از این پرنگ پرنگ تر نمیتونست باشه خیلی دلم واسه فرهاد سوخت😢😂من نمیدونم این همه حیوون خونگی داریم چرا باید مار نگه داری بعد میگه اون بزرگه چون من بزرگ ترم منو نمیتونه بخوره ولی بچت چی اون قشنگ نصف شب میتونه بره سراغ بچهه😶
چه جوری دست گرفتی من خودم خیلی از مار میترسم دقیقاً مثل منی تو شبا که میشه ما شبا ما شب که خواب میبینم اصلاً خوابم نمیبره یعنی همش گریه میکنم میگم خیلی از مار میترسم تو چه جوری بغلش گرفتیم
فرهاد تو خیلی خوبی من اگه میبینمش از ترس میلرزم ، یعنی امکان نداره من بتونم حتی دست بزنم واقعا سکته میکنم ، من به شدت فوبیای مار دارم به شدتتتت میگم خیلی میترسم خیلییی حتی نمیتونم از نزدیک ببینمش چه برسه دست بزنم