خری به بلبلی گفت ای هوس باز مرا امروز مهمان کن به اواز مگر بینم که استادی چون است که چیزی رحیمی آزمون است منم اوازه ای بلبل شینیدم ولی اواز او هرگز ندیدم چو بلبل شینید این اواز بر داشت بپاشید اتشی تندر جگر داشت نوا اش از زمین بر اسمان شد به نغمه اتش افروز جهان شد درخت کوه دشت بر گی اب چو کودک شد از این لال ایی در خواب چوپان سر مست بر خاک افتاده حنان گله را از دست داده به یاد یار میزد موش خندی امی افنک در اتش ز فندی چو بلبل از سرودن لب فرو بست خر او را گفت اینجا که نکته ای است توانم گفت اوازت بدک نیست ز اهلام تو بعضی بی نمک نیست ولیکن کاش زحمت میکشیدی خروسان دهی ما را بدیدی ز استادان خوش خوان سحر خیز حمی اموختی لعلی دل آویز جو بلبل گوش کرد این داوری را مجسم دید در قاضی خری را بهم بر زد دو بال دور شد دور میان شاخ ساران گشت مستور و گفت خدایا از خران ما را نگدار زین خر داوران ما رانگدار ( عبدالله قاسم لااوتی)