ممنون از ویدئو خوبتون شک نکنید و به هیچ عنوان تردید به دلتون راه ندید که بعد از مرگ وارد بعد جدیدی از زمان و مکان میشیم هممون بعد از کلی تمرین های سخت و شاید نزدیک به یک سال طول کشید تا تونستم تجربه برونفکنی داشته باشم که مبحث خیلی پیچیده ای هست برونفکنی که داشتم فقط توی خونه خودم بودم و دیگه واقعا ایمان کامل عقلی و قلبی پیدا کردم که دنیای بعد از مرگ یعنی بعد از بعد سوم که همین بعد فیزیکی و مادی دنیای خودمون و این زمین خاکی هست خیلی خیلی واقعی تر از این دنیاست و نکته جالب این ویدئو این بود که تو برنامه زندگی پس از زندگی هم یه آقایی تو برنامه از دوره جنگ تعریف میکرد که خمپاره دقیقا توی چند متریش خورد و میگفت تو ی لحظه فقط خودمو از بالا میدیدم و لانچر خمپاره بچه های ايراني که با عراقیها درگیر بودن یه مشکل پیدا کرده بود که گلوله توش گیر کرده بود و میگفت دقیقا میدونستم مشکل و ایرادش چیه ولی هرچی داد میزدم کسی از رزمنده ها متوجه نمیشدن و همه داشتن بدنبال مشکل لانچر میگشتن و الان که ایشون هم گفت میتونست مدار الکترونیک دستگاهشو کاملا درک کنه که داره چجوری کار میکنه یاد اون صحبتهای اون آقا افتادم که داستان جنگ رو تو اون برنامه تعریف میکرد خلاصه اینکه در واقع این بعد سوم که ما درش هستیم ی دنیای خیالیه و دنیای واقعی و حقیقی تازه بعد از مرگ و خروج از بدن مشخص میشه ❤❤
@@ndeiran زنده باشی آقا شایان گل . بزرگوار این ویدئو رو که دیدم واقعا چقدر دلم میخواست از تجربه برونفکنی خودم هم براتون بگم که دوستان و عزيزان آگاه بشن یعنی براشون حتی اثبات کنم و بصورت علمی و فیزیکی هم خودشون آزمایش کنن که متوجه بشن دنیای بعد از مرگ دنیای اصلی و واقعیه چون خیلی ها میگن تا چیزی مورد آزمایش و امتحان علمی قرار نگیره فقط توهمه اما خیلی راحت میشه این موضوع رو برای دوستان اثبات کرد
سلام آقای قاسمی بزرگوار. راستش منم چند ماه پیش یکی دوبار تمرین برونفکنی انجام دادم ولی به محض اینکه بدنم شروع به ارتعاش میکنه ترس بهم غلبه میکنه و بیخیالش میشم. خیلی جالب میشه اگه در مورد تجربتون با آقا شایان یه مصاحبه انجام بدید.
@@javadorooji خب اون ارتعاشات و لرزش عضلات دقیقا چندین ثانیه قبل از برونفکنی رخ میده و روند طبیعی برونفکنی همینه بعد از اون لرزش و ارتعاشات بدن یه صدایی توی مغز میپیچه مثه سوت کشیدن تو گوشها و بعدش موقع خروج اگه به حالت طاقباز خوابیده باشید ابتدا پاهاتون خروج میکنن و یه حالت دوار گونه بهتون دست میده یعنی قشنگ حس میکنی که پاها بالا میاد و انگار یه پشتک وارو میزنید یا اگه به پهلو خوابیده باشید هم حالت چرخش به همون سمتی که خوابیدین بهتون دست میده و بعد ی صدای بلند میاد و اون لحظه بخوای نخوای به بیرون از بدن پرت میشید اون ترس هم بخاطر واکنش مغزه اما طبیعیه ولی اگه بهش غلبه کنید بعدش حس خروج رو کامل حس میکنید و مطمئن باشید هیچ انسانی و تا الان این همه اساتید هستن و میتونید تحقیق کنید هیچ انسانی با برونفکنی نمیمیره همونجور که کالبد اختری و نه روح شما از جسم به بیرون پرت میشه زمانی که میخواید به جسم برگردین فقط کافیه بهش فکر کنید یعنی اراده کنید و اتفاق میفته در کسری از ثانیه البته زمان بعد از برونفکنی معنی نداره اینو بخاطر این میگم که درک کنید یعنی اراده مساوی با اتفاق افتادن هستش امیدوارم منظور رو کامل رسونده باشم 🙏
همیشه این اتفاقات برا کسایی میوفته که اعتقاد به زندگی پس از مرگ ندارن. بخدا قسم واقعی تراز زندگی پس از مرگ هیچی نیست پس تا زمانی که زنده هستین نیکی کنید نیکی کنید نیکی کنید 🤍🤍
چرافکرمیکنیداین اتفاق برای کسی میافته که به اون دنیااعتقادنداره من معتقدبه اون دنیابودم وهستم وبرای اون دنیام کارهایی میکردم که خیلی ازانسانهایی که به سن بالارسیدن اون کارهارونمیکنن ولی من توی سن ۲۵سالگی فقط برای اینکه خداوند روازخودم شادکنم انجام میدادم ومرگ روهم تجربه کردم
سلام جناب قبادی عزیز. ممنون بابت جزئیات ارزشنمندی که از تجربه تون ارائه دادید. یه جا فرمودید به خودم گفتم من که مرده ام پس بذار بفهمم این سیستم صوتی چطور کار میکنه! من این موضوع رو تو تجربه کننده های دیگری هم دیده ام. نمیدونم چجوری تفسیرش کنم؛ عدم وابستگی روح به دنیای مادی؟ کنجکاوی؟ سبک سری و بازیگوشی روح؟ یا چی؟ خودتون به عنوان تجربه کننده وقتی به این اتفاق و طرز فکرتون توی اون موقعیت فکر میکنید به چه نتیجه ای میرسید؟ میخوام بدونم قضاوت خودتون در مورد جنس اون تصمیم توی اون لحظه چی هست (با توجه به اینکه تسلط بسیار خوبی در بیان جزئیات دارید)
واقعا چطور آدم میتونه اینقدر ساده باشه و روح و یا عالم بعد از مرگ رو قبول نداشته باشه ، هیچ ربطی به دین و این بحثها هم نداره ، این جریان اینقدر گسترده هست که نپذیرفتنش اوج ساده لوحی هستش ،، عجیبه ،
سلام، عجب تجربه زیبایی بود من اینروزها تجربیات عجیبی از زندگی پیدا کردم، چیزهایی رو احساس میکنم که باعث تعجب اطرافیان و خودم شده، بنده دانشجوی دوره دکتری تخصصی یکی از شاخههای پزشکی هستم و سابقاً فردی علمگرا بودم و بسیاری از چیزها را خرافات میدونستم ولی بعد از یک حادثه گاهاً احساسات درونی افراد رو حس میکنم، فکر اونها رو متوجه میشم و گاهی حوادث در شرف وقوع رو حس میکنم و همه اونها درست از آب درمیاد، طوری که خواهرم و همسرم برام نگران شدند و فکر میکنن من بیمار شدم ولی وقتی درست بودن احساسات من رو میبینن گیج شدن و درمانده چون میبینن نه تنها کارهای غیرعادی ازم سر نمیزنه بلکه گاهاً حوادث در شرف وقوع رو قبل از هر نشانهای درک میکنم. کسی میتونه من رو در این زمینه راهنمایی کنه؟ چون کاملاً گیج شدم و چون از قبل هم اعتقادی به این مسائل نداشتم، خیلی نگران خودم هستم. تمام کسانی که مدعی بودند چیزی بلد هستند تو زرد بودند چون دروغهاشون رو حس کردم و مشخص شد واقعآ هم دروغ میگفتند!!! خواهش میکنم اگر کسی چیزی میدونه بهم کمک کنه ممنون
درود بر شما، بله در اون حالت که بودم برام درکش راحت بود حتی از مدار ایراد گرفتم که چرا مثلا فلان کار رو کرده ، اینجوری وضوح صدا کم شده و اگه این بخش مدار رو بردارند صدا بهتر میشه و یا اگه فلان مسیر رو تغییرات بدن ، اما الان که در جسم هستم مجدد دارم با درک عادی و بسختی طراحی مدار میکنم
@@miladghobadi7683واقعا عجیبه حدس نمیزنید هرجور که در این دنیا دید و نگرانی و کارتون باشه تا حدودی در اون عالم همینطور حس و حال دارین یکی نقاش بود در این تجربه طبیعت و پرنده ها رو داشت و...،بنظرم در عالم اینگونه برای هرکس با توجه به درک خودش هست تا اینکه در زمان مناسب و عالم اصلی بحساب کتابهای هر یک رسیدگی بشه و عالم برزخ بیشتر نتیجه همون فکر وبرداشتمون وکارها و...در این دنیای بعد سوم هست
دانستن و داشتن این تجربه ها،باید فقط و فقط باعث تهذیب نفس ما بشه،عشق ورزیدن بهمدیگه،همه رو مثل خود عزیز دونستن،کمک کردن،محبت کردن و...که باعث رضایت یگانه خالق عشق و نور از خودمون میشه و تنها دلیل داشتن ارامش در این بعد سوم و گرفتن درسهای لازم و به کمال رسیدن میشه و همینطور زیباترین حالت ممکن را بعد از مرگ جسمانی خود،خواهیم داشت اول برای خودم نوشتم چون تجربه کردمش
من همسرم و از دست دادم، خیلی بی تابی میکردم، انقدر حالم خراب بود که بارها تصمیم گرفتم خودمو از بین ببرم، فبلا هم پسرم و از دست داده بودم. تصمیم گرفتم که با یک سایکیک تماس بگیرم. برای اولین بار این کارو میکردم. به ایشون هیچ اطلاعاتی ندادم که ببینم راست میگه یا نه، حتی اسم همسرم هم راست نگفتم، وقتی همسرم اومد این خانم سایکیک حرفهایی زد و اطلاعانی داد که برام غیر قابل باور بود. ینی همرو دقیق میگفت. یکی از حرفهایی که زد این بود که من اینجار و برای ورودت دارم اماده میکنم و خودم هم میام به پیشوازت ولی هنوز زوده و تو هنوز کارهایی داری که باید انجام بدی، اصلا فکر خود کشی نکن چون باید کارهایی که بهت محول شده تموم کنی. بعد متوجه شدم که درست گفته چون دخترم سرطان گرفت که باید ازش مراقبت میکردم، تاگی هم دخترم و از دست دادم الانم باید از نوه ام نگهداری کنم. دیگه نمیدونم که کاره ناتمومی دارم یانه ولی واقعا بریدم، ولی بدون شک زندگی پایان نداره و زندگیهای متعددی و باید تجربه کنیم که زندگی روی کره زمین از بدترین تجربیات انسان هست.
زندگی پس از زندگی حتما وجود داره و اگر به این باور رسیدی دیگه استرس این دنیا رو نخواهی داشت و در نتیجه هم زندگی این ددنیا برایت شیرین میشه و هم در اون دنیا. وای بحال کسانی که اون دنیا رو قبول ندارند.
درود و عرض ادب . برای خوده من هم چهار ماه پیش بعداز عمل جراحی ستون فقرات و دیسک کمر انجام دادم .پیش آمده .صبحت های این دوست عزیز و گوش کردم چند مورد تجربیات من هم کاملا همینطور بوده. چیزی که برای من پیش آمد جسم من روی تخت دراز کش بود ولی خودم کامل آگاه و هوشیار کنار تخت ایستاده بودم داشتم جسم خودمو نگاه میکردم بعد از چند لحظه از پنجره ای که کامل بسته بود ازش خارج شدم رفتم بیرون .تقریبا به اندازه یک ساختمان پنج طبقه ارتفاع داشتم با سرعت خیلی کم تو حرکت بودم.پائین تو کوچه خیابانها. آدمها .ماشینها رفت و آمد میکردن کامل آگاه بودم بهشون بعد از مسیری کوتاهی که رفتم .وایستادم .بعد از پنج .شش ثانیه یک نیروی با سرعت خیلی خیلی زیاد منو به سمت بالا کشید با آن سرعت که داشتم میرفتم بالا باز آگاه بودم از داخل ابرها رفتم بالا دقیق یادمه بعد از ابرها یک صدای شنیدم که انگار آن نقطه جای هست که دیگه تمام سر و صداهای زمین تا همونجا به گوش میرسه بعد آن سکوت تمام جا رو فرا میگیره.بعداز این دوباره مسیر تاریک شد ولی انگار داشتم از لابه لای نور ستاره ها رد میشم بعداز این مسیر تاریک هم رسیدم به یک فضای روشن همچنان تو حرکت بودم ولی احساس کردم سرعت من داره کم میشه.سرعت کم شد نگاه من به یک لبه ای مثل یک دروازه ورود به دنیای یا بود دیگه ای افتاد. با دیدن آن لبه ورودی انگار که تو زندگی زمینی من تو خواب بودم تازه آنجا دارم بیدار میشم کم کم داره واقعیت برام آشکار میشه.چند متری قبل رسیدن به لبه ورودی .مثل آدمی که فرصتی از دست داده باشه بد بخاطر ناراحتی دوتا دستهای خودشو محکم به هم میزنه من هم دقیقا همین طور بودم .وقتی رسیدم متوجه شدم یک انرژی یا روح بالای لبه منتظر من هست .بهش گفتم من که تازه رفته بودم پائین چرا منو آوردین بالا.برگشت به من گفت تازه نرفتی.چون تو زندگی زمینی و مادی شما فضا زمان داری وقت دیر سپری میشه ولی اینجا فضا و زمان معنی نداره . تو بلندی کوه تو سرا شیبی آب چطور سر میخوره میاد پایین همین طور سر خوردم از این لبه ورودی وقتی رفتم داخل . متوجه بی شکل بودن ذات حقیقی خودم شدم.تا مدت کوتاهی که آنجا به حضور خودم اگاه بودم کاملا تسلیم بودم..قبل این تجربه ای که برام پیش بیاد فکر میکردم .من هرچی که هستم همین جسم و جانی که دارم .همینم.بعد از این تجربه متوجه شدم.مثلا ما آدمها برای رانندگی کردن باید یک وسیله موتور یا ماشین وجود داشته باشه که بتونی باهاش رانندگی کنی.حالا درست یا غلط و نمیدونم.تا جای که من متوجه شدم .جسم و جان هر انسان به عنوان یک ماشین یا ابزار در اختیارش هست تا بتونه باهاش تو دنیای مادی زندگی مادی و تجربه .کنه... تا همین جا هم خیلی طولانی شد .بقیه هم بنویسم خیلی طولانی تر میشه تو کامنت دیگه امکانش نیست.فقط و فقط بگم این زندگی زمینی با تمام وجود و اموال و سرمایه و امکاناتش .تمامش یک چالشه قبل از متولد شدن ذات حقیقی ما که بی شکل هست تمام ماجرا زندگی زمینی خودشو از پیش میدونه .ولی بعد از متولد شدن و سپری کردن دوران نوزادی و بچه گی که کم کم انسان رشد میکنه و بزرگتر میشه این ذهن ما آدمها از واقعیت و اصل خودمون ما را گمراه میکنه...
تجربه بسیار جالبی بود اگر هر روز به خودمون یادآوری کنیم که زندگی اصلی جای دیگه هست لحظه ای ناراحت نمیشیم و احساسات منفی مثل ترس و غم و ... در ما خیلییییی کم میشه
ممنونم از لطفتون خانم صبا منم از شما ممنونم که برای این مبحث زحمات زیادی میکشین 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 قطعا آگاه کردن افراد یک مسئوبیت اجتماعی بزرگه و شما به خوبی این مسئولیت رو ایفا میکنید 🙏🌸
تجربه من: سال ۱۳۸۱ درگیر اعتیاد بودم. یک روز در خانه ی دوستم بودم و با او مواد مصرف کردم. احساس کردم که باید کمی دراز بکشم. یک بالشت آنجا بود آن را زیر سرم گذاشتم و دراز کشیدم و به محض اینکه چشم هایم را بستم خودم را در یک تونل سیاه به صورت معلق دیدم. احساس می کردم که در آن حالت متوقف و بی حرکت هستم اما به زودی فهمیدم که با سرعتی مافوق نور در حال حرکت بودم. چون ناگهان به یک دیوار فولادین برخورد کردم و بر روی آن دیوار پرس شدم. گوشت و خون و استخوانم بر روی ان دیوار پرس شده بود و با همان گوشت و پوست و استخوان له شده، بر روی دیوار نوشته شد: مرگ. کلمه ی مرگ با گوشت له شده ی بدنم بر روی دیوار نوشته شد و از این کلمه خون می چکید. همین که این کلمه نوشته شد، یک نفر با صدایی مافوق صوت، شبیه صیحه ی آسمانی در گوشم فریاد می زد: مرگ، مرگ، مرگ،... هر بار که می گفت مرگ، تمام اتم ها و سلول های وجود من به لرزه در می آمد. چشم هایم را باز کردم. برای ثاتیه هایی نمی دانستم کجا هستم یا چه کسی هستم. به محض اینکه چشم هایم را گشودم شروع به گریه کردم و به دوستم گفتم: اینجا کجاست؟ دوستم متوجه حال دگرگون من شد و از من خواست دیگر مواد مصرف نکنم. خوشبختانه این پیام مهیب سبب شد بعدها مصرف مواد را قطع کنم.
سلام شایان هستم و خوشحال میشم که تجربتون رو با دقت بشنوم اگر امکانش هست با من تماس بگیرید یا در تلگرام به من پیام بدید 09394627393 @Shayanbagherzadeh71
این برنامه ای که دارید درست می کنید بسیار مهم و واقعی هست .لذا مثل آقای موزون بروید پیش مهمانان و فیلم برداری با کیفیت انجام بدید تا مخاطب از دیدن این برنامه لذت ببره. مطمن باشید خدا پولشو براتون میرسونه.حتی می تونید به صدا و سیما این برنامه خودتون را بفروشید و یا به روبیکا و یا به جاهای دیگه بفروشید و از درآمدش خرج کیفیت کار خودتون بکنید.❤
سلام، بودجه نیازه دوست عزیز، ایشون بدون اسپانیر دارن با الطاف خودشون این کار رو انجام میدن و کار بسیار ارزشمندی دارن انجام میدن، چرا انقدر نپخته و خام ایشون رو نقد منفی میکنید؟ میدونید هزینه ی یک سفر و داشتن کلی ادم حرفه ای با دوربین و تجهیزات و پایه ها و ریل احیانا، چقدر هزینه میبره، هیچی نشه هر برنامه بالای پنجاه میلیون هزینه میخواد
با عرض سلام و خسته نباشید دیدن ویدئوی آقای قبادی و شنیدن تجربه نزدیک به مرگشون برای بنده جالب بود از ایشون و مجری برنامه که در جهت افزایش آگاهی مردم از دنیاهای پس از این دنیای مادی تلاش میکنند تشکر و آرزوی سعادت و توفیق روز افزون دارم .🙏🙂
همیشه برام سواله چرا من به تجربیات نزدیک به مرگ علاقه دارم هشت نه ساله منو درگیر کرده انتقده جذابه برام همش دارم به تجربیات فک میکنم انالیز میکنم من احساسم اینه فیزیک کوانتوم مظلوم واقع شده
چه خوب بالاخره با ایشون مصاحبه شد چندجا با ایشون اشنا شدم و بسیار جالبه صحبتشون برای منم اتفاق افتاده و واقعا نمیشه توصیف کردم صدم ثانیه خیلی طول میکشه زمانش متفاوته
چرا تجربه های نزدیک ب مرگ ما با خارجیا اینقد فرق میکنه، مثلا مردم ما تمام چیزی که تجربه کردن بهشت و جهنم و چنگونگی رفتار و اعمال ما نسبت ب دیگران رو بیشتر توضیح میدن اما اونطرفیا بیشتر صحبتهاشون در حول و محوره، رفتنشون ب بعده بالاتره برای تکامل و درک از معنی زندگی بعد از زندگی دنیویشونه نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یانه اگر نتونستم میتونید خودتون ببینید و مقایسه کنید، من فکر میکنم بخاطر نوع ادبیات و شاید درک عمیق اونها از تجربه ی که داشتن، هست ما خیلی ب جزییات اونچه ک دیدیم اهمیت میدیم ولی درک و دیدگاه اونا ب صورت یک تعریف کلی از نمایی که دیدن و درکش کردن ب شکلی روحانی و عرفانی بیان میکنن البته این نظره منه بهرحال سپاس از برنامه ی خوبتون
برادر یه جوری حرف میزنید انگار ویدیو رو نگاه نکردید،من کی از بهشت و جهنم و امام و مسائل دینی حرف زدم اخه،بعدشم من تجربمو باید بگم نه داستان سرایی، من هر چه دیدم و در یاد دارم بهتون گفتم نه بیشتر نه کمتر
فقط سوال من اینه ایا مرگ مغزی صورت بگیره باز هم این احساس رو داریم یا نه من کما و برونفکنی رو تجربه کردم ولی با ذهن زنده پیش امده نه زمان مرگ این سوال منه که هیچ کس جوابشو نمیدونه
مغز فقط یک آنتن الکترو بیولوژی متشکل از موییرگها و نورون هایت، خودآگاهی در مغز نیست در ذهن هست، مغز یک ارتباط محدود برقرار میکنه برای درک ما از این زندگی مادی در قالب جسم، مثل رادیو که چند سیم و آی سی هست و قطعات دیگه برای دریافت سیگنال از فرستنده در مرکز رادیویی
من در واقع اصلا متوجه نشدم که از جسم خارج شدم ، انقدر همه چیز عادی بود و کم کم متوجه تفاوتهایی در رنگ ها و نحوه دیدن و درک از اجسام و غیره شدم و چون ذاتا ادم محققی هستم و سابقا کارم طراحی کارخانجات صنعتی بوده و کارخانه نصب میکردم و به علوم مختلف تا حدی واقف هستم ، این خصیصه در من وجود داشت و قصد داشتم کنکاش کنم و یاد بگیرم با کنجکاوی هام، چیزی که از بچگی با من بوده و کماکان هست
درود درد چی ؟ از آستانه درد نگفتند .ما همه فراانرژی هستیم و نامیرا .منبع سرنوشت و سفر روح مایکل نیوتن و استادان بسیار زندگی های بسیار از برایان وایس به تاسی از نظریه وحدت وجودی ملاصدرا و قانون دوم ترمودینامیک .همه از یک منبع خالص انرژی هستیم و به آن برمی گردیم البته بعد از رسیدن به آگاهی.