یادشان گرامی باد ، من دو بار ایشون رو دیدم ، یه بار در کنسرت هنرجویان کانون چاووش در سالن کوچک رودکی در سال پنجاه و نه ، و یک بار در کنسرت محمد رضا لطفی در فضای باز کاخ نیاوران بعد از بازگشت به ایران .
ابن درخت اینجا بر فراز تپه ها تنها ایستاد و اگر میخواست سخن گوید کسی را نمیافت که درکش کند حال صبر میکند چشم به راه چیست. آدرخش ای خدای ناشناخته چه میخواهی یکی تنگ صندوق از بهر ماست درختی که آبش دادیم وثمرش برایمان زیان اور شد. آذرخش بود رعد در عرش بود زمین لرزه ای عظیم( زندان شب یلدا صد زلزله برخیزد آنگاه که برخیزم )
تا بگویم که چه کشفم شد ازین سیر وسلوک زنان این را میدانند آنان اندکی چاق اندکی لاغر اه چه سرنوشت که در این اندک نهفته است کشف انسان دشوار است واز همه دشوارتر کشف خویشتن
نیش خورده از مگسان زهر الود بسیار بدخواهی ریشخندهای زهر آگین قوم وزبان های عفونت زده چرکین. به نام خنده های کوچه مردان زندانی زنان تبعیدی. کلمات تو مادر کلمات تو زن کلمات تو دوست کلمات تو ادمیان.
چنین گفت زرتشت انسان والاتر ۰این را بیاموزید که کسی در بازار انسان والاتر راه ندارد مرا به بازار جماعت وغوغای جماعت وگوش های دراز این جماعت چه کار۲۶۹. دادگاه رسمی خیابانی متهم درخت زیتون بود.
بسیار زیباست، با همین شعرها جوونها رو بدبخت کردن و مملکت روبه این روز انداختن و خودشون بجای شورویرفتن سمت آلمان و … نقش اینها رو افرادی مثل آهنگران در جنگ به عهده گرفتن،