هفت تا بچه هستن و هفت تا درخت اصلی است شیش درخت مال این بچه ها است یک درخت برای پسر لباس سفید و بطری های که به درخت وصل است هر کدوم که ورداشته بشه مختصات یک مکان خاص است
درسال۱۶۰۹ دوره گرسنگی امریکاهس که درتاریخ هست گروهی ازمهاجران اروپایی به شهرکوچیک میان بعدگروه سرخپوستی اون شهرمحاصره میکنند مردم اون شهرازگرسنگی به ادم خواری روی میارن تااینکه یع گروه سرباز بامهاجران جدید ازراه دریاباسه کشتی به کمک مردم میان ..شایدسریال ازاین الهام گرفته چون دردیوارهای غارهم عکس دریا سه کشتی و سربازهم کشیده شده بود و سال ۱۶۰۹هم دردیوارفانوس نوشته شده وشخصیت جید هم توهم دیدن سربازهارو داشت و حتی واژه انکویی که سرخپوستی هست ویاحتی اسم یکی از سرکرده های سوارکشتی کلی بوده و بوید دوبار به اسم کلی اشاره میکنه
سلام مرسی از ویدیو های خوبت به قولی بهترین نوتیف یوتوب❤فقط داداش یه نکته ای ک حس میکنم نادیده گرفتی نقشه توی کلانتری بود توی فصل اول بوید هرکی از شهری وارد فرام لند میشد رو روی نقشه نشونه میزاشت اما تو فصل دوم هیچ صحبتی راجبش نشد تا فصل سوم تو قسمت دوم و قسمت چهارم که بوید داشت با اون پسر اسیایی توی کلانتری حرف میزد تقریبا ۷۰ درصد صفحه اون نقشه بود انگار میخاستن به نقشه دقت کنیم. ک کنجکاو شدم فصل اول رو اون قسمتی ک بوید نقشه رو علامت گذاری میکنه دیدم و طرحی که روی نقشه اجرا شده بود از شهرایی ک اومدن تقریبا شبیه همون نمادی بود ک همیشه نشون میدن و الان اسم کاراکترش یادم نیست همونی ک اون کاراکتر هم روی سقف غار دید و چند جای دگ بع نظرت مهمه نقشه
چون تیم تهیه کننده و نویسنده همان تیم سریال lost هست پس به احتمال زیاد پایان بندی آبکی داره و بین دنیای مرگ و یا زندگی در بعدهای دیگر و یا حتی توهم در دنیای مواد مخدر ، مخاطب را آزاد میزارند تا براساس درک خودش تو یکی از دسته های بالا ویا چیزی شبیه اینها قرار بده
میگم من یه چی فهمیدم تو قسمتی که بوید رندال رو ول میکنه گفتی احتمالا موجودات دو گروه هست و رندال جولی با اوناس ولی خب اون قسمت که انبولانس امد خب اگر اون جیر جیرک ها نیومده بودم رندال فرار کرده بود پس این تعوری که میگی دو گروه موجود هست اینو ناقص میکنه اگر میشه یه جوابی برا اینم پیدا کن مرسی❤
یه چیزی رو فراموش کردیم ،مامان ویکتور ادرس این شهرو داشته ! واقعا نمیشه تئوری درستی داد اما احتمالا توی اون غار خواهر ویکتور بوده اما سوال اینجاست که مادر ویکتور با اینکه میدونسته قراره بمیره چرا این بچه ها رو با خودش اورده چرا شوهرشو نیاورده
یه ایده دیگم اینکه در ساله ۱۵۳۰ چند تا دانشمند بودن که میدونید شرایط اون موقع چطوری بود چند تا کشیش به اون دانشمندان تهمت جادوگر بودن زدن و قرار بود اون دانشمندان رو زنده زنده آتش بزنن که یکی از اون دانشمند ها که واقعا یکم قدرت جادویی داشت ولی بیشتر به علم و دانش علاقه داشت قبل از سوختن میگه ۵۰۰ سال بعد من بر میگردم و همه کشیش هارو میکشم و میمیره ۵۰۰ سال بعد روح اون دانشمندان و اون جادوگر میان و شروع به کشتن کشیش ها میکنن و کشیش ها میرن سراغ یه جن گیر جن گیر باید سعی کنه روح اون جادوگر و دانشمندان رو آروم کنه این ایده خوبه؟🤔🤔🤔😅😅❤
ویکتور نقشه کل شهر کشیده اون اعداد فانوس هم پیدا کرده فهمیده لوکیشن نقاط مهم شهرن ولی چرا خودش از شهر خارج نشده رفته وارد فانوس شده ولی چرا هنوز توی شهره چرا مثله تابیتا از شهر خارج نشده
فانوس بنظرم راه اصلی خروج از شهر نیست چون تابیتا وقتی خارج شد دوباره برگشت از طرفی فک میکنم فقط افراد خاصی مثل تابیتا و مادر ویکتور میتونن برن تو فانوس اونجا که تابیتا از ویکتور میخواد ببرش پیش درخت بطری مثه همیشه مقاومت نمیکنه و میبرش