Psychiatry, روانپزشکی و روانشناسی Dr. Nazaktabar (Fachärztin für Psychiatrie und Psychotherapie) پزشک متخصص اعصاب و روان ، دانش آموخته و ساکن کشور آلمان ویدئو های این کانال صرفا جهت آگاهی سازی بوده و جانشین مشاوره تخصصی حضوری و مستقیم نمی باشند. mna500@yahoo.com
سلام ممنون از آموزش های مفیدتون من مدتی ست متوجه شده م که خودشیفته م ، از نوع پنهانش خب این از پنهان بودن در اومده و برام آشکار شده ، رفتارها و الگوهای رفتاری و حس هایی که دارم رو کم و بیش بهشون آگاه میشم و یا حداقل بعد از کنش و واکنش هام بررسی شون میکنم و .. من نگاه میکنم تمام این الگو ها و نوع عملکردی که شما میگید رو من در رابطه با مادرم کسب کردم و اینشکل غلط رو به خودم گرفته م . من از همون کودکی مظلوم بودم ، خجالتی و شهامت اظهار شدن رو نداشتم .. سوال ؟ این ظلم (تاریکی )چی بود ؟ این (ظالم ) کی بود ؟ که بر من ظلم روا داشته ؟ من از چی خجالت میکشیدم ؟ چرا رووم نمیشد در جمع حاظر بشم ؟ کم بودم ؟ اصلا در مورد خودم فکری نداشتم یا قیاسی نداشتم در کودکی کهکم باشم ولی احساس کم بودن و نقص و شرم و خوب نبودن و کافی نبودن و دوست داشتنی نبودن در من بوجود آمده بود . پدر و مادر زندانی در دنیای خودشون ، حریف و رقیب و دشمن هم برای جنگ و خشم و نفرت و بیزاری و اثبات برتری شون بر هم بودن و هستند (و بیگاری و کلفتی ) یکی پول میاره یکی تبدیل به خوراکش میکنه . شریک و شرک . حس خوب شبیه این بوده نور بندازی تو چشم کسی که خوابه و واکنش ها به حس خوب خشم و دندون و نفرت و اعتراض بوده ، من بابت گریه کردن بارها و بارها کتک خوردم ، گریه نکنم !!!؟ نفرت بورزم ؟ بابت صداقت ، ناصادق باید باشی ، چون اصلا خطا مجاز نیست، آزمون و خطا روشی برای رشد و تجربه نیست در دنیاشون ، چون تصویرشون از خودشون که تو هم جزوشی به هم میخوره ، نمیفهمیچرا این خشم چرا این نفرت چرا این داغ با این حجم بر تو گذاشته شد !!!!! پیش خودت میگی خدایا اینجا کجاست ؟ این جهنم چیه ؟ این حس ها چیه ؟ خدایا خوب بودن چیه ؟ خندیدن چیه ؟ شادی چیه ؟ پدر و مادر چیه ؟ آغوش چیه ؟ محبت چیه ؟ لبخند چیه ؟ احساس نزدیکی و راحتی و اعتماد و پیوند و صمیمیت چیه ؟ خدایا اینجا تاریکه ، ببخش منو ، اما من ندیدم ، من نفهمیدم ، من احساس و تجربه نکردم ، من از اول مسموم شدم ، گس لایت شدم ، دست کاری شدم، من نمیدونم بقل کردن یا بوسیدن مادر یعنی چی؟ ارتباط با باقی آدمها یه مسیر نرفته و تجربه نشده ست. گولم زدند ، هنوزم گولم میزنند، حسی که من دارم رو اونها منکر میشن و آدرس غلط میدن . من پیدا نشده گم شدم ... (خون نخورده دراکولا شدم ، خونه و رو خوردند و من دراکولا شدم، رابطه نداشته ایدز گرفته م ، حس قربانیشدنه اینه ) من به این مسائل اقرار میکنم ، یه بنده خدایی هم نمیدونه چه بلایی سرش اومده و کجاست و چی درونشمیگذره و نمیدونه دنیا بیرون از خودش هم وجود داره و اون دریچه تنگه تنگ چشمی تنها منظر برای دیدن این بی نهایت نیست .
من چندساله از دست خودشیفته فرار کردم و کاملا باهاش قطع رابطه هستم، دیروز خبردار شدم که از شدت عصبی شدن و کینه ورزی و خشم به روانپزشک مراجعه کرده تا تحمل این حالت رو براش آسون کنه، خیلی تعجب کردم که دلیل کینه جویی چیه و اونی که اوایل رفتن من پوزخند میزد که چه اهمیتی داره؟ ولش کنید بره، الان نسبت به من خشم و کینه پیدا کرده! لطفا اینو توضیح بدید که دلیل این احساسات چیه
اینها ساخته همین بظاهر روانشناسان است که منبع درآمد باشد. در غیر آن دو انسان اگر اختلاف پیدا می کند هم بخاطر عدم درک یکدیگر است واگر درک از همدیگر داشته باشد با تمام مشکلات زندگی همدیگر را دوست دارد. در غیر آن چه مشکل وجود دارد که کسی نفرت داشته باشد اما بازهم اظهار علاقه کند
تقریبا ۹ ماه هستس که متوجه شدم همسرم نارسیست هست و تمام ویدیو ها و کمک از تراپیست و … رو انجام دادم و بالاخره درخواست طلاق رو با تمام مشکلاتی که برام بوجود اورد دادم،اتفاقی شما رو دیدم،و چقدر نسبت به بقیه ویدیو ها متفاوت و راحت و ساده توضیح دادید،تشکر میکنم❤
مادرای عزیز اگر فرزند پسر دارید خواهشا درست تربیت کنید .امان از فردی ک اومده زندگی کنه وگیر ادم خودشیفته میوفته.زجر دنیا رو کشیدم همیشه من مقصر بودم حتی پشت در اتاق شیمی درمانی.اگر اول رابطه اید فقط جون خودتونو بردارید و برید ادامه دادن=مرگ تدریجی
درود خانم دکتر، من بایه مرد نارسیست تو رابطه بودم من رابطه رو ترک کردم با این جمله که از نظر من این رابطه تمومه ایشون با روشهای کاملا خودخواهانه میخواست منو برگردونه ولی به شکل نه محترمانه بلکه با طعنه وکنایه وفرستادن ویدیو و... و تماس که من همه چیو میدیدم، سین میکردم ولی اصلا هیچ عکس العملی نشون نمیدادم تا چند ماه مدام به همین روش پیگیری میکرد تا اینکه الان حدود دوماه که هیچ نوع پیگیری به مدلهای قبلی خودش نداره، سوالم از شما اینه، که آیا این پایانه کارشه، یا اگه نه به چه شکله دیگه ای میتونه پیگیری کنه.، ایشون اگر میتونست عذر خواهی کنه برای من معنی خیلی خوبی داشت ولی من هرگز نمیتونم با کسیکه میدونه من لایق احترام هستم وارزشمندیهای خودم رو دارم ولی میخواد غیر مستقیم منو برگردونه این نهایت خود شیفتگی هست میتونین راهنمایی کنین که گام بعدی ایشون چیه و اصولا چه اتفاقی از طرف این آدم میافته
البته میدونم الان مردن بهتر از با اون موندن و همیشه مردنه ولی نمیدونم چرا اینجوری ام اینقد باخودم حرف میزنم که خودمم میترسم همش میگم شاید من اشتباه میکنم میگم شاید میشد درست بشه وای خدایا دارم دیونه میشم
حال من خیلی بده هر شب تا صبح خواب ندارم هر دو ساعت گریه میکنم از خود شیفته جدا شدم و دارم سعی میکنم با ویدیوهاتون به حالت قبل از دیدنش برگردم سه سال تو رابطه بودم احساس میکنم زیر بار این درد قراره بمیرم خدایا کمکم کن
@@user-cg2sg1xx3u سلام. اختلال شخصیت درمانش خیلی کم ممکن هست به درمان جواب بده ولی ما از طیف خودشیفتگی صحبت می کنیم که متفاوت هست اگر چه در مجموع در کسانی که خودشیفتگی بالایی دارند به درمان خیلی محدود جواب می دهند. و ای مبحث هم بسیار طولانی است.
سادگی ها و دلرحمی های مسخره خودویرانگرانه خودمون و عذاب وجدان های مسخره تر تمام نشدنی و اسارت فکری و ذهنی و نقش بازی کردن های مکارانه ماهرانه و جذبه و جاذبه منفی عجیب غریب جادوگرانه ای که همیشه دارن و همیشه هم علیه تون به بهترین/بدترین شکل ممکن ازش سوئاستفاده میکنن ، درست مثل رابطه غیر قابل کنترل یک فرد معتاد واسته شده به موادمخدر میمونه که نمیشه از دستش رهاشد و هرکاری میکنی نمیتونی هیچ مدله ترکش کنی، در حالیکه هم از بیرون وهم از درون همه جوره داغون و خراب و نابود شدین، هرقدرم رابطه نزدیک تر طولاني تر کشدارتر و عمیق و عاطفی تر بوده باشه ترکش خیلی خیلی سخت تر و تلخ تر و دردناک تره، علاوه بر حرکات پاندولی نوسان دار درست مثل کش کشیده شده هرچی تلاش میکنی که ول کنی یا فرار کنی و بری بازم ناخواسته برمیگردی سرجای اولت و روز از نو و بدبختی و بیچارگی ازنو، این جانوران موذی مکار خوش خط و خال مکار زبانباز دروغگوی هزار رنگ دراصل جادوگرن وطلسمو سحر وجادو و تسخیرت میکنن و اگه تو دامشون بیفتی تقریبا تا ابد دیگه از دستشون خلاصی نداری و محاله بتونی از قفس و زندان نامریی که برات ساختن فرارکنی و به آزادی ورهایی واقعی برسی و از دستشون جون سالم بهدر ببری جونکه همیشه ناخودآگاه و ناخواسته عین یه ماشین ریموتی تحت کنترل اونا و تو چنگشون باقی میمونی انگار که دیگه خودت نیستی و هیچ اراده و اختیاری نداری و نمیتونی برخلاف میل و خواسته های زشت و پلید خودخواهانه شون عمل کنی، مخصوصا از لحاظ فکری و روحی روانی
واقعا همینه این رابطه فوقالعاده سمی و بشدت اعتیاد آوره مخصوصا که اکثرا طرف قربانی مورد سوئاستفاده قرارگرفته دلسوزو دلرحم و مهربان و بیش ازحد مسئولیت پذیر و دایما بفکر دردو رنج دیگران و کمک کننده باشه و بعد از قطع رابطه دچار عذاب وجدان وحشتناک و احساس مقصربودن و کوتاهی کردن و به اندازه کافی تلاش نکردن و خودخوری وخودسرزنشی و خودتخریبی دایمی عذاب آوری میشه که مثل خوره جسم و جانشو میخوره و خیلی خیلی احساس بد آزاردهنده و زجرآوریه که مدام اذیتت میکنه و نمی ذاره یک لحظه از فکرش بیای بیرون