سلام دوستان عزیزم 🌺به کانال حکایت های فارسی خوش آمدید🌺 در این کانال گلچینی از حکایت ها و داستان های فارسی و همچنین ضرب المثل های ایرانی و داستان های ضرب المثل ها به صورت داستان صوتی کوتاه قرار داده می شود که امیدوارم مورد توجه شما عزیزان قرار بگیرد و از شنیدن آنها لذت ببرید من فاطمه هستم و ممنونم که من را همراهی میکنید😍 🦋خوشحال میشوم نظرات زیبایتان را با من شریک شوید __________________________ حکایت داستان شاهنامه روایت فارسی حکایت تاریخی پادکست داستان واقعی حکایت های بهلول دانا بوستان و گلستان داستان صوتی ایران حافظ شیرازی ضرب المثل حکایت طنز حکایت های فارسی
این حکایت بین امیرالمؤمنین علی ع *"ک جانم فدایش"* و عمر بن خطاب اتفاق افتاده و عمر اين سؤال را از علی ع پرسيده در مسجد و در بین مردمی ک دور امیرالمؤمنین ع جمع شده بودند و از او سؤالات خود را میپرسیدند
چه تاجر سرشناسی بوده که حتی حمومی و قصاب محلشون بچه هاشو نمیشناختن ، این داستانها فقط بخاطر رساندن منظور مردم و اکثرا بزرگتر ها به فرزندانشان بوده که شاید میخواستند راه تازه ای یا راهی بجز راه پدران خود را آزمایش کنند ، که بزرگترها متاسفانه از هیچ کار بدی مثل ترساندن و دروغگویی و دادن ماموریت قتل به مردم در برابر پول برای نشاندن حرف خود به کرسی کم نزاشتن!!! این داستانها بجز بدآموزی و انداختن جوونا به راه اشتباه و عقبماندگی برای مردم و فرهنگ ایرانی چیزی بهمراه نداشتند وگرنه حال و روز مردم و مملکت امروز این نبود ، البته منظور شما راهنمایی بوده حتما و ممنون از زحمات شما
به نظر من این افسانه ها بد آموزی داره چون انسان میتواند سرنوشت ویا همون تقدیر خودش رو با هوش تلاش عوض کند سرنوشت یعنی چیزی رو که داری یا هستی دوست نداری از سر بنویس
مرسی که نظرتونو با ما به اشتراک گذاشتید 😇 منظور از تقدیر تو این افسانه چیز دیگری هست اون فرد دقیقا تقدیرش روخودش درست کرد با تلاشش برای کشتن اون بچه در اصل سرنوشتش رو خودش این شکلی ساخت