مرسی که وقت می گذاری ،اینقدر با انرژی و حرارت توضیح میدی که ادم می خواد ساعت ها گوش کنه و کنجکاو میشه کتاب های که در موردشون صحبت می کنی رو بخونه ،خلاصه آدم رو به وجد میاری که کتاب بخونه ازت ممنونم👏🏼👏🏼👏🏼
سلام. باورتون میشه اولین بار تو زندگیم توی social media از یک نفر تعداد زیادی کلیپ دیدم و دنبال میکنم ، از بس که حرفاتون دلنشینه و به دل هممون میشینه ، همیشه شاد و موفق باشی در پناه خدای مهربون ❤️❤️❤️❤️❤️
چه جالب من چند سال پیش این کتاب رو خوندم و یادمه خوشم اومده بود ولی امروز خیلی برام جالب بود و تعجب کردم که از این زاویه نگاه نکرده بودم. خیلی ممنون مهشید جون
من25 سالمه و دیروز تمومش کردم کتابو توی دو روز .. یه سری از جملات کتاب رو دوس داشتم.. برای من جذاب بود خوندن یه تیکه از زندگیشون .. یه جاهایی حس میکردم که غیرقابل باوره مثلا رفتارهای شبانه و درگیریهایی که با خودش داشت.. با لیلا و روجا بیشتر تونستم ارتباط بگیرم و به نظرم با توجه به ادمای همسن یا دو سه سال بزرگتری که اطرافم میشناسم و دغدغه هاشونو میبینم حس نمیکنم که اونقدر دور از ذهن باشن این کاراکترها .. بنظرم سن ادم نشاندهنده ی عاقل بودن اون ادم نیس.. گاهی ادم بزرگا به اندازه ی ی بچه ی دو ساله کوچیک میشن و بچگانه رفتار میکنن .. گاهی هم پیش میاد برای اینکه ظرفیت پذیرش ی اتفاق رو نداری خودتو از زندگی خودت پرت میکنی بیرون و ترجیح میدی برای خالی کردن خودتم که شده زندگی بقیه رو کم اهمیت جلوه بدی تا شاید ی ذره اروم بشی .. درکل از بررسی کتابهات واقعا لذت میبرم .. اینکه از ی دید دیگه به کتابها و روایتهاشون نگاه میکنی برام عجیب لذتبخشه ..
مهشید جان عالی بود نقدتون ❤️ من جیره بندی کردم ویدیوهاتونو که یهو تموم نکنم ☹️ کاش ویدیو اپلود کنین بیشتر ، راستی یه سوال امکانش هست بپرسم میشه در مورد کلاس نویسندگی که گفتین بیشتر توضیح بدین ، چون مظر شما مطمئنا پشتش کلی تحقیق و اطلاعات و باعث میشه تصمیم بهتری بگیریم مرسی مرسیییی 😘
😍😍😍خیلی عالی بود خیلی/ 😂😂😂 البته من رشتم ادبیات یا حتی انسانی نیست ولی برام خیلی جالب و هیجان انگیزه چطور میتونم به همین خوبی قدرت تحلیل بدست بیارم 😍 دنیای من با کدنویسی خلاصه شده.. اما درهرصورت مهشید جان خیلی خوب فکر میکنی واقعا خوشم میاد از این طرز تفکری که داری. موفق باشی همیشه عزیزم❤❤
تو عالی هستی. من رو یاد استادِ محبوبم تو دانشکده ادبیات فارسی میندازی. زمانی که سر کلاس های نقد ادبی بودم.کاملا درست و حرفه ای کتاب ها رو نقد میکنی.درست مثل استادِ من. من این کتاب رو ۲۲ سالگیم خوندم و دوسش نداشتم.ولی راستش چون همه باهاش ارتباط گرفته بودن فکر میکردم شاید مشکل از نحوه دیدگاهِ منه. چه خوب که هستی .دنیا به آدم هایی مثل تو با این فکرِ روشن و زیبا به شدت احتیاج داره❤
ممنونم مهشید جون،واقعا حست رو‌نسبت به کتاب درک کردم چقدر دلم میخواست با نویسندش صحبت کنم توضیح بده آخه چرا؟؟؟😁 کاش داورهایی که جایزه جلال رو دادن بدونن تن جلال داره تو گور میلرزه بخاطر این انتخاب😁 عاشق نقداتم تو بهترینی😘😘
مهشید عزیز، سلام، من تازه به جمع همراهانت در این پلت فرم پیوستم، و دیدن ویدئوهای واقعا حس خوبی بهم میده. مخصوصا ویدئوهای توصیف و بررسی کتابها. البته راجع به این کتاب خاص من خیلی باهات موافق نبودم. من این کتاب رو دوست داشتم. و شخصیت ها برام دور از انتظار و غیر قابل درک نبودن.سه تا دوست بودن با گذشته های متفاوت که روحیاتی شبیه هم داشتن و شاید همین روحیات مشابه بود که اونها رو به هم نزدیک کرده بود. رویا دختری بود از یک خانواده ی مرفه و روحیه ی شکننده ای داشت و به نظر من جنگیدن بلد نبود شاید چون هیچ وقت لزومی ندیده بود برای حداقل ها بجنگه. شبانه شخصیت به شدت درون گرایی داشت و مشکلش بیش از اونکه برادرش باشه مادرش بود. مادرش توان کنار اومدن با مشکلات رو نداشت. به نظرم اینجا باید پدرش مداخله میکرد و شرایط رو مدیریت میکرد که اون هم کار زیادی انجام نداد. شبانه میترسید از تنها موندن، از دوست داشته نشدن و توان مستقل شدن هم نداشت به خاطر ترسی که از رفتار مادرش نسبت به برادر داشت. به همین دلیل شاید انقدر از زندگی واقعی دور بود و توی داستانها زندگی میکرد. با این کار سعی میکرد ترسهاش رو کمتر کنه. و روجا دختری که همه ی تلاشش رو کرده بود که قوی باشه. روجا پدرش رو در کودکی از دست داده بود و برادرش دور ازش بود. روجا یه دختر تنها بود که مجبور بود مستقل و قوی باشه و برای این استقلال هزینه کرده بود. برای درس خوندن، همزمان دوجا کار کردن، زبان خوندن و ....! و راجع به قضاوتگر بودن روجا جزو شخصیت هایی بود که خودش هم بخشی از زمانش رو در آرایشگاه می‌گذراند، به تازگی موهاش رو کوتاه و قرمز کرده که در دو داستان دیگه اشاره شده بود که رنگ جدید به سبز چشماش میاد و همیشه آرایش داره ، یه جا موهای شبانه رو درست کرد، یه جای دیگه تو خونه ی رویا گفت چرا به عنوان یک خانم هیچ ژل و تافت محصولی برای حالت دادن و آراسته کردن مو تو خونش نیست و.... در اون نقد بیشتر به افرادی اشاره شده بود که این موضوعات(ظاهر همیشه آراسته) تنها دغدغه های زندگیشونه نه بخشی از دغدغه هاشون.
مهشید عزیزم خیلی تحلیل جالبی بود و باید بگم منم برداشت کلی که از کتاب داشتم خیلی نزدیک به نظر تو بود؛ علاوه بر اون یه جور رنگ و بوی “خارج‌زدگی بد است” هم به مشام می‌خورد که اصلا دوست نداشتم و احساس کردم جهت‌دار هست هدف کتاب. به نظر من شخصیت‌پردازی داستان درواقع میتونه به تصویر کشیدنِ آدم‌های سطحی یا قضاوتگر باشه، به شرطی که از یک لایه‌ی بالاتر بهشون نگاه کنه و خواننده رو در دنیای اونها وا نگذاره درنهایت. یه‌جوری که تایید یا رد اخلاقیاتشون رو به عهده‌ی خواننده بگذاره و نه بیشتر..
سلام مهشید عزیز،من حدود دو سال میشه که شمارا تو اینستا دنبال میکنم و باید بگم وقت هایی که فعالیتتون کمه نبودتون واقعا حس میشه.مثل اون موقع که رفتین ایران و فعالیتتون کم بود مثل الان که نیستید و ....،میخواستم بگم ویدیو هایی که اینجا میزارید دیدنشون باعث میشه شیرین ترین حس ممکن در من به وجود بیاد و یه وقتایی واقعا بی صبرانه منتظرم که ویدیو جدید بزارید به خصوص وقتایی که درباره کتاب هایی که خوندم صحبت میکنید حس خیلی خوبی پیدا میکنم،خلاصه مطمعنم ادم های مثل من کم نیستند که دیدن این ویدیو ها حالشون انقدر خوب میکنه و روزشون بهتر میکنه. امیدوارم کارما این کارتون خیلی بیشتر از حدی که سزاوارتونه بهتون برسه😍😍😍ای لاو یو شدید شدید💕😘😘
چقدر خوب کتاب رو تحلیل کردین. ثانیه به ثانیه لذت بردم. من تا حالا ندیدم کسی به خوبی شما اینقدر جذاب کتاب نقد کنه. بسیار عالی. معمولا وقتی توی تلوزیون کسی کتاب نقد میکنه اینقدر کسل کننده صحبت میکنن که آدم خوابش میگیره. تشکر از زحماتتون
با سلام مرسی از نقدت و اینکه خلاصه کتاب ها رو وقت میزاری اینجا میزاری😊 ولی متاسفانه باید بگم خیلی نتونستم با این نقد ارتباط برقرار کنم. نمیدونم سطحی بودن دیدگاه شخصیت های کتاب چه ربطی به دیدگاه نویسنده داره؟! مثل اینه که بگیم تو فیلم شخصیت منفی نباید باشه!!( البته تو پرانتز باید بگم که من این کتاب و نخوندم و نمیدونم نتیجه گیری و جهت گیری نویسنده تو جریان کتاب چی بوده) همچنین باید بگم ادمایی که این مدلی مثل شخصیت های این کتاب فکر میکنن واقعا کم نیستن و احمق فرض کردن بخشی از جامعه به خاطر دیدگاهشون رفتاریه که نزدیک به توتالیته گرایی هست. بازم ممنون از ویدئوهات🙂
اولین کتابیه که وقتی معرفی کردی خوندمش قبلا 🤭 چقدر خوبه که با توضیحاتت دید آدمو باز میکنی کلا نگاه آدم عوض میشه و خوشحالم که از شمایی که بسیار کتاب خوندی و سواد بالایی داری چیزی یاد میگیرم 🙏😊
من این کتاب رو تو سن 21 سالگی خوندم ...اولین تجربه ام از کتاب رمان عاشقانه بود ! ک بهم پیشنهاد شد ک متاسفانه خیلی کتاب جذابی برای تجربه کردن نبود من دوست نداشتم مصنوعی بود کاراکترا فقط صحنه سازی قشنگی داشت یادمه و الانم ک تو 26 سالگی این نقد خوبتو گوش دادم دیدم واقعا چی خوندم چند سال پیش😑
مرسی مهشید جان واقعا از ویدئوهات لذت میبرم مخصوصا اونهایی که در مورد کتاب صحبت میشه، تنها بلاگری هستی که دنبالت میکنم در حال حاضر ، همه ویدئوهاتو میبینم نظراتت و خصوصیاتت خیلی به من نزدیکه، خیلی چیزا ازتون (تو و محمد) یاد گرفتم و همیشه بی صبرانه منتظر ویدئو بعدیت هستم 🥰🥰🥰
من کتاب و نخوندم اما از چیزهایی که تعریف کردی برام این نکته جالب بود که آنقدر مساله مهاجرت دغدغه جوون ایرانی شده که توی همچین کتابی از سه شخصیت دونفرشون یه جورایی درگیر مهاجرت هستن.
من سی و سه ساله مه و حدودا سه سال پیش اینو خوندم و دقیقاااا هیچ ازش خوشم نیومد. بخصوص آخرش که فهمیدم یک احساسی بین روجا و میثاق بوده دیگه بیشتر چندشم شد. هیچ کدوم شخصیت ها سر و ته نداشتن برام و خود کتابم برام بی سر و ته تموم شد. اتفاقا یادمه اون موقع تو اینستا یک پستی گذاشته بودی که اگر تبعید شی با یک جزیره و فقط یک کتاب میتونی ببری چی رو می‌بری و تو کامنت ها کلی آدم اینو معرفی کرده بودن و من از رو همون رفتم اینو خریدم و هیچ دوستش نداشتم🥰
چون شخصیتها را با خودتت مقایسه کردی برای همین نظرت منفیه من این کتاب رو نخوندم ولی با توضیح شما فکر می کنم نویسنده منظورش نشون دادن سطح شعور اجتماعی و طرز زندگی وتفکر نسل جوان ماست.
با سلام ...نقدتون رو گوش دادم دید شما هم جالب بود.من برداشتم از آخر داستان که روجا داشت تلفنی با میثاق حرف می زد و به اون داشت می گفت که ویزا نگرفته و میثاق با اینکه جدا شده بود و رفته بود در جریان اقدامات روجا برای رفتن بود و وقتی روجا کمد لیلا رو باز می کنه میبینه در واقع لیلا خوب نشده و پنهانی تمام عکسها و خاطراتش رو داره همچنان نگه میداره و به میثاق فکر می کنه یک چور انگار یکه خورد این بود که میثاق و روجا با هم علاقه داشتن از نوعی که شاید واضح مطرح نشده باشه.قبل ترش هم میثاق به روجا یکجا میگه که لیلا آروم هستش و برای زندگی اونرو انتخاب می کنم چون تو سرکشی.یا مثلاً دیدی که من از شبانه داشتم دختری بود که نه تنها هیچ محبتی از سمت مادرش هیچوقت نگرفته بلکه همیشه بین مادرش و برادرش گارد محافظت بوده و تمام عمرش به این گذشته که خواسته ی پدر مادرش رو حالا که پسرشون کم توان هست اون جبران کنه و رشته فنی بخونه(که هر سه تاشون هم دانشکده ای بودن و هر کدوم میگن چرا رشته فنی انتخاب کردن) و این دختر توی رویاش رندگی می کنه و دید درستی از همسر یا ازدواج نداره برای همین نمی دونه چی می خواد و دنبال پرنسس توی قصه هاست....بنظرم ولی این سه تا دختر با سه داستان و خصوصیت متفاوتشون رو خوب نشون داده بود چراکه در ایران خیلی ها هستن که جنسیتی زده فکر می کنن و تحت تاثیر جو جامعه و آنچا آموزش داده میشه و از زنان انتظار میره هستن.(چه کسانیکه به خود و ظاهرشون می رسن در رابطه با اونها که نمی رسن چه با حجاب ها در مورد بی حجاب ها و در فرهنگ ما دائم در حال قضاوت کردن هم هستیم ) کلاً بنظر من اتفاقاً قشنگ نشون داد که چقدر ذهن دختر های ما آخرش تحت تاثیر اون فرهنگ و فشار جامعه هست که باید ازدواج کنه و بچه دار بشه و ناخداگاه وقتی تلاش روجا به بن بست می خوره شروع می کنه به قضاوت که شاید اگر منم مول همه بودم زندگیم اینقدر سختی و مبارزه کردن نداشت...احساس من این بود دوست داشتم برداشتم رو بگم بازم ممنون از ویدیو های خوبتون🥰🙋🏼♀️🌹
من کتاب رو پنج سال پیش خوندم. سی و یک سالم بود. از شوهر سابقم، که به میثاق شبیه بود جدا شده بودم (البته نمی‌خاست بره خارج) و با مردی ارسلان‌طور در رابطه بودم. همزمان هم داشتم اپلای میکردم برای دکترا. توی ریویوی گودریدز کتاب نوشتم شخصیت‌های این کتاب هرکدومشون یه تیکه از منن.. انگار که لیلا و شبانه و روجا رو از توی من آوردن بیرون و بهشون آب و دون دادن و بزرگشون کردن. شبیه همون چیزی که خودت تو ویدیو گفتی. انگار هر سه‌تای این آدما، یه نفرن انقد که شبیه همن. سه برش متفاوت از یک زندگی. حقیقت اینکه جزئیات کتاب خیلی یادم نیست. الان که ویدیو رو دیدم یه مقدار از بخشایی که خوندی شوکه شدم. ولی یادمه خیلی خیلی اون موقع از کتاب لذت بردم و باهاش همذات پنداری کردم. حتی یادمه گلی‌های اطرافم رو هم می‌تونستم دیتکت کنم :)) جایزه هم به نظرم منصفانه بهش داده شده بود. من یادمه اون مدت افتاده بودم به ایرانی خوانی. کتاب مرعشی، علی‌رغم اینکه شبیه باقی کتابای اون دوره، اسیر فرم کلاسای داستان‌نویسی شده بود، در مقام مقایسه خیلی خوب بود.
Salam Mahshid aziz, dar kol kheili lezat bordam az videot, faghat mikhastam begam kash ghabl az enteshar yek naghd o barressi oonghadr baraye ketab va vaght binande arzesh ghael miboodid ke hadaghal asami shakhsiat ha ro midoonestid. Chandinjaye in video shoma har se shakhsiat asli dastan ro Roja khatab kardin. Aval Leila ro Roja khatab kardin va baad Shabaneh ro ham haminjoor, va deghat kardam ke in yek eshtebah lafzi ke yek bar etefagh biofte nabood, shoma moshakhasan ba asami shakhsiat ha, ke sade tarin ghesmate yek dastan hast ashna naboodid, pas chetor be onvaan yek bibandeh mishe be nazarat o barresi shoma raje' be in ketab ehteram begzarim? Moafagh bashid, donbaletoon khaham kard chon delneshinid, oomidvaram dar naghd haye ba'di bishtar deghat konid.
چقدر موافقم با حرفات درباره این کتاب. من این کتابو تقریبا ۶ سال پیش خوندم که ۲۸-۲۹ ساله بودم و کلی حال کردم با این کتاب و شخصیت هاش . اما الان که دوباره کتابو با تو یادم اومد و جمله هاشونو و شخصیت هاشو با سن الانم میبینم که چقدر کتاب ضعیفیه و واقعا چقدر این سه تا دختر سطحی هستن. و چه عجیب که اونموقع هم طرز تفکرم مثل اون سه تا بود و خودمو تافته جدا بافته میدیدم اما الان دقیقا برعکس. میفهمم که چقدر همه معمولی هستیم و معمولی بودن خودش یه هنره!
من الان 29 ساله ام. در 27 سالگی این کتاب رو خوندم. و همون موقع از تعریف شخصیت های زن به این فرم، کلی غصه خوردم. ولی دقیقن عین نظر شما به خاطر قلم خوب نویسنده وسوسه شدم برای خوندن رمان بعدی یعنی هرس. و بعد خوندن هرس یه نفس راحت کشیدم که به نظرم نویسنده خیلی پیشرفت خوبی در عدم قضاوت شخصیت های داستان و روایت داستان پیدا کرده. مرسی مهشید جون از این ویدئوهای باحال. دمتون گرم. شنیدن از کتاب از زبون شما همیشه دلنشینه.
چقدر قشنگ تحلیل میکنی.🌹من اوایل سال ۹۶ این کتابو خوندم.وقتی کتابی اصلا برام تاثیر گذار و جالب نباشه هیچی ازش یادم نمیمونه.مثل همین کتاب.واقعا حتی یه ذره هم ازش یادم نبود.فقط میدونستم ماجرای سه تا دختره همین.
ولی من کاملا پاراگراف آخری رو که خوندی درک میکنم.اصلا بنظرم دیگران رو قضاوت کردن نیست.من خودم وقتی میبینم دیگران از روزمرگی هاشون اینقدر لذت میبرن و یا نگم لذت بلکه این زندگی روتین ارضاشون میکنه حسودیم میشه و باخودم گاهی اوقات میگم کاش منم اینطوری بودم .کاش پول آرزوی من بود .کاش از ناخن کاشتن لذت میبردم کاش از بچه بزرگ کردن لذت میبردم کاش از اینکه شوهرم خرجم رو بده ناراحت نبودم.فکر میکنم این کتابم می خواد اینو بگه
من 22 سالم که این کتاب خوندم و خب جمعه اطرافیانم یسری میگفتن کتاب خوبی نیست ویسری میگفتن کتاب خوبیه منم خوندمش نظرمم به کسی که کتابو بهم داده بود تا بخونم و نظر خودش هم مثبت بود این بود که کتاب خوبی بود چون احساس کردم دغدغه تحصیل خارج کشور و دارم و با یکیشون همذات پنداری میکردم ولی الان که ویدیو شما رو دیدم راستش اینقد جزیی به کتاب ومتن کتاب دقت نکرده بودم و حقیقتش منم نظرم عوض شد راجبش ولی نه اینکه به کسی بگم نخونه ولی تصمیم میزارم پای خودش هرس هم خیلی اسمشو شنیدم ودوست دارم بخونم و تو لیست نخونده هام هست مرسی که همچین ویدیو هایی درمورد کتاب میزاری :)))
من وقتی این کتابو خوندم دقیقا سالی بود که دوست پسرم ولم کرده بود و رفته بود امریکا برای ادامه تحصیل. خیلی با لیلا همزاد پنداری میکردم. احساس میکردم داستان رو اصلا از زبون من نوشتن و داستان زندگی منه. دقیقا منم بعد فارغ التحصیلی برگشتم ازتهران به شهرستان کوچیک خودمون و حس میکردم همه چی چقدر کوچیک شده. یادمه این کتابو میخوندم و گریه کردم فقط. الان که تعریف کردی اصلا شخصیتی به اسم شبانه رو یادم نبود. انگار خیلی روی شخصیت لیلا متمرکز شده بودم.
در حال حاضر دارم کتاب قمارباز رو میخونم با اینکه خیلی مشغله م زیاده ولی با دیدن ویدئوهات بیشتر از قبل عاشق کتاب شدم، صحبتهات یه جورایی کتاب خوندنم رو هدف دار کرد مخصوصا وقتی در مورد خود نویسنده ها صحبت میکنی ، خیلی اهل کامنت گذاشتن نیستم ولی خواستم ازت تشکر کنم ، ممنونم 😊🙏🏽
و در مورد دوستی این سه که شخصیت هایی مشابه هم داشتن من اینطور فک میکنم که این سه دوستای کاملا صمیمی بودن و خب این بدیهیه که سه دوست که روزها و اوقات زیادی رو با هم میگذرونن هم باید خیلی شبیه هم باشن و هم به مرور زمان بیشتر و بیشتر شباهت پیدا میکنن ... من ۲۵ سالمه و این کتاب رو پاییز سال پیش خوندم خب طبیعیه که نسبت به یه سال قبل افکار خودم خیلی زیاد تغییر کرده و اتفاقی که تو این تغییرات برام‌میفته و نظرم که راجع به کتابا عوض میشه برای خودم خیلی جالب و هیجان انگیزه .. مرسی که این امکان رو میزاری که بتونیم تبادل نظر داشته باشیم در مورد کتاب ها ... دوس داشتم این‌تبادل نظر دو طرفه تر باشه و گروهی رو بشناسم که بیشتر در مورد کتاب ها باهاشون گفت و گو داشته باشم چون برام خیلی هیجان انگیزه ... همیشه پایدار باشی🌿
من این کتاب رو توی ۲۵ سالگی خوندم و الان ۲۸ سالمه. زمانی که مشغول مطالعه اش بودم دقیقا تکراری بودن طرز تفکر شخصیت های داستان خستم کرد. ولی روون بودن کتاب کمکم کرد که تا آخر بخونمش.
سلام.... ترجمه ایتالیایی هم شده.... و خوب هم بین خواننده های خارجی فروش رفته و نقد شده من فکر میکنم علت موفقیت کتاب ایشون به خاطر سادگی و روان بودن و نداشتن پیچیدگی‌های خاصه درکل خیلی تحلیل شخصیتی نشده... ولی خوب عامه پسند میتونه باشه یه چیز مهم که من متوجه شدم.... امروز روز ما مردم... ظرفیت شنیداری و دیداری و فکری هنری، کتابخوانی وحتی حتی سلیقه غذا خوردنمون پایین اومده میدونید یه جورایی ما محصول استعمار عقیده ای و فکری شدیم و طبیعی بودن و مصنوعی بودن پدیده ها در جامعه امروزی ما مرزهاشون گم شده... ... مرسی مهشید جان❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️😘😘😘😘😘
مهشيد جون. نویسنده زنها را سطحی و بچگانه قضاوت نمی کنه. دازه فقط به ما نشون می ده. نن فکر کنم زن های داستان توی ایران کم نیستند و همین طور هم حرف می زنن و فکر میکنن
ی چیزی ک از دنیای مجازی یاد گرفتم اینه ک " انتظار" کار اشتباهیه... "انتظار کشیدن" و "انتظار داشتن" هر دو اشتباهه و نباید بین اینفلونسر و فالور وجود داشته باشه وگرنه هر دو رو ازار میده... مهشید عزیز تو ازادی تا هروقت که ک مایل بودی ولاگ بزاری بدون هیچ فشاری🤍
من بیست و هفت سالمه، یاد فیلم طلا ساخته پرویز شهبازی افتادم که اون کارهای عجیب و احمقانه از آدمای سی و خورده ای و چهل ساله ، با سابقه کار و تجربه واقعا بعید بود و بعد از دیدن فیلم فکر میکردم اگر بازیگرا هفده هجده ساله بودن میشد قبول کرد عملکردشونو. حالا این کتاب هم همینطور شاید اگر تو سن پایینتر بودن قابل قبول تر بود
مرسی مهشید جون بابت معرفی کتاب این کتاب و من یک سال پیش خوندم اما داستان های ایرانی از فضای جامعه دور شدن و یک کم فضایی هستند .نویسنده های ایرانی بجز چند نفر کمتر از انگشتان دست چیزی برای گفتن ندارن فضای سورئال سیر میکنن نمایشنامه های خوب و معرفی کن من بخونم ممنون
مهشید جان از دیدن ویدیوهات لذت میبرم این روزها هر ویدیویی را نمیتونم تا اخر ببینم ولی ویدیوهای تورا تا اخر میبینم چون خیلی ساده و بی الایش هست و بمن حس خوبی میده ... اگر میشه بیشتر نویسنده و کتاب معرفی کن 🌷♥️
من هميشه در برابر خوندن اين رمان از خودم مقاومت نشون دادم. ولي در رابطه با اين موضوع كه اين سه تا شخصيت كاملا نمود خارجي دارن بايد بگم هست واقعا، ژست روشنفكري اي كه خيلي توي دانشگاه هاو بيشتر بين دهه هفتاد رواج پيدا كرده اين تفكراتو به دنبال خودش داره، من با چنين ادمايي حتي در سنين تقريبا سي سالگي برخورد داشتم و اينقدر پارادوكساي رفتاري توشون به چشم ميخوره كه واقعا ادمو به فكر فرو ميبره...
مهشید جان من این کتاب رو سال ۹۶ خوندم و اون موقع حدودا ۱۷ سالم بود و دقیقا نمی‌تونستم هیچ کدوم از شخصیت های کتاب رو درک کنم، و حتی سال قبل هم خواهر کوچیکترم که کتاب رو خونده بود ( اونم حدودا ۱۶ سالشه) میگفت این چه کتابیه چند تا دختر که مدام دارند غر میزنند. نظر منم اینه که کتاب صرفا چند جمله و دیالوگ خوب داره که بولد شدن برای تبلیغ. مرسی از توضیحاتت. ❤
خیلی ممنونم بابت معرفی کردن کتابها . من خیلی تعریف رمان " مریض " از شهاب شاه عالمی رو شنیدم . خودم هنوز نخوندمش ولی اگر شما خوندید یه نقد و معرفی درباره اون کتاب هم بزارید . بازم ممنون
مهشید جان من بقیه‌ی ولاگت رو هم دیدم و در رابطه‌ی لیلا و میثاق هم فک میکنم نویسیده و به تبع اون لیلا قصدا داشت قرار گرفتن آدما در دوراهی های زندگی و انتخاب هاشون رو محک میزد . فک میکنم اولش مخالفت و نرفتن لیلا فقط برای این بود که یه چیزهایی بهش ثابت بشه و حتی وقتی برعکس خواسته‌ش هم بهش ثابت شد ناچار و ناگریز و ناباور آخرین چنگ هاش رو زد برای از دست رفتن اونچه که خیلی وقت بود از دست رفته بود .... اینجا میثاق و ارسلان در مقابل هم قرار میگیرن ... میثاق شخصیتی فرهیخته که دوس داشتنی مینمود و زندگی باهاش هیجان انگیزتر و قشنگ تر بود و علاوه بر شوهر دوست و همراه بود و ارسلان شخصیتی معمولی و سطحی که زندگیش برنامه ی مشخصی داشت قرار بود پول در بیاره زن بگیره بچه دار شه و صرفا شوهر بود ... و خب سر مهاجرت بتِ میثاق شکست و نشون داد نه میثاق و فرهیخته بودنش کاملا خوب و بی نقص و کامله و نه ارسلان و پوچ بودنش بد و ناکامله ... هیچکس تا اخر داستان نتونست شکستن بتِ میثاق رو بپذیره و همه فلش بک به گذشته ی میثاق زدن ولی برای منِ خواننده اون بت شکست ... و بهم نشون داد یک چیزِ تلخ ، سخت ، غیر قابلِ باور همونیه که هست به همون بیرحمیِ خودش و قرار هم نیست معجزه‌ای اتفاق بیفته .. و زندگی دقیقا همینه ... گفتم فک میکنم گوشه ای از جامعه و یک اجتماع کوچیک از این جامعه رو نویسنده سعی کرده نشون بده ... و هنوزم همین فکر رو میکنم ... برعکس تو من بعضی جاها با هر سه تای این سه دختر همزاد پنداری کردم و کاملا تونستم خودم رو جاشون بذارم ... و در مورد خانوم هایی از زبون روجا خطاب به شبانه که میگفت میتونستیم شوهر کنیم و بچه دارشیم و .... فک میکنم نویسنده دقیقا مثالِ این قضیه رو دورو برش دیده و خب کمی اشتباه این بوده که فراگیر در نظر گرفته ... در کل این کتاب برای من سرگردانی ها دغدغه‌ها بلندپروازی ها رویاها گرفتاری های سه دختر ایرانی رو نشون داده که تونستم خیلی جاها خودم رو جاشون ببینم ... و جالبه که بعد ا خوندن کتاب زیاد دوستش نداشتم ولی کمی‌که گذشت انگار که توم ته‌نشین بشه و اتفاقاش رو موازی با اتفاقای زندگی خودم درک کنم به نظرم کتاب خوبیه
مهشید جان اینکه چند کتاب اخیری که معرفی کردی از نویسنده های ایرانی هست واقعا حرکت قشنگ و قابل تقدیریه ❤ چون به نسبت نویسنده های خارجی هنوز خیلی کارهاشون دیده نمیشه مرسی از تو😘🤍🤍🌿
خیلی جالب بود. من کتاب رو وقتی خوندم که ٢٨ سالم بود فکر میکنم همسن شخصیت های کتاب بودم و هم خودم و هم دوتا دوست دیگه همسنم با این اکیپ سه نفره و احساساتشون تا حدی همزادپنداری کردیم. الان که ویدئو رو دیدم نقدش برام جالب بود. شاید بخشی از انتقادها با در نظر داشتن سن شخصیت ها و بالا پایین های روحی که برای همه آدم ها پیش میاد کمرنگ بشه. ولی من هم هرس رو بیشتر دوست داشتم. مرسی از ویدئو 👍
مهشید جون من این کتاب 3 یا 4 سال پیش خواندم. نمیتونم بگم لذت نبردم از خواندنش، حتی برای یکی از دوستانم هم این کتاب هدیه خریدم اما طرز فکرم خیلی متفاوت بود و شاید حتی خیلی متوجه قضاوتهای نادرست نویسنده نمیشدم. اما الان نمیتونم به اندازه اون زمان با این کتاب ارتباط برقرار کنم اما کماکان بنظرم از اون دسته کتاب هایی با نثر روان میاد و کاملا موافقم که هرس خیلی بهتر بود و از خواندنش خیلی لذت بردم.
مهشید من این کتاب رو چند سال پیش خوندم و اون موقع حس کردم چقدر کتاب رو دوس دارم . من الان ۳۰ سالم هست و با دیدن نقد و‌تحلیلت و‌خوندن تیکه هایی از کتاب فکر کردم واقعا حق با شماست. خیلی به نظر سطحی میاد. 🙃🙃
من قبلا تو دوره نوجونيم خيلي رمان ايراني ميخوندم خيلي بيشتر از الان و يكي از موندگار ترين ها در ذهنم رمان "سهم من" هست! به حدي با داستان اش اخت گرفته بودم كه وقتي تموم شد يادمه كلي غصه خوردم😄پيشنهاد ميكنم بخونيش❤️
خیلی نقد کتابت رو دوست دارم و دلنشین‌ترین ویدیوی نقدی بود که دیدم.. امیدوارم ادامه بدی و امروز کتاب هرس رو خریدم برای خوندن.. پیشنهادم اینه که برای هرس هم ویدیوی نقد بسازی و دربارش صحبت کنی ❤
قبلا که سنم پایین تر بود شاید این تفکرات و قضاوت هارو راجع به دخترایی که آرایش میکنن یا ازدواج با مرد سطحی داشتم ولی الان نه چقدر خوب شد راجع به این موضوع حرف زدی❤
این کتاب رو سه سال پیش وقتی ۲۸ ساله بودم خوندم و یادمه اون زمان ازش خوشم اومد اما بسیار بسیار از دیدن ویدیوت لذت بردم. امیدوارم بیشتر و بیشتر از این ویدیوها برامون بذاری.
مهشید جان من امروز این کتاب رو تموم کردم و بعدش سریع یادم اومد که شما ویدیو راجبش گذاشته بودی ، دقیقاااا باهات هم نظرم 👏 کتاب خوش خوان و روان بود اما داستان ضعیف 🌸
من کتاب رو شاید سه سال پیش خوندم که تقریبا بیست و یک سالم بود. نظرم نسبت بهش خنثی بود با نمره دو و نیم از پنج. چیز زیادی ازش یادم نمیاد اما اینو یادمه که اصلا از لیلا خوشم نمیومد، شخصیت شبانه خیلی سست و متزلزل بود و فقط با روجا ارتباط برقرار کرده بودم چون یادمه داشت بشدت تلاش میکرد که گلیم خودشو از آب بکشه بیرون و بنظرم خودمم نیاز داشتم که یکمی به خودم و ایندم فکر کنم و براش تلاش کنم. درباره اون نکته‌ای هم که گفتی که نباید قضاوت کنیم، واقعا باید هی به خودم یاداوری کنم که من هیچ برتری نسبت به بقیه ندارم👌🏻
من 15 سالم بود این کتاب رو خوندم و الان 18 سالمه با توجه به توضیحات شما توی بغضی مسایل کاملا باهاتون موافقم اما به نظرم توی بعضی قسمت ها برخی جملات و تعریف ها از زبان شخصیت ها مشخصا چیزی که میگفتن نبوده و شاید میخواستن مثالی بزنن مثل یک نوع سبک زندگی که البته باز از نظرم تمام زنان گذشته رو باهم تو یک کفه ترازو گزاشتن و قضاوت کردن به شدت کار غلطیه و اما همه میدونن این زنها وجود داشتن و هنوز وجود دارن و چیزی که بنظرم میتونه منطقی باشه اینه که شاید این کتاب از نظر یک نوع تیپ فکری و شخصیتی کاملا واقعیت باشه و من چندین نفر رو با همین طرز فکر دیدم و میشناسم و به خاطر همین خیلی افراد برام بیگانه نبودن😀
من ۲۴سالمه و چندماه پیش این کتابو خوندم ، یعنی میتونم بگم ،ممنوووووونم که حرفای دل منو زدیییییی ،من واقعا واقعا واقعانفهمیدم چررررا اینقدر تجدید چاپ شده اخه!! نمیخوام کار نویسنده رو بی ارزش کنم ،اما واضح ترین احساسم این بود که نویسنده کتاب یه دختر بچه شونزده هیفده ساله اس ،که همه خامی های خاص دوره نوجونی و بی اطلاعی از دو دوتا چارتای دنیای بزرگسالی این کتابو نوشته.فقط دراین صورته که میتونم قبول کنم کتاب شاید اثرخوبیه برای بچه ای توی اون سن ! وگرنه ،هیچ!
مهشیدجان من هم با همین ترتیب برعکس خوندم کتابهای نسیم مرعشی رو و با خوندن «هرس» اونقدر لذت همراهم شده بود که واقعا منتظر داستان قوی‌تری بودم توی «پاییز فصل آخر سال است»، اما خب حین خوندن اون هم باز از توصیف‌ها و کلا روانی قلم نسیم مرعشی لذت بردم. راستش شخصیت‌های کتاب برای من ناآشنا نبودن، دخترانی تو همین سن‌وسال واقعا دیدم که چنین دیدی و چنین شخصیت‌هایی دارن، اما این بازتولید کلیشه توی این اثر واقعا کار جالبی نیست. خوندن این رمان بیشتر از هرچیزی بهم ثابت کرد نسیم مرعشی تو کتاب دومش خیلی خیلی پیشرفت کرده.
تحلیل این کتابو خیلی دوست داشتم همه‌ی بخش‌هایی که گفتی، اینکه زنی که میخواد بره خارج از ایران نسبت به زنی که میمونه و اینجا زندگی میکنه برتری نداره چون درواقع تفکر غالب جامعه اینطوره که زن اول رو موفق‌تر میدونه دومین چیز اینکه آدم باید تکلیفش حداقل با خودش روشن باشه که چی میخواد و چی نمیخواد تا هم خودش و هم دیگری رو سرگردون نکنه خلاصه که همه‌ی صحبت‌هاتو دوست داشتم ❤️
من 19 سالمه ،قبلا یه تیکه هایی از این کتاب رو خونده بودم(پاراگراف هایی ازش تو تلگرام)خیلی خوشم اومده بود از این کتاب و میخواستم بخونمش ولی الان با این توضیحاتی که درباره شخصیت های کتاب دادی احساس کردم داری برام از اون مدل رمان های چرت و آبکی که تو 13 سالگیم مثل احمقا با گوشی میخوندم رو میخونی!نظرم دربارش کلا عوض شد اونقدر کتاب های مهم دیگه ای هست که بخوام بخونم تو این دوران که عمرا پول و وقتمو هدر بدم برای خوندن این کتاب!خیلی خوبه که درباره کتاب ها حرف میزنی:)
وای خدا! من شنبه گذشته این کتاب رو صبح ساعت ۱۱ شروع کردم و ۹ شب تموم شد. با هر سه شخصیت اصلی همذات پنداری کردم. پرتاب شدم به دوره دانشگاه و فضای سال های اواخر دهه هشتاد.
مهشید عزیز من از تماشای نقدت لذت بردم.البته من این کتابو قبلن خوندم، باید برم نگاه کنم دوباره ولی اون موقع حسی که به من داد خواسته بود عمدا بلاتکلیفی ادمهای داستان رو نشون بده ولی حالا باز میرم میخونم. ولی کلا فضاش مایوسانه بود شاید بازتابی از یاس تو جامعه هرچند من ترجیح میدم کتابهای برانگیزاننده بخونم.
متولد ۷۸ هستم🤪. دو سال پیش این کتاب خوندم و خب به نظرم رمان خوبی بود دو صفحه اخرش خیلی دوست داشتم و اون موقع واقعا دوست داشتم جلد دومی داشته باشه که بیشتر درباره لیلا و همسرش بنویسه چون غم این قسمت داستان اون موقع خیلی دوست داشتم،جذاب ترین قسمت زندگی شبانه اسمش بود برای من،یعنی من از این ک پدرش اینجوری اسمش گذاشته خیلی حس خوبی میگرفتم و روجا هم این که خودش تونسته بود به رویاش انقدر نزدیک بشه برای من قشنگ بود وخب من خیلی حس خوبی گرفتم که یه دختر تنها تنها هم ک باشه میتونه به ارزوش نزدیک بشه.
چیز عجیبی که هست تو این کتاب قضاوت های هر سه تاشون نسبت به همه اون فک میکنه اونا چقد عاشقن و فلان درصورتی که از هم جداشدن یا فک میکنن روجا راحته دغدغه نداره در صورتی که اون هم مشکلات خودشو داره کلا با وجود قضاوت هایی که تومتن نویسنده بود داشت میگفت قضاوت نکنیم🤦♀️
