ولابلا نمیفهمم که چه بگویم فقط مرگ راه برای بیغمی خود بهتر میدانم .بعض آدم ها فقط به فکر خود هستند فکر میکنند که تنها خودشان دل دارند و بس درک نمیکنند دگران راه یا این که اسباب بازی فکر میکنند ویا نادان به خدا قسم است که در مرگ خود راضی هستم از برای خدا سر یک انسان کم رحم کنیم خوبس صرف به صفت انسان بودنش فکر کنیم که او هم دل دارد و آروزی. نه آن که خوابش بیجا کند در رای که روان هستید آیا فکر شما طرف رفیق و همسفرتان است .آیا چیز خواهش دارد که از دست شما پوره باشد و خود داری کنید به کی آدم باور و عتماد کند به کدام زبان فریاد بزند که سوختم آیا گوش شنوا است یا اینکه گفته های شما دروغین است مگر خدای وجود ندارد .سال ها یک بد بخت فقیر در آتش سوخته برود فقط بهانه های پی درپی مثل اینکه یک طفل را فریب داده بروی ویا ما در راه غلت روان هستیم که مقصد ما هم به معلوم نیست مثل مرکب گوش به آواز صاحب خود هستم که به کدام طرف ما را حدایت کرده میرود مگر منزل مقصود به ما معلوم نیست چون مرکب هستیم و بارکش نبایت بی فرمانی هم کنیم . این است انصاف .