میمونمنظورش از عمر بودخامنهای اوبیذگفت باید با سنی ها وحدت داشته باشیم لعنتخدا بر سنیوسنی دوستبرنباقاتل مادره خودشون با یهمشت بوزینه زنا زاده وحدتکننبر دسمنمرنضی علی لعنت
النص/ الترجمة دل پریشانم که از بابم نمی آید صدا / مُغْتَمّة القلبِ انا لان لايصدرُ من أبي صوتًا عمه بابایم کجاست / عمتي اين ابي من نمی خواهم جدا گردم ز دشت کربلا / انا لا اريد الافتراق و الابتعادِ من صحراءِ كربلاء عمه بابایم کجاست / عمتي اين ابي عمه می سوزد دلم بابم چرا نامد ز جنگ / عمةَ قلبي يحترق ابي لماذا لم يردَ من القتال گر بیاید می کنم.. / ان يأتي أفعلُ.. گر بیاید گیرمش اندر بغل من تنگاتنگ / أن يأتي سآخذهُ في الحضنِ و اشبكهُ بقوة شو برون از خیمه بین بابم چراکرده درنگ / ليلً أخرجُ من الخيمةِ لارى أبي لماذا قد تأخر ذکر لا حول ولا از او نمی آید چرا / ذكرُ لا حول ولا منهُ لا يُسمع لماذا عمه بابایم کجاست ⛺🏴 گر نموده تشنگی قلب مرا عمه کباب / لو صنعَ العطشِ من قلبي عمتي حال الكباب من نمی خواهم در این دشت بلا یک قطره آب / انا لا اريد في هذا الصحراء البلاءِ قطرةً من الماء جای آب و جای نان عمه به من فرما جواب / بدلَا الماء و بدلَا الخبز عمه تفضلي عليه بجواب ده به من یک پاسخی عمه تو از بهر خدا / اعطني اجابة واحدة عمة منكِ في سبيل اللهَ عمه بابایم کجاست ⛺🏴 عمه دیدار پدر آب حیاتم می دهد / عمة لقاء الابي يعطي ماء الحياة لي چهره ی نورانی اش از غم نجاتم می دهد / وجههُ المُنير من الحُزنِ يُنجيني جای عمویم پدر آب فراتم می دهد / بدلاً من عمي أبي سيسقيني من ماء الفراتِ گر بیاید میکند سیرآب طفلان فرات /إذا جاءَ سيسقي الماء لأطفال الفرات حسین شیهه اسب پدر ای عمه میاید به گوش / صهيل فرسَ ابي ياعمتي يأتي في اُلاذن شوق دیدار پدر برد از سر من عقل و هوش / شوق لقاء أبي يأخذُ من الراسِی الذهنِ و العقل این صدا می افکند در خیمه ها جوش و خروش / هذا الصوت يوقعُ في الخيامَ الصراخِ و العويل تامد از میدان صدا از ساقه خیرالنساء / حينَ جاءَ من الميدان صوتً من اصل ساق خير النساء عمه بابایم کجاست ⛺🏴 بر زمین ای ذوالجناح بر آتش اینسان می زنی / على الارضِ يا ذوالجناح تضرب على نيران الإنسانِ پای خود را بر زمین نالان و گریان میزنی / رجلٌلكَ على الارضِ مُتصرخً و باكيا تضربٌ با غمت زخمی فزون بر قلب طفلان میزنی / بحٌزنكَ جرحاً تزيدٌ على جرح قلوب الأطفالٍ در حرم از شیهه ات شد محشر کبرا به پاست / بالحرمِ من صهیلكَ صارَ يوم المحشرِ الأكبر عمه بابایم کجاست ⛺🏴 ذوالجناح برگو چرا زينت چنین شد واژگون / ذوالجناح قُل لماذا سَّرْجكَ بهاذا الشكلِ صارَ مقلوب گو چرا ای با وفا یاله تو گشته پر ز خون / قُل لماذا يا الوفي هيبتك صارَ مُلطخً بالدماء چون کنم باور که از تو باب من گشته نگون / اعتقد في نفسي منكَ ان أبي صارَ قتیل گو که اینک ذوالجناح باب من افتاده کجا / قُل ذوالجناح این سقطَ ابي حسین ذوالجناح ای مهربان اسب وفادار پدر / ذو ااجناح يا الحنون فرس الوفاء لأبي گو شنیدی در دم آخر تو گفتار پدر / يقال أنك سمعته في الانفاس الأخيرة قول ابي بوسه باران میکنم یاد پدر یاد تو را / امطرً عليكم القُبلات ذكرة أبي ذكراكَ انت عمه بابایم کجاست ⛺🏴 ای خدا بابا چرا بر خاکها افتاده است / يالهي أبي لماذا مطروحً على الترابِ کی به حلقش از جفا شمشیر کین بنهاده است / منهو الذي غرزهَ في حلقهي سيفَ الحقدِ و الجفاء آب آیا در دم آخر ورا کف داده است / وهل الماء في اللحظة الأخيرة يعطى باليد؟! یا که شد یا که شد کشته لب عطشان ز جور اشقیاء / يالذي صارَ قتيل ً عطشان الشفتان من جور الاشقياء
بابات رفته شهید راه سید علی چلاق بشه تا سرداران و آقا زاده ها بتوانند پورشه سوار شوند با ویلای لواسان و حقوق چند ده میلیاردی... و به تو و اون عمه تو کِر کِر بخندند که بابات شهید راه کیر خر شده.