به من از دو چشم یارم دو سه خم شراب آرید
خبری از او برایم ز سر ثواب آرید
ز سریر قهر نازش که هجوم خنده ی اوست
به دل پر از غم من ثمر عتاب آرید
چه خوش است عطر حرفش به محیط آشنایی
به مشام خسته ی من نفس گلاب آرید
چه کنم ز دستت ای دل که به آتشم کشیدی
به گداز آتش دل عرق کباب آرید
قلمم به رقص آرد سر ساز جلوه ی او
و به نشئه ی نوشتن نگه ی کتاب آرید
ز حضور گریه هایم شده خشک آب چشمم
به دو دیده ی کم آبم قطرات آب آرید
به کویر غصه هایم که عطش گرفته جانش
به قرار بی قرارم دو سه چشمه خواب آرید
بکشم به دار عشق اش سر خود به شرط اینکه :
که ز پیچ و تاب زلفش به سرم طناب آرید
مصطفی رحمانی
#pahlawan_rafi
28 сен 2024