چو مرغ شب خواندی و رفتی دلم را لرزاندی و رفتی تو اشک سرد زمستان را چو باران افشاندی و رفتی به باغ قصه به دشت خواب سایه ی ابری است در دل مهتاب مثل روح آزرده مرداب دلم را لرزاندی و رفتی چو مرغ شب خواندی و رفتی شنیدی غوغای طوفان را زخواندن واماندی و رفتی دلم را لرزاندی و رفتی چو مرغ شب خواندی و رفتی تو اشک سرد زمستان را چو باران افشاندی و رفتی سیاه شب (لاله افشان شد) کویر تشنه گلستان شد تو می آیی هاااااای تو می آیی ز باغ قصه به دشت خواب ز راه شیرین پر مهتاب تو می باری چون گل باران به جام نیلوفر مرداب
آرام و روان و نرم و سنجیده رَوَد ما ناله کنان و یار.. نشنیده رود! یک عمر گذشت و عاقبت فهمیدیم از دل نرود هر آنکه از دیده رود! حافظ معاصر، شهریار سرای شعر، مرحوم استاد شهریار
دوست عزیز افغانستانی شما از ما هستید ما نیز از شما ...من شخصن برای شما و دیگر عزیزان افغانستانی سلامتی و عزتمندی روز افزون همراه با ارامش براتون از خداوند میخوام . شاد و تندرست باشید .
ای چرخ وفلک خرابی از کینه توست بیدادگری پیشه دیرینه توست😢ای خاک اگر سینه تو بشکافند بس گوهر قیمتی که در سینه توست🌹براستی که زنده یاد ایرج عزیزمان گوهری بس با ارزش بود هم در عالم هنر موسیقی ومهمتر انسانی به تمام معنا اما دریغ وهزار افسوس......