سلام دست شما درد نکند. واقعا استفاده کردم و مفید بود. اما لازم میدانم دو درخواستم راخدمتتان تقدیم کنم. درخواست اولم این هست که اگر امکان دارد به بررسی تک تک کتابهای کیرکگارد به ویژه کتاب ترس و لرز آن نیز بپردازید و دومین نکته اتتقاد کوچکی هست و آن انتقاد این است که استفاده از کلمات انگلیسی در مواردی که ترجمه بلافاصله آن را انجام نمیدهید میتواند برای تعدادی از افراد سردرگمی به وجود بیاورد به باور من اگر یا به هیچ وجه از کلمات غیر فارسی استفاده نکنید یا بلافاصله بعد از هر یک حتی اگر ۱۰ مرتبه آن کلمه تکرار شد ترجمه فارسی آن را به کار ببرید فهم آن سادهتر میگردد باز هم سپاس از زحماتتان
نیچه زن ، زندگی،حقیقت، هنر و... را دارای یک ماهیت میداند و از آنجایی که همه اینها وحشی و ... هستند نیاز به سامان دهی اینها برای رشد یابی زندگی است. و« به سراغ زنان میروی تازیانه را فراموش مکن » یکی از فلسفی ترینهای جملات وی است. نه اینکه دلیلی برای زن ستیزی
در سراسر این کلیپ پیاپی گفته می شود که کسروی به این می تاخت و به آن می تاخت. شنونده از این شیوهی گزارش ، او را یک«عاصی» و ناآرام تلقی می کند. کاش تهیه کنندهی محترم اندکی بر پژوهشهای خود می افزود و به این نکته می رسید که کسروی ایرادها و زیانهای (مثلاً) «ادبیات» آلودهی ایران را برای مردم آشکار می ساخت یا فریبکاریهای ملایان و پایههای نیرنگ شیعیگری را نشان می داد. یا خیانتهای دولتمردان را یکایک برمی شمارد. یا راه زندگی پیش پای هممیهنان خود می گشود. اینها کجا ، تاخت آوردن کجا؟ یک کاستی بزرگ دیگر این کلیپ آنست که از کسی مانند سعید نفیسی نقل قول دربارهی کسروی می آورد. اگر کسی نوشتار نفیسی را با دقت و اندیشه بخواند می فهمد که خواست او انتقاد سازنده و رسیدن به حقایق نبوده بلکه تنها خواست او کینه جویی و نیش زدن بوده. تهیه کنندهی محترم چه خوب بود از خود می پرسید : چه شده که نفیسی ده سال از زمان کشته شدن او خاموشی گزیده بوده و پس از آنست که قلمش را بکار انداخته؟! یک سنجش و تطبقی میان نوشتار نفیسی و کتاب زندگانی من + ده سال در عدلیه نشان می دهد که نفیسی چه اندازه دروغ و نیش در آن چهار پنج صفحه بکار برده. زندگانی نفیسی نیز خود نشان می دهد که انتقادهای کسروی به شیعیگری را چون وسیلهی خوبی برای نیش زدن به او یافته بود از راه خوش رقصی برای صوفیان و شیعیان به آن ایراد گرفته وگرنه کمترین باوری به آن کیش نداشته. کافی بود تهیه کننده در جایی سخنان رئیس بخش کتابهای خطی کتابخانهی مجلس (آقای حائری) را دربارهی نفیسی می خواند و یکی دو دلیل دیگر برای استواری سخنش دربارهی حادثه ای که به آن اشاره کرده می یافت. کار پژوهش را در ایران چه آسان می پندارند.
تفسیر این اقا از دیگاه من نسبت به اشو زردشت با رعایت ادب وپوزش. کوتاه نظری میپندارم .نیچه وهر کس دیگه نمیتواند نامی که بر می گزیند وبیان دیگاه را با نام معرفی میکند .چنین تفاوتی داشته باشد .کوتا کنم .نیچه خدا ناباور بود .زردشت نیز خدا ناباور است .که این جای گفتگوی درازی دارد .چون زردشت خدای دین های سامی را ندارد .ازواژه اهورا مزدا چنین درکی را میفهمیم .اهورا مزده یعنی .جان وخرد .این واژه تمام جاندارانرا در بر میگیرد .پس زردشت خدایی نداشته .وبا پذیرفتن این واژه میفهمیم که هرگز به خدای اسمانی ادیان سامی. هیچ نزدیکی ندارد .زیرا جان وخرد ویژه همه جانداران است پس خدایی در گفتمان زردشت نمی بینیم .این یک برداشت دینی سامی بعد از سقوط زردشتیان در جامعه های پارس ومنطقه .ظاهر شد .متشکرم
با درود سپاس از تفسیر جالبتان 🙏 به نظر من مهلک تراز سوسک شدن گریگور ، تغییر بسیار سریع خانواده ای ست که با پنهان کاریها از گریگور یک برده پول بیار ساخته بودند که بعد از این تغییر سوسک شدن که نمادین است ، او را زباله ای بیش نمی دیدند . و شاید اگر کافکا عمری به این کوتاهی نداشت ، مسخ دیگری مینوشت که چهره پدر را در قالب یک کفتار ، بطور نمادین می آفرید ... هر زمان یاد کافکا می افتم ، از اینهمه رنجی که کشید رنج می برم که او هم سمبلی ست از انسانهایی که به قول گوستاو یونگ ، چمدان درد و رنجها را از کودکی تا گور حمل میکنند 😢 بعز هم سپاس از شما 🙏🌹
شوپنهاور مادرش رفته سفر شوپن ونبرده زندگي اين آدم مگه برای یکی مثل جنابعالی که ادم سطحی میباشه شایدجالبه برای ديگران جذابیتی نداره دوساعت میشینیم پای حرفهاتون اخرش هم فقط شروورتحویل میدین
با تشکر نظرات ایشان ابن خلدون به مذاق جمهوری اسلامی خوش نمیاید. و آقای علی سامی نویسنده کتاب نقش ایران در فرهنگ اسلامی. به گفته خودشان وادار کردند که در مقدمه این کتاب بنویسند که نظر شخصی هست. که روحش شاد گفت عاقلان خود خواهند فهمید فامیل و دوست و بسیار بزرکتر از من ۱۳۶۷ بنده رابرت اسم ابن خلدون آشنا کردند. و تشکر از شما بابت این کتاب صوتی
بسی ساده انگاری و سطحی نگری است که افرادی توهم کرده اند که نیچه یا کتابهایش جهان را دگرگون کرده یا علت تاثیرات در جهان بوده است و اگر او نبود جهان به نحو دیگری می بود .......در حالیکه واقعیت بواقع این بوده که نیچه برآیند نحوه رفتاری و فکری افراد جامعه بشری بوده است نیچه را میتوان گفت نمود جریان غالب نحوه اندیشه و توهمات فکری و نحوه رفتاری اکثریت افراد بشری و جامعه بشری جهانی است افرادی که در حرکت جریانی فکری و نحوه رفتاری بجایی رسیده که نمود آن در اندیشه نیچه تبلور یافته یعنی اگر نیچه هم نمیبود افراد بشری مدتها است که بی اخلاق در معنای حقیقی خود شده اند و فورمولی و ظاهری و در ماهیت از « حقیقت » دور شده و نفع پایدار خود و همه را قربانی منافع حداکثری زودگذر خود کرده میکنند و آنچه نیچه به عنوان « مرگ خدا » ذکر کرده همین قربانی کردن نفع پایدار خود افراد برای منافع حداکثری زودگذر ولی در دسترس بوده که اگر هم نمیگفت و نمینوشت این قربانی صورت گرفته و هم اکنون هم قربانی میشود و البته توهم ایشان در مورد « مرگ خدا » پنداری باطل و من درآوردی او بوده چون « یگانه حقیقت جهان وجودی » برای همیشه پایدار است و فراتر از زمان و مکان و ذات او آرامش حقیقی و پایدار و درستی و آگاهی و اقتدار پایدار و خطا ناپذیری است که اراده کرده که « اراده آزاد » را به آدمی عرضه نماید و آدمی نیز آنرا که در دانش مسوولیت « درستکاری » و « تقدم نفع پایدارش بر منافع زودگذر و نیروی گرانشی آن » را بپذیرد ولی در عمل خلاف آن عمل کرده و البته در مسیر حرکتی آزمون خطا و یادگیری و فرایند آن نهایتا با تحمل تبعات اعمالش به یادگیری خواهد رسید که « مسوولیت » خود را بازیابی و بنحو عملی ایفاء نماید ولی تا رسیدن به آن مرتبه از آگاهی و در روند جریان حرکتی مرتکب این خطا و قربانی کردن « حقیقت » برای منافع حداکثری را به علت گرانش این منافع و وسوسه درونی شده و به سمت و سوی پوچ گرایی و بی اخلاقی و در مجموع « دور کردن خود از یگانه حقیقت جهان هستی » حرکت نماید که به وضعیت دوره فعلی رسیده است حالا نیچه هم نبود افراد بی اخلاق شده و منافع حداکثری زودگذر خود را به قیمت قربانی کردن « حقیقت و نفع پایدار خود » سالها است که پیشه رفتاری خود کرده و عده زیادی از « حقیقت » سوء استفاده نموده آنهم صدها سال و عده زیادی هم اخیرا شمشیر را از رو بسته و « حقیقت » را منکر شده و علنا اقرار به « وضعیت توهمی پوچ گرایی خود » داشته و دارند و نیچه فقط وضعیت موجود را بیان کرده و این توهم محض است که کسی توهم کند نیچه این وضعیت رفتاری و نحوه فکری را یک دفعه بوجود آورده یا اگر تو نبود و کتابهایش نیز نبود وضعیت کنونی جهان « غیر از آنچه الان می باشد میبود » ....وضعیت کنونی نتیجه تبعات برگشتی اعمال نادرستکارانه در مفهوم دقیق آسیب رساندن به قیمت قربانی کردن نفع دیگران صدها سال است که ادامه داشته و اکنون نیز ادامه دارد و هرچه بیشتر هم میگذرد بیشتر در گرانش منافع حداکثری فرو رفته و از « آنچه قربانی کرده » فاصله گرفته و قبول آن به جهت تخریب « آرامش بدلی » و ناآرام شدنش سختر و سختر نیز میشود تا جاییکه در این فرایند حرکتی مثل بارها که اتفاق افتاده با دست خود نسل خود و تمامی موجودات زنده را برای مدتی منقرض نماید و دوباره این روند حرکتی نوسانی و دوره ای و دورانی در وقفه ای که در مقایسه با طول کل دوره ناچیز و فوق العاده کوتاه است هرچند چندین هزار سال هم باشد نهایتا پس از بارها و بارها انقراض به یادگیری یا یادآوری یا بازیابی پایدار برسد همانند طفلی که برای یادآوری راه رفتن ممکن است دهها بار زمین بخورد و بلند شود و نهایتا راه رفتن را بیاد آورد یا به اصطلاح متعارفش « یاد بگیرد » ...نیچه را متوهمان بیش از آنچه بوده بزرگ کرده و میکنند در حالیکه او حتی « قادر به حفظ تعادل روحی خود هم نبود » و اندیشه او و دیوانگی او علامت « وضعیت نامتعادل روحی بیشتر افراد جامعه جهانی در دوره کنونی است که در ناآرامی تبعات برگشتی اعمال خود گرفتار شده آند » و وضعیتی مشابه همان نیچه را دارند که آمار خودکشی ها و وضعیتهای روحی و روانی و افسردگی و حالاتی شبیه همان جنون نیچه در کثیری از افراد نشانگر همین واقعیت است
با سپاس از زحمات شما در این برنامه ارزنده. در ضمن، پیشنهادی دارم که ایکاش عنوان این برنامه را به این شکل عنوان میفرمودید. رابطه شوپنهاور با مادرش، اخلاق و شخصیت ایشان و نظرش در مورد عشق و رابطه جنسی. برای اینکه سه چهارم مطالب راجع به رابطه ایشان با مادرش اختصاص داشت.😊
مثلی است ک « آفتاب آمد دلیل آفتاب » ....مصداق زندگی نیچه است که « زندگی را با تمام و کمال زندگی کرد که ده سال اخر عمرش را در حالتی از جنون و ضعف و نهایت ناتوانی گذراند » و ....خلاف آنچه گفته بود را ثابت کرد که « ایده اراده معطوف به قدرت و ایده خدا را کشتن و ایده جای خدا را گرفتن چقدر دور از حقیقت و باطل و عکس آن میتواند مصداق یابد که خود نیچه بود که بجای ابر انسان .....انسانی دیوانه و ناتوان و ضعیف شد که نشان دهد که حقیقت توهم ابر انسان چیست » ....البته تعجب در او نیست و تعجب در پیروان دیوانه تر از اوست که « حقیقت انکار قادر به دیدن نیستند و انکار پرده ای جلو دیده روح آنها را گرفته و بواقع کور و ناتوان از درک آنچه در مورد خود گوینده آن توهمات اتفاق افتاده و خلافش در مورد خودش ثابت شده را عاجز از درک آن هستند در حالیکه « علامتی آشکار و نشانه ای عیان » است که « ابر انسان » همان « آدم شدن » است که فقط با درستکاری او در مفهوم « اسیب نرساندن خصوصا به ضعفا و درماندگان و کمک به آنها » است و درک ارزش و حرمت « روح مشترک » آدمی و باور به وجود « حقیقت » و معنی زندگی » و آرامش حقیقی » و قدرت حقیقی » که جلوه بارز « یگانه حقیقت جهان وجودی » است که متاسفانه با نادرست کاری و ظلم و اجحاف به همدیگر خود را از جلوه های زیبای وجودی او دور کرده ایم و تنها راه رهایی از این وضعیت خود ساخته « ایمان به نیروی درستی و حقیقت که جلوه وجودی یگانه حقیقت جهان وجودی » است که زنده پایدار و جاودانه است برای همیشه و « او » فراتر از زمان و مکان است و تمام جهان قابل مشاهده ذره ای از جلوه وجودی اوست که فقط به اراده خود او آشکار شده و هیچ کس به علم و آگاهی و قدرت بیکران او توان واقف شدن را ندارد .چه برسد که توهم کند که آسیبی به او برساند ...پناه بر خدا و طلب غفران و آمرزش و بخشش و نادیده گرفتن توهمات جاهلانه و احمقانه ما از طرف او برای همه ....
بسیار بسیار زیبا ....تشکر از بانوی محترم .....جمله ای هست که در تنهایی و تفکرات خودم خلق کردم ..شاید برای بعضی ها کاربردی باشد .....نادیده گرفتن داشته ها باعث رنج میشود...