من حالا خیلی عاشق کسایی که دوستشان دارم میشوم و به همجنسگرایی روی آوردم و به پسرها خیلی علاقه پیدا کردم نه هر کس یا هر پسری و در کل فقط با کسایی هستم که دوستشان دارم در غیر این صورت کلا تنها هستم و خیلی فکر میکنم و در شغل و کار کردنم اختلال ایجاد شده و در ذهنم سوالها زیادی است یعنی هشت سال فکر میکنم بیشتر وقتم با فکر کردن میگذرد و نمیدانم چه کار کنم من دوست ندارم همجنسگرا باشم اما از هشت سال پیش همجنسگرا شدم و خیلی در زندگی من تغییر ایجاد شده و نمیتوانم هر کاری انجام دهم و بیشتر تنها هستم و سوالها که دارم این است از کجا آمدم به کجا میروم و من اصلا چه کسی هستم و برای چه چیزی اینجا هستم کلا زندگیم بهم ریخته نمیدانم سوالها را چطور برای آنها جواب پیدا کنم
من چرا همجنسگرا شدم چرا به پسرها علاقه دارم دلیل آن چیست چرا از بقیه افراد کناره گیری میکنم چرا کم حرف میزنم چرا این همه فکر از هشت سال پیش برای من شروع شده چرا فکرها من تمام نمیشود چرا کلا تنها هستم چرا دوست دارم در تنهایی باشم چرا کلا خانواده هم برای من مهم نیستند خانواده من که اصلا بهش علاقه ای ندارم چون خیلی اذیتم کردن و حالا در جایی دور از خانواده هستم و اصلا برایم مهم نیست با آنها ارتباط برقرار کنم یا نه
به نظر من ایشون اشتباه میکردند و هیچ چیزی برای هیچ انسانی از قبل مقرر نشده است و هر اتفاقی که در زندگی انسان پیش بیایید نتیجه تصمیمات و اعمال خود او بوده. به نظر میاد ما همگی داخل یک باکس هوشمند هستیم که فقط باید قواعد بازی زندگی را یاد بگیریم و از فرمولها و قوانین مشخص شده در این باکس در جهت رسیدن به آرامش که همان سعادت واقعی است استفاده کنیم.
ازکجا معلوم میشه که شما اشتباه نمیکنین.اینکه هیچ چیز ازقبل مقررنشده وهمه چی تصمیم خود فرده الان شما تصمیم گرفتی کی وتو کدوم خانواده متولد بشی چه ظاهری داشته باشی .ایناهم پس کار خودته