21:21 ❤️❤️:❤️❤️ نشان کائنات رو دریافت کردم و پذیرفتم من به زمانبندی الهی ایمان دارم خدادرمکانهای دورازانتظاربه دست افرادی دورازنظردرست درمواقعی تصورناپذیر معجزه میکند🙏❤️
وقتی منو میبینه همش میره تو فکر یا با دوستاش حرف میزنه منم این سری وقتی بهم زنگ زد همون رفتار رو باهاش کردم یعنی همش کارامو انجام میدادم اینم عصبانی شد گف تو به من اهمیت نمیدی منم گفتم مثل خودت 😂😂😂😂
نه ماه دیگه خیلی دیره...من بلوکش کردم و خیلی بهم ضربه زده حتی تو زمینه کاری...من خیلی باهاش کوتاه اومدم...واقعا نمیدونم وقتی کار اداری من رو لغو کرده و به پدر و مادرم از من بد گفته با چه رویی قراره برگرده...من که بلوکش کردم...😢
هیچوقت هیچی از خودش به یادگاری نمیداد واز منی که بهش همه چی میدادم میگرفت ومیداد به یه ادمی که با یه تلفن بهش گفته بود تاروتو بهد یاد میدم اون انگشتری که من خیلی دوستش داشتمو دادبه اون ۳ روز رفت کرمان پیش اقا حسن به غول خودش عاشقش بود وببین چکار کرد بعداز برگشت
آخه لیون جون خیانت رو چطور میشه بخشید؟ اگه شما خانومتون بهتون خیانت کنه و باهاتون بد رفتاری کنه تا بتونه شخصی که باهاش بهتون خیانت کرده رو راضی نگه داره آیا شما به خانومتون با تمام عشقی که داشتین بر میگشتیم دوباره؟؟ اگه برمیگشتین چطور می خواستین با خانومتون رابطه احساسی و جنسی خوب داشته باشین انگار که هیچ چیز اتفاق نیافتاده؟ واقعا لیون جون لطفا خودتون رو جای من بزارین و بگین یک آقای عاشق اگه ببینه شریکش هم سعی کرده اون رو تو دست نگه داره و هم سعی کرده بهش زیر آبی خیانت کنه و بعد از آشکار شدن خیانتش بدرفتاری شدید کرده و خواسته تمام تقصیرها رو با غرورش گردن شما بندازه و شما واقعا به خاطر شوک عصبی و یا عشقی که داشتین بترسین رفتار شدید نشون بدین و طرف نیاد که بهتون واقعیت رو بگه که چرا و کی بهتون خیانت کرده شما واقعا تو این شرایط چی کار میکردین لیون جان؟!! ...من می خواهم جواب شما رو هم بدونم نه فقط جواب تاروت رو....ممنون میشم نظر خودتون رو هم بگین و راهنماییم کنین...
لیون جان خیلی دوسش داشتم ولی واقعا وقتی فکر میکنم با یکی دیگه تو رابطه سکس هست دیوانه میشم و اصلا نمی تونم تحمل کنم و با خودم میگم اگه برگرده مبادا قبولش کنی..اگه قبولش کنی دوباره بهت خیانت میکنه و پرو میشه....یک جورایی قلبم و مغزم احساسم و منطقم فقط در حال مبارزه هست و نمیتونم واقعا تصمیم جدی بگیرم...اینقدر عصبی و کلافه هستم که این مسأله متاسفانه روابطم با همه حتی خانوادم و خدا رو هم خراب کرده..لطفا کمکم کنین لیون جان تا بتونم بهترین تصمیم رو بگیرم....واقعا بهضا فکر های بد میاد به ذهنم و می خواهم به خودم و عزیزهام صدمه بزنم...با خودم میگم تنها راهی که با ایشون باشم اینه که من هم با کس دیگه وارد رابطه بشم ولی خوب میدونم اگه با شخص دیگه وارد رابطه بشم صد در صد ایشون ازم دلسرد میشه و میره...اگه به خاطر شکها و بد بینی هایش و افکار مریضش رفت و بهم خیانت کرد در حالیکه صد در صد مطمین نبود پس اگه واقعا برم طرف یکی دیگه مطمینا میره....میگم خودش بی خودی غیرت و حسادت داره ولی هیچ وقت با خودش نگفت اگه بهم بگه که خیانت کرده من چقدر ناراحت میشم...البته من سعی کردم خونسردیم رو حفظ کنم و بی خیال خودم رو نشون بدم ولی از یک طرف هم ابراز ناراحتی میکردم و ایشون دیوانه تر هم میشد ..انگاری خودش هم گیج شد که واقعا دوسش دارم یا نه چونکه همش دلیل رفتار های بر عکسم رو میپرسید و می خواست بدونه چی تو کلم میگذره...سعی کردم یکی دو دفعه احساسم رو بگم و اون هم باهام رو راست باشه ولی همش پرخاشگری کرد و گفت تو رابطه هست و من دارم رابطش رو خراب میکنم...من شوکه شدم و گفتم اگه تو رابطه بودی چطور بهم ابراز علاقه کردی ولی نتونستم باهاش تند و بد باشم و فقط ازش پرسیدم کی دقیقا شروع به رابطه با کس دیگه کرده قبل از من یا بعد از من...ایشون دیگه این دفعه اینقدر دیوانه شد که تهدید کرد که اگه بهش بنویسم ازم شکایت قانونی میکنه و دیگه نمی خواهد کار وکالتم رو بکنه و استعفا داد از کارم و این مسأله رو هم به والدینم گفت و من رو بد جلوه داد پیش اونها....خیلی خیلی عکسالعمل شدید داد و خانوادم هم تو کف رفتارهای این وکیل مونده بودن که چرا این اینهمه عصبی بود و یک دفعه ول کرد و رفت....من از وکیل خواسته بودم که به هیچ کس چیزی نگه وقتی من رو هم تهدید می کرد ولی خوب ایشون نه من رو در نظر گرفت نه خودش رو....خیلی ناراحت هستم لیون جان و تمام سعیم اینه فراموشش بکنم کاملا ولی نمیدونم شاید به خاطر حقارتهایی که از بچگیم دیدم و کمبود عاطفی دارم حتما نمی تونم فراموشش کنم..واقعا نمیدونم...شاید هم نتونستم احساسم رو و نیتم رو تو وقتش نشون بدم که ایشون رفت سراغ یکی دیگه...این مسأله باعث میشه خودم رو مقصر بدونم و بخواهم بفهمم دقیقا کی وارد رابطه شده قبل از من یا بعد از آشنایی باهام...لطفا کمکم کنین راه درست رو برم لیون جان ..راه عقلم رو برم یا راه دلم رو...نمی خواهم بعدا پشیمون بشم چونکه نمی تونم متاسفانه کاملا فراموش کنم و حتی اگه یه مدت به فکرم نیاد و مشغول باشم تا یکی از عشق صحبت میکنه فوری دوباره یادم میاد...کمکم کنین واقعا شرایط بدنی و روحی خوبی ندارم😢😢😢و معدهام چند هفته میشه انگار زخم داره و خیلی درد میکنه..نمیدونم چه مرضی گرفتم و اصلا کلا یک جورایی هم خیلی آروم شدم و هم انرژی و حوصله هیچ کاری رو ندارم...😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢..الان هم دارم گریه می کنم چونکه دارم زجر میکشم بدجوری...انگاری این آقا رو زخمهای عاطفی که از بچگی داشتم نمک ریخته یا بازشون کرده و خیلی بی ارزش احساس می کنم خودم رو حتی در مقابل خدا....خدا هم کمکم نمیکنه بفهمم چرا من باید این بلاها رو همش ببینم....بدبختیم یکی دو تا نیست و خانوادم هم افتادن به جونم و هی میگن برو و با ما نباش و تهدیدهای مخالفم میکنن که باید مطابق میل اونها رفتار بکنم و زندگی بکنم وگرنه باید بروم و فراموششون کنم...از هر طرف آدمها اذیتم میکنن و بهم زخم زبون میریزم و برام مرگ می خوان...اصلا نمیدونم چرا اینهمه عکسالعمل شدید دارن نسبت بهم و ازم منزجر هستن من که بهشون توهین نمی کنم و فقط واقعیت رو میگم....