paypal.me/upozit telegram.me/upozit / upozitt فتح خونین گنجه با همه رشادتهای مدافعان، شکست ارتش عباس میرزا و ماجرای عهدنامه گلستان و آغاز دخالتهای دولت انگلستان در امور داخلی ایران در راستای صدمه زدن به منافع مردم ایران
ممنونم از۲عزیز...ایران زیباییش روازدرکناربودن این قومیتهابدست اورده وتمام ماایرانیم ترک وفارس کرد بلوچ لر عرب همه ایرانیم به کوری چشم دشمنان این سرزمین.این همیشه یادمون باشه.سپاسگزارم.❤❤❤
دورود! آفرین ! سپاس ! [ شاه] من شاهنشاهی رامی خواهم برای ایران وایرانیان وشماشهرام عزیز! دوستتان دارم چون بدنبال یک فضیلت هستی تاچندفضیلت ! چنین گفت زردشت
اگه این برنامه ها رو نگاه میکنید حتما به بقيه هم بگید که ببیننن. اینا تاریخ ما هست. If you are watching this, please share, this is our history and Afshin and Shahram are generously share their knowledge and our history
با تشکر ازجناب سنجابی عزیز. دقیقا ما تبریزیها میدونیم نه تنها پان ترکها بلکه پان کرد پان لرپان عرب و تمام پانها دم آخوند هستند و درتمام موارد به نفع آخوند به میدان میان. از تبریز عاشق شما جناب سنجابی و افشین بزرگوار🎉
درود بر افشین و شهرام عزیز برای این نوشته بیشتر از ده ساعت وقت گذاشتم که یکبار برای همیشه ست. خیلی تحلیل مهم و بنیادی ست. چرا افکاری چپی و مذهبی به معنی ضدیت با بشریت و بدنبالش ایرانستیزی ست، و راه پهلوی بمعنی انسان دوستی و نجات ایران است قسمتی از متن برگفته از فصلنامه فکری-تحلیلی فریدون از مقاله "سلطنت پهلوی: اصلاحگر یا محافظهکار؟" یحیی ایت الهی پژوهشگر فلسفه سیاسی ست. پس از عهدنامه ترکمنچای با از دست دادن سرزمین های بسیاری از قلمرو دیرینه ایران، درحالیکه عباس میرزا در سوگ شکست های پیاپی و ضعف و درماندگی عظیم حاصل از آن بود، ژوبر نماینده فرانسه را در قره چمن دیدار کرد که پرسش ولیعهد از وی نشان بر بیدار شدن او از خواب گران جهل و خرافه و عقب ماندگی همه ی دوران بوده است؛ چنانکه همواره و هنوز پرسش ایرانیان می باشد. خلاصه ی این پرسش ان است که درحالیکه آفتاب قبل از رسیدن به شما به ما می تابد اما گویا تاثیرات مفیدش بر سر ما کمتر از شماست و خداوند را که مرحمتش بر جمیع ذرات عالم یکسان است اما گویا شما را بر ما برتری داده است حال او (ایرانی) از ژوبر (غربی) میخواهد که توضیح دهد که "ما چگونه ما شدیم و غرب چگونه غرب؟"...پاسخ به این پرسش را همواره در کپی برداری از رفتار غربیان گرفته ایم تا حدی که مشروطه اگرچه بزرگترین و واجب ترین رخداد ایرانی در این مسیر بود اما سپس تر نیز اندیشمندان در پی یافتن ان پاسخ بنیادین نبودند....پاسخ را فقط در پیشرفت سیستم یا دولت دیده ایم که البته بایسته است؛ اما پیش از ان و یا همگام با ان (که صد البته بایستی دولت زمینه را برای این مهم فراهم کرده باشد) در پیشرفت انسان اجتماعی ست؛ زیرا غرب از ان رو غرب شد که انان به مسئله ی "انسان" می پرداختند؛ اینکه انان بدنبال شناخت جامعه محور انسان بمنظور ایجاد یک سیستم خدمتگزار به انها بوده اند. آری، همین عبارت ساده، پاسخ بنیادینِ آن پرسش عباس میرزا(ایرانیان) بوده است، چنانکه اساس ادیان و درواقع ظهور ایده ها و عقاید تا به همین امروز هم بوده است: حال سیاست انسان شناسی بر دو قسم است. انسان شناسی ایدئولوژیک که سنتی عدالت گستر و کلاسیک است و انسانشناسی محافظه کار که سنتی بریتانیایی و مدرن. محافظهکاری لیبرال که جانمایه اصلی سنت محافظهکاری بریتانیایی است آنگونه حکمت سیاسی ست که آزادی و قانون را هماغوش میکند ( ثبات و تغییر را در کنار هم پیش میبرد ) و در نهایت، سنت نیاکان را دوشادوش تجربه سیاسی بهکار میبندد. محافظهکاری لیبرال دارای یک انسانشناسی ویژه است که بدبینی به طبیعت بشر را با باور به حقوق طبیعی بشر هماغوش میکند و در نهایت زنهار میدهد که از آدمی نمیبایست چشمداشتهای انتزاعی و توقعات ایدهآل داشت. در برابر این سنت، کسانی قرار میگیرند که شعارشان اتحاد کارگران جهان یا اتحاد ستمدیدگان جهان یا اتحاد مومنان جهان است و نتیجه کردارشان برپاساختن دوزخهای سرخ و سیاه بوده است. از اینروست که قساوت قلب و بیرحمی رژیمهای برآمده از اینگونه انسانشناسی ایدئولوژیک بطور بیسابقه ای تکاندهنده است آنگونه که کمینه ارزشهای اخلاقی را نیز در این میان رعایت نمیکنند. یعنی درست وارونه نگاه محافظه کارانه به بشر، این نگاه ایدئولوژیک به آدمیزاد است که در تجربیات هولناک نظامهای اسلامگرا ، کمونیستی و سوسیالیستی نقش بسته است. همانطور که گفته شد، یک اصل بدیهی و بر مبنای لیبرالیسم و پراگماتیسم آن است که از آدمی نمیبایست چشمداشتهای انتزاعی و توقعات ایدهآل داشت. چنانکه در بالا گفته شد، از اینروست که نسخههای اسلامی و مارکسیستی از یک انسانشناسی ِ انتزاعی و بهشدت چرتکهوار سرچشمه میگیرد؛ که نه تنها فرش را به عرش نمیبرد و زمین را آسمانی نمیکند، بلکه باورهای اجتماعی و آسمانی خود را نیز دستمایه و ابزار تسلط انحصاری بر ماتریالیستیترین جنبههای حیات یعنی قدرت سیاسی، منابع مالی و ذخایر طبیعی قرار میدهد. . جمله ی خمینی که به مردم ایران وعده میداد آنان را به «مقام انسانیت» میرساند یا اسلام را به «کارخانه انسانسازی» تشبیه میکرد بیانگر این انسان شناسی ایدئولوژیک در ضدیت با انسان شناسی محافظه کارانه مشروح است. خمینی در خاک ما فریاد برآورد که از ایرانیان انسان کامل خواهد ساخت و همان زمان همین ایرانیان را درست بههمین هدف (یعنی در روند انسانسازی ایدئولوژیک مورد نظرش) به جوخههای اعدام و طنابهای دار سپرد.
گماشتن این فقیه انسانساز بر مسند قدرت دستاورد و ارمغان آن مدعیان «آزادیخواهی» بود که به یک شاه انساندوست لقب ستمگر دادند، که بر پایه تاملات پیشین؛ ایشان درست دارای اندیشه محافظه کارانه درباره انسان بود و نه نگاه ایدئولوژیک اسلامی و یا چپی. زیرا انسان شناسی محافظه کارانه آن است که در برابر تغییرهای تودهوار و نیندیشیده مردم (که برخاسته از اگاهی جمعی و گسترده ای نیست که در ظرف زمان و همگامی با تمدن جهانیان باشد) ایستادگی کرد و در عین حال بر خِرد نیاکانی و پاسداشت ساخت سیاسی-اجتماعی بهعنوان امانت پیشینیان پافشاری نمود. یعنی یک بدبینی "واقعیت مندانه" به مردم و در عین حال انسان دوستانه به انها (که از باور انسان شناسی ایدئولوژیک، دیکتاتور مصلحش میخوانند)؛ زیرا سرشت طبیعی بشر بهخودی خود اتفاقاً گرایش به بدی، انحصار و شرارت دارد (وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی / ور نه هر که تو بینی ستمگری داند - حافظ) و درست بههمین سبب است که میبایست بیاموزد تا خوددار باشد یعنی به نفع دیگران نیز بیندیشد و پارهای از حقوق خود را به نهادی فراتر بهنام دولت واگذار کند تا در نهایت با گذر از وضع طبیعی خودخواه به وضع مدنی دیگرخواه، تحت پیکره یا تنواره سیاسی برآمده از خرد جمعی و تجربه تاریخی و نیاکانی، این باور را تحقق بخشد که بهروزی او تنها در صورتی تحققپذیر است که: یک حلقه از رشته ی بههمپیوستهای به نام خیر عمومی باشد (که منافع ملی در این زمره است). این محافظهکاری یا سنت انسان شناسی غربی، نشان سیاستمدارِ خردمندی است که اصلاح را تا حد امکان متناسب با بنای عمارت و شالودههای تنواره سیاسی و مصالح در دسترس جهت نوسازی انجام میدهد. نگاهی کلی به زندگی محمدرضا شاه پهلوی در مقیاس خاورزمین نشان میدهد که او برجستهترین محافظهکار اصلاحگر در این خطه بوده است. کسانی رویاهای مذهبی او را در سن هفت سالگی به سخره گرفتند که خودشان بعضاً در سن هفتاد سالگی یک متعصب مذهبی را به رهبری و جایگاه تقدس برکشیدند. کسانی سکولاریسم مداراگر او را به آخوندپرستی تعبیر کردند که خود شریک تمامعیار آخوندها در دشمنی با او شدند. او در «پاسخ به تاریخ» تاکید میکند که پادشاهی پهلوی قصد داشت تا از معنویت ایرانی پاسداری کند اما نه بهقیمت برگرداندن ایران به ۱۴۰۰ سال پیش؛ و این انسان شناسی محافظه کارانه اوست که چنانکه پیش تر بیان شد، بدرستی در زمان درخور از خرد جمعی سنجیده ی جامعه ایرانی در بستر اصلاح پذیر دولت خیرخواه و انسان دوست و میهن دوست او به اعتلای فرهنگی اجتماعی سیاسی و اقتصادی هر چه بهتر مردم ختم میشد. منابع: قسمتی از متن برگفته از فصلنامه فکری-تحلیلی فریدون از مقاله "سلطنت پهلوی: اصلاحگر یا محافظهکار؟" بود www.fereydoun.org/articles/84592
سلام_ شنیده ام که درشروع جنگ باروسها، روحانیون شیعه نقش بسیار برجسته ای داشتند ولی در برنامه هاتون که بنده تعقیب می کنم گفته زیادی از نقش این دسته روهانیون نشنیدم. اگر براتون ممکن بود به این موضوع حتی خلاصه بپردازید.سپاس فراوان.