چقدر قشنگ گفتین دقیقا امروز این جمله رو گفتم که پرنده رها میکنم مال من باشه برمیگرده ونوشتم حتی این جمله رد وشما الان حرفای امروزم گفتین شکرت خدا بخاطر همه چی❤😢
همینطوره... تازه وقتی تلاش و اقتدار من رو تو زندگیم دید، یادش افتاد چقدر هرز چرخیده تمام عمر! تازه یادش افتاده برای زندگیش باید کاری کنه، یه سقف بالای سر، درآمد، رفاه! اصولا وقتی حد و قدر خودمونو نمیدونیم و از سر ترحم به دیگران مجال میدیم، در واقع میشیم معلم...الگو...مشاور...مددکار...بانک طرف و یادشون میدیم زندگی چیزی نیست که تا الان انجام دادن.... باورشون که شد، شروع میکنن به تقلید و ساختن زندگیشون....البته این بد نیست. بدی ش اینه که یادشون میره کجا بودن و از کجا تغذیه شدن...
شبه تاریکه روحی که من پشت سر گذاشتم که بابتش هم از خدا سپاسگزارم باعث شد که اگاه تر بشم و خیلی از وابستگی ها از من کنده بشه یکسال هرشب تا صبح بیدار بودم ترس و اظطراب شدیدی داشتم و اکثرا گریه میکردم بخاطر وضعیت روحی بدی که داشتم نمیتونستم غذا بخورم به شدت لاغر شده بودم و بدنم میلرزید ریزش مو معده درد و قلب درد داشتم و نمیتونستم توی اجتماع حضور پیدا کنم و تو لاک تنهایی خودم فرو رفته بودم هیچ چیز و هیچکس حالمو خوب نمیکرد کم کم همین تنهایی باعث شد رو خودم و ترس هام کار کنم مدیتیشن و مراقبه انجام بدم ، خودم روبشناسم ، تسلیم و رها باشم و دراخر به خدای خودم وصل بشم ♥️🌱✨
شهرزادم شب ها و روزهای سیاهی رو گذروندم , خودم رو زندگیم رو و دیدگاهم به جهان و آدما تغییر داد .الان بعضی وقتا که تو آیینه نگاه میکنم خودم رو نمیبینم انگار که به یک شخص غریبه نگاه میکنم , خیلی وقته که خودم رو گم کردم ولی این شخص جدید رو هم دوست دارم قوی هست , با تجربه هست ولی بعضی وقتها دلم واسه خوده واقعیم تنگ میشه 😢
دقیقا این شب سیاه روح رو می فهمم با ذره ذره وجودم درک کردم و حقیقت این بود که من فکر می کنم مثل گفته ی شما حتی رویDNA من تاثیر گذاشته دقیقا رها کردن رو بصورت کامل پذیرفتم و یاد گرفتم سکوت و بیننده بودن در گذر زمان بهترین کار هست هر چه بخواهد به سرانجام برسد می رسد نیاز به شکستن من نیست❤