ایمانوئل کانت؛ فیلسوفی که روان‌شناسی و نوروساینس را ممکن‌ کرد. 

مرسی که محتوای ارزشمند بهمون میدید. مرسی که هستید. مرسی که کار به این زیبایی میکنید. مرسی که وجودتون امیدبخشه. خوشحالم که پیداتون کردم. کامنت و لایک و... کمترین کاریه که برای جبران خوبیهای شما میشه انجام داد. وظیفه ی ماست. بازم ممنونم

Extraordinary as usual. Perfect. Amazing. Fabulous

اینطور که پیداست اون داربست دینی برای کانت خیلی پر رنگ تر از چیزی بوده که من انتظار داشتم

بسیار خرسندم از تلاش های شما جهت روشن بینی دنبال کنندگان فلسفه ♥

Simple yet educating 🙏🏻❤️

بسیار اموختم 24:17

Great as always. Thank you for your great content! As a person with major in psychology, this episode was very interesting for me.

عالی

And finally we have reached the turning point which is still difficult to comprehend.

کانت رو ادامه بدین

خواستم این بخش رو هم به فارسی بنویسم برای مخاطبان فارسی چون بنظرم خیلی فرآیند جالبی در تاریخ علم بوده. تا پیش از انقلاب علوم شناختی که در اواسط قرن 20 ام اتفاق میوفته و منجر به پیوند بیشترعلوم اعصاب (نوروساینس) و رواشناسی میشه، عمدتا دانشمندان ذهن و مغز رو دو چیز مجزا میدونستند. همونطوری که اینجا علی عزیز اشاره کرد. ذهن (یه جورای تعبیر علمی از روح) که ماهیتی غیر مادی داشت و در حوزه روانشناسی مطالعه میشد و مغز که همون عضو فیزیکی درون جمجمه باشه به عنوان یک واسط برای ارتباط ذهن با بدن تصور میشد و بیشتر به چشم ابزار ذهن بهش نگاه میشد و موضوع مطالعه علوم اعصاب بود. اما در طی انقلاب علوم شناختی و بعدتر کشف ابزارهای مناسب برای اندازه گیری فعالیت های مغزی مثل تصاویر ام آر آی و سیگنال های مغزی و بعد تر از اون مدل های محاسباتی بخصوص معرفی ابزارهای آماری مثل آزمون فرض توسط فیشر، عملا روانشناسی تجربی شکل علمی به خودش گرفت. تا پیش از اون روانشناسی بیشتر به صورت بالینی مطالعه میشد و در حوزه هنر طبقه بندی میشد. درنتیجه بدست آمدن این ابزارهای جدید و بکارگیریشون روانشناسی مدرن بوجود اومد که البته دیگه چیز جدایی از علوم شناختی یا نوروساینس نبود. بلکه امروز علوم شناختی به عنوان تیتر چتر مانندی برای همه این زیر شاخه ها استفاده میشه و عملا تمام محققین حوزه روانشناسی و علوم اعصاب واقف هستن که در حال مطالعه یک چیز هستن فقط از جنبه های مختلف. به تعبیری در روانشناسی، شناخت از بالا به پایین مطالعه میشه در حالیکه در علوم اعصاب، شناخت از پایین به بالا، با این تعریف که پایین ترین سطح رو فعالیت های سلولی و زیر سلولی بگیریم و بالاترین سطح رو رفتار. نهایتا امروز ما میدونیم که ذهن و مغز یک چیز هستن. سیستمی که نرم افزار و سخت افزارش یکی هست چون معماری ارتباط سخت افزاری نورون ها و دینامیک الکتروشیمیایی اونها درون مغز هست که همون ذهن رو میسازه و عملا شواهدی که از مطالعات کانکتیویتی در مغز بدست میاد جای شبهه نمیذاره که ذهن و مغز یک چیز واحد هستن و قابل تفکیک نیستن به عنوان دو بخش مجزا حتی در قیاس با کامپیوتر ها هم تعبیر ذهن به نرم افزار و مغز به سخت افزار تعبیر درستی نیست چون دینامیک فیزیکی در مغز یعنی تغییرات سخت افزاری تغییرات ذهن و رفتار رو باعث میشه در حالیکه در سیستم های کامپیوتری ما دینامیک سخت افزاری تنها در پرفورمنس نرم افزار تاثیر داره نه در ماهیتش.

دلیل استنباط خلق جهان برای فهمیده شدن (آگاهی/ consciousness) چی هست؟ به خاطر چهارچوب مذهبی که کانت داره به دنیا نگاه میکنه؟

فضیلت وقتی فضیلت است که نفعی در آن نباشد

مرسی❤

perfect ❤

خیلی ممنون بشدت مفید و خوب بود امیدوارم صحبت ها ادامه داشته باشه خیلی مشتاقم توصیف امثال هگل و شوپنهاور و نیچه و کیرکگور رو از شما بشنوم فقط یک سوال برای خوانش آثار کانت از اونجایی که فیلسوف بشدت سختیه کتاب راهنمایی هست که پیشنهاد کنید؟ چیزی مثل کتاب هول از فردریک بیزر یا کیرکگور از کلر کارلایل

... مغزم روی نکته تعهد کتبی موند...

چقدر خوبه، امیدوارم جلسات ادامه دار بشه😊😇

❤🌿

قشنگ بود

Perfect