پرونده آرمان و غزاله رو دقیقا من پیگیری میکردم....در اون ایام تنها چیزی که حس میکردم احساس تنفر شدید از این پسر نامرد بود !!! کسی بهش خط میداد و اون هم حرفاشو تغییر میداد و زمان میخرید... دختر بدبخت رو کشته بود و داخل زباله ها انداخته بود و به احتمال زیاد ماموران شهرداری هم متوجه جنازه نشده بودن و جسم نحیف اون دختر نازنین در میان زباله ها دفن شد و هرگز پیدا نشد و آرمان و پدرش با دمشان گردو میشکستند که چون جنازه پیدا نشده پس میتوانند از زیر بار قصاص شانه خالی کنند.... این نسل دهه ۷۰ و ۸۰ به ظاهر زرنگ ولی شدیدا بی فکر ،،،،باید بفهمند که اعمال اونها عواقبی داره که باید اون عواقب رو قبول کنند و اینقدر به زرنگی و مفت بری خودشون حساب نکنند.... پدر آرمان هم باید مردانگی به خرج میداد و چند دقیقه خودشو جای والدین غزاله میذاشت و به پسر خودش صداقت و مردانگی میآموخت نه اینکه دروس سطح یک شارلاتانی رو آموزش بده... شک ندارم که اگر آرمان این جنایت رو میپذیرفت و جای جنازه رو میگفت والدین غزاله هم اونو میبخشیدن و الان زنده بود.... بقول اعراب.... النجاه فی الصدق......