اگه از آزار دادن لذت میبرید دچار سادیسم هستید، و به این دلیل هست که در کودکی دچار تروما یا آسیب روانی شدید شدید. لطفا به متخصص مراجعه کنید چون اصلا اصلا اصلا اصلا شوخی نداره
بابا من بچه بودم نمیدونستم جوجه رنگی خریده بود خالم با جارو زدم تو سرش مرد ولی خب الان ۲ جفت عروس هلندی دارم بهشونم وابستم شدیدا … ماله بعضیا از تروماس اما مال بعضیا مثل منم از نادونی تو بچگیه من حدودا دو سالم بود اینکارو کردم
من خیلی حیونا رو دوست دارم ولی یادم میاد اولین حیوون خونگیم عروس هلندی بود که ۸ سالم بود من انقد اون عروس هلندی رو دوست داشتم که حد نداشت بعد یک شب که میخواستم بخوابم با خودم گفتم پس بزار عروس هلندی رو هم کنار خودم بخوابونم خلاصه کنار خودم زیر پتو خوابوندمش صبح که بیدار شدم دیدم خفه شده و خیلی ناراحت شدم و گریه کردم
چجوری این کارارو میکنین من بچه بودم انقدر از حیوانات میترسیدم بعد با مامانم میگفتم جوجه رنگی و اردک میخوام مامانم میخرید و اونا منو دوست داشتم ولی من انقدر فرار میکردم که خدا میدونه😂😂❤
من هر وقت حیوون میاد خونمون میبرم براشون غذا میدم اینا چجوری اینکارو کردن حتی یه بچه گربه از قدیم به حیاطمون می اومد الان یه بچه گوگولی داره که ۴ روز پیش به دنیا اومده هر روز بهش غذا میدم اینا چه دلی دارن البته مغرور نشن ها کارشون هم خیلی زشت یوده😢
واقعا چطوری دلتون میومده؟حالتون بد نمیشده؟من بچه که بودم یادمه یه دوچرخه داشتم که برام بزرگ بود و پام به زمین نمیرسید همینجوری که داشتم توی حیاط دور میزدم جوجه رنگی اومد جلوم هول شد نخواستم زیرش کنم پامم به زمین نمیرسید با سرعتم بودم رفتم تو دیوار همونو بلند شد ببینم جوجه چیزیش نشد بعد یادم به خودم افتاد که چه اتفاقی افتاده...واقعا چراااا اینکارارو میکردین😞
با دیدن این ویدئو مطمئن شدم که هیچ موجودی ترسناک تر از انسان نیست و اینکه یه خواهش دارم از پدر و مادر ها حیوان اسباب بازی نیست که برای بچه هاتون میخرید حداقل اگه یه حیوان میگیرید خودتون مراقبش باشید تا بچه این کارهای وحشتناک باهاش نکنه لطفا
آخه چطور دلتون میاد؟من دم در خونه مادر بزگم یه سگی رو دیدم که کوچیک بود بعد گوش هاش رو بریده بودند بعد انقدر گریه کردم و فحششون دادم . خودم که بچه بودم یه سگ داشتم بزرگ بود بعد روش میشستم و اسب سواری میکرد ولی الان عذاب وجدان دارم ولی خب خیلی بچه بودم و بخاطر همین کارم هم بابام سگه رو برد از خونه و الان ازش تشکر میکنم که اون سگو از دست من نجات داده و نزاشته بیشتر از این بهش آسیب بزنم.یه اردک و یه جوجه هم داشتم تو بالکن بودن . دوتاشون رفته بود تو چاه بابام دستکش کرد تو دست و فقط تونست اردک و نجات بده و شستمش و خوشکش کردم و زنده موند ولی جوجه در نیومد و اون اردک رو هم پسر خالم کوچیک بود اومد خونمون از طبقه سوم انداخت پایین و مرد و خیلی گریه کردم .
من به بار به اردک داشتم خیلیییی زیاد دوستش داشتم یه روز مرد منم براش گریه کردم و دورش با عروسکام پر کردم بعد از یه مدت حوصلم سر رفت نوکش و با قیچی کندم اون موقع ۶ سالم بود عین سگ پشیمونن😢
داداش من الان ۱۱ سالمه من تو تا مرغ عشق دارم یک جوجه آوردن من بزرگش کردم بعد مریض شد ولی روز اول یک ماهه گیش مرد بعد اینا اینجوری میکنن من یک خر گوش داشتم همون روز گربه برد بعد یک مرغ عشق داشتم اونم گربه برد احساس میکنم همه ی مرگ حیواناتم تغسیر منه😢
یکی دیگه هم هست که یبار اشتباهی خر بودم و بچه بودم جوجه اردکم همش پشت سرم راه میرفت من نمیدیدمش بعد نشستم دیدم زیرمه بالا اورد ولی زنده موند 😅 خیلیییییییییییی گریه کردم هزار بارم ازش اوضر خواهی کردم و بوسیدمش
من کلا حیوونارو دوست دارم و حتی یه وقتایی یه ویدیو هایی رو که میبینم حرصم میگیره که چرا واقعا چرا این کارارو میکنن،براشون چه لذتی داره یا از این کار چه سودی میبرن؟؟
من با این سن یه بچه گربه سزارینی برام اوردن مشخص بود عمرش به این دنیا نیست ولی تمام تلاشمو کردم زنده بمونه بعد سه روز مرد و من تا چند روز گریه و افسردگی شدید داشتم هنوز فکر میکنم حالم بد میشه شما چجوری این بلا هارو سر این بدبختا اوردید
درباره طوطیسانان ،هم ویدئو بساز، من یه راهب دارم ، ۶ ماهه هستش ، درباره رفتارشون و بیماریهاسشون وتغذیشون و هرآنچه که لازمه ما بدونیم و رفتارمون با طوطیمون . ممنون میشم.
بخدا من بیگناهم ولی این کارارو کردم👇 و بگم که همه این کارا قبل از ۶سالگیم بوده فکر کنم من کلثوم اکبری حیوونام🥹 ۱- یه مرغ داشتیم چون گردنش پر نداشت ازش خوشم نمیومد،یه روز که مادرم رفته بود بیرون گرفتمش و نوکش با چاقو بریدم ۲-یه چاله تو کوچمون کندم و چند تا از مرغای همسایه رو زنده بگور کردم ۳-رفتم خونه همسایه که با دخترشون بازی کنم دیدم چن تا مرغ دارن اول شیر آب باز کردم و همشون خیس کردم بعدش دونه به دونه گرفتمشون و پاهاشون گذاشتم رو زمین و با یه سنگ کوبیدم رو پاهاشون شکستمشون ۴-یه روز کنار جاده تو روستای مادرم دیدم چن تا توله سگ کنار هم خوابیدن منو چن تاشون برداشتم بردم تو حیاط پدربزرگم چاله کندم زنده بگورشون کردم بعد به پسرای فامیل گفتم بیاین روی چاله جیش کنین ۵- پدربزرگم اینا خیلی جک و جونور داشتن که یکیش بوقلمون بود یه روز یه بوقلوم گرفتم بدنش گذاشتم لای پاهام که تکون نخوره بعد گردنش هی پیچوندم هی پیچوندم بعد گردنش ول کردم که دیدم جان به جان آفرین تسلیم کرد و البته خیلی از کارای دیگه🫢
اول باید ازت تشکر کنم چون زحمت زیادی میکشی، دوم اینکه محتوای فان بساز از محیط دانشگاه و یا کلینک دامپزشکی، سوم هم استفاده از روانشناس رو به این افراد که خاطراتشون رو گفتن توصیه کن، چهارم اینکه همیشه موفق باشی 😊
من بچه بودم حدود ۶ سال هیچی نمیدونستم یه گنجشک دیدم گرفتم برای بزرگش کردن برداشتم دیدم خیلی داره سروصدا بعد دیگه خسته شدم طناب به پاس بستم و چرخوندم آنقدر چرخیدوندمش و آخرش مرد ۱ساعت بعدش
من ۴ سالم بود یادمه یه جوجه رنگی سبز داشتم انقد فضول بود مامانم از دم در حال خونمون پرتش کرد دم در حیاط مون فرود اومد. بعد جوجه رنگیم پاشد اومد از بین پاهای مامانم عبور کرد اومد توی خونمون.. هیچ جای بدنش هم عیب نکرده بود.
من خیلی ناراحت شدم حیوانات نمیدونند ما که میدونیم گناه دارن من خرگوش داشتم بعد مامانم فروختش این قدر ناراحت شدم که تا دو روز از دل تنگی گریم گرفت همین الان که دارم کامنت میزارم داره گریم میگیره هبرای بقیه حیوانات و هم برای خر گوش خودم
اینبار بیا یه ویدیو بزار در مورد کارای خوب و محبتایی که به حیوونا کردن😢چون واقعا دیگه من یکی نمیتونم درک کنم چرا انقد حیوونارو اذیت میکنین حتی اگه بچه باشین🥺
من تا حالا از این کارا نکردم یه بار همین یه هفته پیش یه کلاغه یه جوجه گنجشک را گرفته بود میخواست بخوره رفتم از دستش گرفتم جوجه هه را زده بود تو کلش داشت خون میرفت ازش بعد همون لحظه مرد یجوری گریه کردم که چشمام اندازه ی بادکنک شد بعدم خاکش کردم و براش فاتحه خوندم
من تاحالا از بچگی تا الان که ۱۴ سالم هست آسیبی به حیوانات نزدم چون از بچگی تا الان یعنی به شدت عجیبی عاشق❤ حیوانات هستم و تا آخر عمرم هم عاشق شون می مونم من از بچگی همیشه حیوون داشتم الانم عروس هلندی دارم یعنی اگه مثلا مرغ عشق بخرم بمیرن ۱۰ ماه افسردگی می گیرم و قصد خودکشی دارم
وای چه کارای بدی کردن 😮💔 واقا گناه دارن من یادمه ۱۰ سالم بود یه داداش ۵ ساله دارم یه اردک کوچولو داشتم تو تشت شنا می کرد منم داشتم بازی می کردم وقتی اومدم دیدم داداشم سرش رو کرده تو آب مرده🤧🥲 اون روز افسردگی شدیددددد گرفتم خیلی بد بودددد هنوز عذاب وجدان دارم با اینکه کار من نبود البته داداشم هم واقا دعوا کردم
من از گربه بدم میاد یه بار خونه خالم بودم البته بچه بودم گربشون گازم گرفت اعصابم خراب شد زدم پرتش کردم تو دیوار منم جوجه داشتم و بعد با صداش جیغش بلند شدم و دیدم یکیشون مرده گربه خورده بودش از اونجا که بچه بودم از گربه بدم اومد تا الان
من 12 ساله توی 8 سالگی مامانم برام اردک میخرید منم جونم به اونا بسته بود بعد ی روز عصر با اردک هام خاب بودم که ناخاسته حواسم نبود رو شون خوابیدم 😢 اون شب خیلی اذیت شدم خیلی گریه می کردم
حاجی همستر گفتی من یه رفیق داشتم براش جوجه خریده بودم بعد دوستم برداشت دل و روده جوجه رو در اورد عکس فرستاد بعد یه مدت خیلی دلش همستر میخواست ولی مامان باباش نمیخریدن براش بخاطر قضیه جوجه...😀
من بچه بودم و تازه دختر عمم ازدواج کرده بود یک عدد گوسفند بدبخت بود که من نمیدونستم قراره بمیره 😅ولی خلاصه نشستم روش سواری گرفتم 🥲هنوز اظاب وژدان دارم 😶🌫️
۲ سال پیش تو پارک پلیس با داداشمو پسر داییم یه قورباغه پیدا کردیم و رو تاب گذاشتیم بعد اونقدر تابش دادیم بدبخت پرت شد تو دیوار ۱۰ سالم بود همش الان پشیمونم
من وقتی بچه بودم 3 اردک داشتم 2 سالم بود یکیش افتاد دنبال مامانم و ماکانم در اتاقو بست و اردک اول کوشته شد و دومی گربه همسایه اومد خوردش منم نشستم خورده شدنش تماشا کردم سومی داشتیم با مامانم میرفتیم قرسایه مامانم بگیریم بعد من اردکرو با خودم اوردم به مامانمم هیچی نگفتم اردک از دستم افتاد رفت زیر ماشین😢❤
من یه دونه طوطی داشتم ابیه کاربونی بود و واسش زن گرفتم واقعا عاشقش بودم واسمش نیل بود و زنش نیلا و یه شب ک داشتم میرفتم خونه مادر جونم دیدم نیلا مرده و من واقعا واقعا هیچ وقت هیچ وقت اونقدر گریه نکرده بودم و نفسم بالا نمیومد و واقعا اون صحنه رو یادم نمیره 💔😭
منم بچه بودم و نادون هر وقت مسافرت میرفتیم شهر های جدید یه چند تا حیوون ریز میکشتم بعد خاکشون میکردم و قبرستون درست میکردم عقیدم هم این بود حیوونا هم باید مثل ما انسانها قبرستون داشته باشن 😅
من کا هیچ وقت نه خواسته و نه ناخواسته حیوونی رو اذیت نکردم و تا به حال حتی ماهی و هیچ حیوونی نداشتم ولی همسایه ی ما یه بار با آجر کلاغ رو کشته بود ودل و رودشم ریخته بود بیرون ولی مورچه رو با لیوان و چاقو زیاد کشتم
داشتم درس مینوشتم که یه مورچه اومد رویه دفترم منم دورشو با مداد خط کشیدم مورچه فکر می کرد نمیتونه بیرون بیاد منم گزاشتم همونجا بمونه تا وقتی درسم تموم شه😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
من دو تا جو ج داشتم کوچولوتر بود همیشه ازشون مراقبت میکردم یه بار رفتم بیرون با خانوادم یعنی تنهاشون گذاشتیم بعد از خونه که برگشتم دیدم که جوجه کوچولو پاش لنگ میزنه حتی خواهرم پارچه داغ برمیداشت پارچه اش زیاد داغ نبود بعدش اون پارچه رو میذاشت رو پاشو پاشو میمالید و جلو عقب میکرد انقدر این کارو کردیم براش ولی بازم پاش درست نشد بعدشم دادم به دایی مامان مداحی مامانم اون جوجهها رو برد و داد به یکی از دوستاش 😢
من یادمه ۷ سالم بود بابام یه سیگارشو گذاشته بود خونه بعد رفته بود بیروت منم سیگارو روشن کردم هر مورچه ای پیدا میکردم با سیگار میسوزنمشون ولی الان پشمام ریخته که این چه کاری بود من کردم😂