شاعر: شهاب الدین موسوی/
نوحه خوان: مسعود حافظی فرد/
ملودی پرداز: سید احمد دشمه/
هیات: بعثت یزد/
مکان: حسینیه کربلایی های یزد/
..........................................................
ای یزید بی کفایت
خطبه ای خواندی که پشت لات و عزی بشکند
ریشه ظالم بسوزد سنگ خارا را بشکند
خطبه ای خواندی که از ظلمت شرار آمد برون
حرف حیدر از نگاه ذوالفقار آمد برون
از تماشای تو سرها از حصار آمد برون
حالیا
حالیا برخیز زینب وقت جولان شماست
قامت مردان شکست
قامت مردان شکست و عید قربان شماست
کوفه در بیداد ظلم و استبداد
کوچه ها خاموش هرچه باداباد
داد از این بیداد
حالیا برخیز زینب زنده کن ایام را
دختر کرار بشکن بهت این اصنام را
با زبان زینبی از دل ببر آرام را
پاره کن در خواب دیوان پرده اوهام را
نان ملک ری نیرزد این خیال خام را
بنگر ای چشم ندیدن بازی ایام را
تا به کی از خون پاکان چهره را رنگین کنی
چند بر مهد عدالت اسب قدرت زین کنی
خویش را رسوا ز قتل سروران دین کنی
تا کجا باید جنایت ها به نام دین کنی
ای یزید بی کفایت دین ما این دین نبود
ظلم و بیداد و جنایت حق مردم این نبود
آه مظلومان می شود کاری
می رسد از راه صبح بیداری
خطبه ای خواندی که پشت لات و عزی بشکند
ریشه ظالم بسوزد سنگ خارا را بشکند
خطبه ای خواندی که از ظلمت شرار آمد برون
حرف حیدر از نگاه ذوالفقار آمد برون
از تماشای تو سرها از حصار آمد برون
حالیا
حالیا برخیز زینب وقت جولان شماست
قامت مردان شکست
قامت مردان شکست و عید قربان شماست
کوفه در بیداد ظلم و استبداد
کوچه ها خاموش هرچه باداباد
داد از این بیداد
خط سرخی از افق بر نیزه ها تابیده است
باغ گل های معلق ارغوان پوشیده است
در کنار دست سقا زمزمی جوشیده است
کیست این طوفان
کیست این طوفان که آهش در جگر پیچیده است
نان ملک ری نیرزد این خیال خام را
بنگر ای چشم ندیدن بازی ایام را
هرچه می بیند نمی بیند زیان خویش را
از ته دل دوست دارد مردمان خویش را
بر سر دست آورد تنها نشان خویش را
می دهد قربان ذبیح بی زبان خویش را
بس کن ای بیداد گر خون خدا آمد به جوش
بس کن ای بیداد گر عرش و سما شد پر خروش
بس کن ای بیداد گر خاک زمین شد دلاله پوش
حنجری در باد می کشد فریاد
از گلوی نی خون چکید ای داد
خطبه ای خواندی که پشت لات و عزی بشکند
ریشه ظالم بسوزد سنگ خارا را بشکند
خطبه ای خواندی که از ظلمت شرار آمد برون
حرف حیدر از نگاه ذوالفقار آمد برون
از تماشای تو سرها از حصار آمد برون
حالیا
حالیا برخیز زینب وقت جولان شماست
قامت مردان شکست
قامت مردان شکست و عید قربان شماست
کوفه در بیداد ظلم و استبداد
کوچه ها خاموش هرچه باداباد
داد از این بیداد
حالیا برخیز زینب زنده کن ایام را
دختر کرار بشکن بهت این اصنام را
با زبان زینبی از دل ببر آرام را
پاره کن در خواب دیوان پرده اوهام را
نان ملک ری نیرزد این خیال خام را
بنگر ای چشم ندیدن بازی ایام را
ای که با نام خدا خون خدا را کشته ای
دامن خود را به خون اولیا آغشته ای
اکبری کشتی که لیلایش نمی دانی که بود
نام والایی که معنایش نمی دانی چه بود
اشبه الناسی که در معنا و صورت مصطفی است
قد و بالایی که همتایش نمی دانی چه بود
بس کن ای بیداد گر خون خدا آمد به جوش
بس کن ای بیداد گر عرش و سما شد در خروش
بس کن ای بیداد گر خاک زمین شد لاله پوش
از خون جوانان وطن لاله
وطن لاله
وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان سرو
خدا سرو
خدا سرو و خمیده
چه کج رفتاری ای چرخ
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری نه آیین داری، نه آیین داری ای چرخ
29 сен 2024