در این حکایت داستان زیبایی از عارفی را می شنویم که وارد شهری می شود و می خواهد در آن شهر ساکن شود به کوچه ای میرود که در آن آوازه زن بد کاره ای پیچیده و همه مردان شهر برای دیدن این زن صف کشیده اند .مرد عارف نیز برای دیدار با این زن وارد صف می شود تا او را ملاقات کند و.....
مریم دلباری هستم. خدمتگزاری در راه سلوک و نویسنده مقالات و کتابهایی به شرح ذیل: بازمانده، پرواز مدرنیته، صفحه سفید، همسفر بخارا، هفت بحر، مزرعهی پدری و پلک خاطره، اگر شما هم عطش طلب دارید با ما همسفر شوید یا به ساحل میرسیم یاغرق دریا میشویم.(نه صوفی ام نه درویش! نسیمی می وزد مارا برد پیش)
لطفا چنل رو سابسکرایب کنید و با دوستانتون به اشتراک بگذارید.
حکایت
داستان
عطار
عطار نیشاپوری
تذکره الاولیا
عرفان
خداشناسی
مولانا
مثنوی معنوی
30 апр 2024