ویروس دیوانه سالاری در کمین جوانان هزاره! نویسنده: علیدوست هزاره طبع جوانی با خیال پردازی و اکت های بلند پروازانه همراه است. احساسات در این سن بر عقل غلبه دارد و جوان در عالم آمال، آرزوها و رؤیاهای بلند پروازانه خود به سیر و سیاحت مشغول است. قهرمان بازی را دوست دارد و عاشق دیده شدن است. می خواهد یک سر و گردن از دیگران بالاتر باشد. از شخصیت های افسانه ای الگو می گیرد و خود را به شمایل آنها در میاورد. می خواهد سرآمد باشد و دیگران او را استثنایی ببیند. اما اگر الگوی زندگی او ناسالم و یا کاذب و دروغین باشد، در آینده دچار تناقضات در اندیشه و عمل آن جوان می شود و سر از هنجارشکنی در مناسبات اجتماعی در میآورد. از یک طرف می خواهد متفاوت از دیگران باشد و تفاوت را در الگویی می بیند که در ذهن خود ترسیم کرده است. ولی الگوی او کاذب و تقلبی است. میان آنچه الگویش بوده و آنچه دورغین به خورد او داده شده تفاوت از زمین تا آسمان است. خود را به شکل و شمایل الگوی ذهنی اش در میآورد، ولی کارکردی که از آن الگو انتظار دارد، حاصل نمی شود. لذا ناهماهنگی در اندیشه و عمل و ناکامی در دستیابی به آمال و آرزو را تجربه می کند. این ناکامی، سرخوردگی میآورد که در نهایت به پرخاش و عصیان و طغیان در برابر نظم اجتماعی می انجامد. از او چهره ای آشوب گر و برهم زننده نظم جامعه می سازد و متولیان نظم اجتماعی؛ از جمله پلیس و نهادهای امنیتی را وادار می کند که آنچه را طغیان گر و شورشی تشخیص داده اند مهار و یا از صحنه روزگار حذف کنند. آنچه در مورد تاتاری رخ داد، همین قضیه بود. برای او شفیع دیوانه، نصیر دیوانه، بلال دیوانه، قومندان شیشه خور، قومندان لاشخور، قومندان سکس، قومندان بی خدا، قومندان بچه خدا و دیگر جانوران شپش فروشان دهه هفتاد قهرمان و الگوی زندگی ترسیم شده بودند. تبلیغات معکوس از کارکرد این دیوانه ها و جانوران دوپا او را شفته و عاشق نقش آنها ساخته بود. اما نمی دانست که کارکرد واقعی آنها همان سرنوشتی است که دچارش شدند. او فکر می کرد که وضعیت امروز هزاره بهترین است و این بهترین بودن، مرهون این چهره ها و نقش آنها است. اما سواد تاریخی، مطالعه و قدرت تحلیل نداشت که می دانست اگر دیوانه ها نبودند، وضعیت زندگی هزاره به مراتب بهتر از حالا بود و بر عکس آشفتگی و پریشانی امروز هزاره محصول کارکرد دیوانه های دهه هفتاد است. به او دروغ گفته شده بود و شخصیت های الگویش را وارونه در ذهنش ساخته بودند. مدام در گوشش خوانده شده بود که هزاره ای قبل از دیوانه ها هیچ و پوچ است. جوالی و برده و کله منار است. تحقیر و توهین است. چهره هزاره پیش از دیوانه ها مخدوش و بدون نقش است. هرچه هزاره دارد از دیوانه ها است و پریشانی فعلی بخاطر نداشتن دیوانه است. به قول خودشان، هزاره وقت و هرکجا مورد ظلم و تبعیض قرار گرفت، باید دیوانه شود. او می خواست به پیروی از دیوانه ها، دیوانه شود، تا تبعیض و ظلم نباشد، اما نمی دانست که از دیوانه کاری ساخته نیست. انسان برای بهبود وضعیت خود، عقلش را به کار می اندازد، نه این که دیوانه شود. او تحت تأثیر ادبیات اصحاب وند، ذهنیت وارونه از وضعیت کشور یافته بود. در تبلیغات اصحاب وند و مطلق جنگ سالاران، کشتار و انفجار و انتحار تنها برای نابودی هزاره و قوم جنگ سالار است. دولت فاشیست است و در تمام کشتارها و ناامنی ها دست دارد. همه چیز حساب شده و طراحی شده از جانب دولت فاشیست است. و همه بدبختی ها برای هزاره است. اما نمی دانست که این تبلیغات از سوی جنگ سالاران و سیاست مداران تجار صفت تیکه داران سیاسی است که احساسات قومی باید همیشه بر افروخته و داغ باشد تا جنگ سالاران بازار داغ داشته باشد و تیکه دار قومی بتواند خدایی کند. وگرنه بحران همه گیر است و آنچه بر قوم فاشیست می رود، به هیچ وجه کمتر قوم غیر فاشیست نیست. ممکن است حلقاتی در دولت باشد که در برخی انفجارات و انتحارها در مناطق خاص دست داشته باشند، اما رده های بالای دولت و رویکرد دولت مردان چنین نیست و اگر کوتاهی هایی به نظر می رسد، در اثر ناتوانی دولت است نه این که هدفمند و پلان گذاری شده باشد. دیوانه سالاری و دیوانه پروری برای جوانان هزاره یک ویروس است که تیکه داران و مافیای قدرت و شهرت ثروت قومی در تولید و تکثیر آن نقش دارند. این ویروس با تبلیغات مسموم اصحاب وند به واگیردارترین مرض برای جوانان هزاره تبدیل شده است. این ویروس، بدترین نوع از انواع ویروس های کشنده است که ضرر و زیان آن بیش از آن که متوجه فرد باشد، متوجه جامعه است. این ویروس غیر قابل درمان است، چون نه جسم، بلکه ذهن و روان پاک جوان هزاره را آلوده می کند و هیچ دوایی هنوز برای درمان ویروس فکری و ذهنی اختراع نشده است. پس تنها راه مبارزه با ویروس دیوانه سالاری خود خواسته، پیش گیری خانواده ها است. خانواده و جامعه هزاره باید به این درک رسیده باشد که افکار مزاری گرایی لاجرم به دیوانگی ختم می شود و این افکار باید از طریق روشنگری از میان مردم هزاره به دور انداخته شود و الا تاتاری نه اولین قربانی دیوانه سالاری است و نه آفرینش خواهد بود. دیوانه شدن و فرهنگ دیوانگی نه تنها راه حل نیست، بلکه بلایی است خانمانسوز که برای یک مردم فاجعه می آفریند، همان طوری در زمان خودش در دهه هفتاد فاجعه آفرید و نابودی دیوانه ها و مردمش را یکجا رقم زد. راه حل، عقل است و تعقل و تفکر و تحصیل علم و دانش، نه تقلید جاهلانه و دیوانگی! هیچ ملتی با دیوانگی و دیوانه سالاری به امنیت و ثبات و سعادت نرسیده است. از دیوانه و دیوانه ها کاری ساخته نیست، اگر دیوانه می توانیست وضعیت یک ملت را بهبود ببخشد، امروز دنیا به دست دیوانگان اداره می شد، نه آن که آنها را در بند کنند و به زنجیر بکشند. #شیر کنید تا تاتاری های دیگر از ویروس دیوانگی نجات پیدا کند. آگاهان و خواننده عزیز بیدون فحاشی ودشنام قصاوت باشما
