سلام من آرش هستم و قصد دارم در این کانال تجربیات شخصیم از دیدن فیلم و سریال های مختلف رو با شما به اشتراک بذارم جایی برای لذت بردن از سینما و احترام به تمام سلیقه ها . خوشحال میشم که در اینستاگرام هم من رو دنبال کنید filmology.7
به یک مثال شرح بدم اگه شما بری از مردم سوال بپرسی مثلا هدفشون از زندگی چیه احتمالأ این باشه که یه خونه ای بخرن یا ازدواج دختر یا پسرشونو ببینن یا یه شغل خوب داشته باشن اما برای یک فردی که یکی رو به معنای واقعی دوست داره دلیل زندگیش همین فردی هست که در لحظه داره بشرطی که واقعاً دوست داشته باشه اصلا دلیلش داره در لحظه اتفاق میفته بخاطر همین با نبودش میل به زندگی رو تا حد زیادی از دست میده! البته فقط بیان کردنش سادس...
@@chicagoguy9143 متوجه اتفاقی که در ذهن میفته و اون خلا عاطفی که ایجاد میشه هستم و اصلا تجریه شخصیش رو هم دارم....ولی تو همون سن ۲۰ سالگی....الان که بهش فکر میکنم تو این سن نگاهم به زندگی عوض شده و زندگی همیشه پر از سورپرایزهای مختلف که پیش روت قرار میده و به همون راحتی فردا شکل دیگهای خواهد بود...فقط باید بهش اجازه بدی و در مسیرش باهاش همراه بشی
جمله شما دقیقا پرسش خود فرد هم هست. حالا من مخالف فلسفه تجربه گرایی هستم ولی ولی واقعاً یه نقطه عطف هایی وجود دارن که البته اگه از دور نگاه نکنیم انگار معنیشون با ارزش خود زندگی پیوند داره، یک فضایی هست بین دوست داشته شدن و ارزش زندگی از لحاظ ذهن که مثل مرگ اون آدما که دوستشون داریم که درواقع ارزش اون لحظه مثل نبودنش نیست موضوع راجع به درکی هست که وقتی نمیتونی یه چیزی (رو که ارزش زندگی کردن رو داره)داشته باشی مثل همین حسه که آدما تو این فیلم دارن البته خیلی بیشتر یه درد عمیقیه که هیچ وقت نمیدونی چرا منع شدی و یه کشش گسترده ای وجود داره و یه نرسیدنی که ذهن درکش نمیکنه چون دقیقاً در لحظه ترین جای ممکنی نه به گذشته فکر میکنی نه آینده واقعا برای همینه که وقتی اون ارتباط از بین میره اون افراد دخیل نمیتونن راحت به زندگی برگردن.فقط چون یه لحظه ارزششون به معنی کلمه و باور به بودن وصل میشه. و دیگه نمیتونن خودشونو بدون اون فرد حس کنن اصلا با اون حفره ای که اون فرد با نبودن درونشون ایجاد میکنه و توضیحی نداره کنار نمیان.چون جوابی هم نداره.نمیشه کامل توضیح داد فقط ... تازه من با شما هم عقیدم که نباید این اتفاق بیفته.ولی میفته !
من یه ایده ترسناک برای انیمیشن بره ناقلا دارم اینکه یه روز صاحب مزرعه ( اون عینکیه( براش مهمون میاد ولی نه پول داشت نه چیزی تو خونه برای همین تصمیم سختی میگیره و درخلاف قلبش اون گوسفند گنده رو میکشه و باهاش کباب درست میکنه هم گوسفند ها هم سگ نگهبان ( اون سگ زرد(و حتی خوک ها به شدت ناراحت میشن سگ سعی کرده جلوی صاحب مزرعه رو بگیر ولی نشد و بره ناقلا کینه به دل میگیره و تصمیم میگیره انتقام بگیر( این ایده اولیه هست نظر شما چیه؟ ( برای ادامه دوتا گزینه دارم اول اینکه خود بره ناقلا قاتل میشه دوم اینکه گوسفند ها به یه قاتل پول میدن خودم گزینه اول رو ترجیح میدم
یه چیز هایی برای پایان اومده تو ذهنم اینکه بره ناقلا اول میخواد صاحب مزرعه رو بکشه ولی به دلایلی پشیمون میشه بجاش تصمیم میگیره بقیه مزرعهداران رو بکشه تا انتقام بگیر و وقتی میخواد یکی رو بکشه صاحبش یک دفعه میاد و سعی میکنه بره ناقلا رو آروم کنه و میگه گوسفند چاق مریض بود قرار بود بمیره اگر قرار نبوده بمیر هیچ وقت بهش آسیب نمیزدم و بره ناقلا تصمیم میگیره که صاحب مزرعه رو ببخشه این برای پایان خوبه؟
من میخوام یه داستان اسلشر از پلنگ صورتی بنویسم و ۴ تا سناریو الان دارم ۱ پلنگ صورتی متوجه میشه که قبلا یه انسان بود و یه دانشمند دیوانه روش آزمایش انجام میده و تبدیل به پلنگ صورتی میشه و آزمایشات باعث میشه حافظ اش پاک میشه ولی بعد از ده سال حافظ اش بر میگرده و تصمیم میگیره که اون دانشمند رو بکشه ۲ پلنگ صورتی درواقع یه انسان هست که ده سال پیش بخاطر بمب اتم جهشیافته میشه و بعد از ده سال میفهمه که چه کسانی اون بمب اتم رو منفجر کردن و تصمیم میگیره همشون رو بکشه ۳ همسایه پلنگ صورتی ( اون کوتوله سفید رنگ( که از پلنگ صورتی خسته شده بود تصمیم میگیره پلنگ صورتی رو بکشه ۴ پلنگ صورتی از همنوع هاش متنفره برای همین میره جامعه انسانی بعد از ده سال همنوع هاش پیداش میکنن و میان تو شهر و کلی آدم میکشن و پلنگ صورتی باید با همنوع هاش درگیر بشه( این ها ایده اولیه هستن و الان فقط این ۴ تا هست درآيند سناریو های بهتری مینویسم شما بگین سناریوی بهتری دارین؟؟
من میخوام یه داستان راجبه یه خوناشام بنویسم و چند تا گزینه دارم اول خاورمیانه با یه کشور جنگ داشت و فرمانده های خاورمیانه به یه خوناشام پول میدن تا به انواع جاسوس برود به ارتش دشمن گزینه دوم یه روز چند تا جوون میرن سربازی و همراهشون یه خوناشام هم میاد گزینه سوم یه خوناشام یه جرمی مرتکب میشه تا بره زندان و میگه مشکل پوستی داره تا به اینکه تو آفتاب نمیره شک نکنن گزینه چهار یه روز چند تا باستان شناس میرن به یه معبد و یه خوناشام باهاشون میره باستان شناسان اول فکر میکنن این خوناشام یه نفرین باستانی هست و اون خوناشام به صورت تصادفی به یه نفرین میخور و قدرت های باستانی به دست میاره گزینه پنج یه خوناشام همراه چند تا فضانورد میره به مریخ گزینه شش یه خوناشام با یه لباس مخصوص که ازش دربرابر نور خورشید مواظب میکنه میره تو به هواپیما مسافربری گزینه هفت یه خوناشام با لباس مخصوص با چند تا دانشمند میره به یه جزیره همین خودم هنوز انتخاب نکردم از بابام و هوش مصنوعی پرسیدم گفتن گزینه ۴ شما چی؟ انتخاب شما چیه؟ خودم بین سه و چهار و هفت شک دارم (میشه لطفا من رو ساب کنید؟
سعی میکنم انجام بدم ولی به اندازه ای که مینی سریال میبینم و دوست دارم علاقه مند به سریال های طولانی نیستم و شاید کل سریال های بیش از 3 فصلی که دنبال کردم به 20 تا هم نرسه
ممنون آرش جان فارگو رو نتونسته بودم حتی فصل اولش رو کامل ببینم. برام کسل کننده بود. اما میخوام از امروز Mildred Pierce رو شروع کنم و ببینم. بازم ممنون😊
امسال کلا انگار سال متفاوتیه برای سینما و شایدم جهان از عناوینی که میاد و از بازخورد ها حس اوایل دوهزار میدن ولی همه چیز فرق داره نمیدونم شاید اتفاق جدیدی میفته حتی تو اسکار یه چیز کمتر دیده شده مثلا، کلا توصیفاتی که کردی احتمال میدم از اون سالهایی باشه که نشه به وضوح گفت چی شد خیلی درام و بیوگرافی داریم و یه فیلم dune بعد اکشن های متوسط احساس میکنم باید یه چیز خیلی متفاوت این وسط بیاد که اختلاف واقعی پیش بیاد یعنی منتظر یه اثر و نقطه عطف ای که ایجاد میکنه هستم. اصلا این همه درام ،بیوگرافی فکر منو میبره یه چیز بزرگتر قراره اتفاق بیفته یه فیلم یا یه داستان متفاوت که ممکنه گلدن گلاب یا اسکار معرفی شه
تجربه خطی و داستانی بروتالیست منو برد به فیلم پولانسکی و خب خودتم گفتی فیلم ساعت ها یه حس عجیبی دارم که نمیدونم چیز بزرگتری در راهه اتفاق عجیبتری قراره ببینم تو سینما یا چی یکم حس سردرگمی و گیجی دارم راجع به امسال و فکر میکنم قراره یه چیزای جدیدی ببینم
فکر میکنم تو اون دو سناریو امتحانش این بود که عاشق اون مرد نشه و به احساسش غلبه کنه وگرنه خودش یا عزیزش می مرد که دیدیم توی هر دو سناریو همین اتفاق افتاد در سناریو اول با اون پسره غرق شدن و در سناریو دوم توسط همون پسر کشته شد .. برای همین هم در دنیای واقعی یعنی سال ۲۰۴۴ برای بار سوم دچار همون تست شد این یعنی قبلاً رد شده بود و عمل جراحی موفق نبوده. متاسفانه برای بار سوم هم به اون پسره جواب مثبت داد و بعدش تازه دوهزاریش افتاد که اوه الان قراره باز بمیرم یا کشته بشم برای همین هم شروع کرد فریاد زدن .. این برداشت من بود
من دیشب دیدم این فیلم رو و دقیقا همین حس هارو نسبت بهش داشتم با این پایان بندی بد و بی سر و ته که دیدیم چطور انتظار دارن که آدمها بخوان قسمت بعدیشو ببینن؟من که اصلا سراغش نمیرم اگر هم بسازن
@@nedahaddad2420 راستش خیلی بهش فکر کردم و نماد هرچیزی قرارش میدادم یه جای کار میلنگید..برای همین تو ویدیو هم نذاشتم....ولی امروز یک ویدیو دیدم که اونجا میگفت نماد آگاهی شخصی...تو قسمت اول میکشتش تو قسمت دوم برش میگردونه و تو قسمت سوم زنده میشه....ولی اینم تو قسمت سوم جور در نمیاد ، چون اگه آگاهی فردی یا مثلا وجدان بوده چطور. زنده میشه و بعد با مرگ منجی تموم میشه...هنوز خودم درگیرشم
ارتباطی با Risk Managment Franework نداره؟ چون قسمت اول در مورد اختیار و جبر در شغلش بود ،بهش فکر میکردم. انتخاب ،نوعی ریسکه. اما در قسمتهای بعدی ،رو نمیفهمم. کلا دو روزه سرم پر از سواله.
@@nedahaddad2420 آخه چه ریسکی رو داره مدیریت میکنه؟؟...گفتم از هر سمتی بهش نگاه کنی یه جایی جواب نمیده...برای همین اول ویدیو گفتم که فقط سعی میکنیم نزدیکترین تصویر به اون چیزی که تو ذهنش بوده رو درست کنیم وگرنه پر از جزئیات ریزی که ممکنه ما اصلا بهش توجه هم نکنیم ولی اون از قصد تو داستان گنجونده