حکایت های طنز گداخان و سلطان - این داستان یار گم گشته باز آید به شلوار غم مخور - داستان های گداخان 

حکایت های طنز گداخان و سلطان - این داستان یار گم گشته باز آید به شلوار غم مخور
داستان های گداخان و سلطان هم طنز است و هم سفری به زمان های قدیم
داستان یک گدا و یک سلطان که سرنوشت آنها را به هم رساند و این شد که این دویار شدند بلاجویان زندگی !!!
در این قسمت از داستان های طنز گداخان و سلطان ، روزی از روزها سلطان به اتفاق سنبل به بازارر رفتند چون اون روز چهارشنبه بازار بود و از جون آدمیزاد تا چاقوی عزرائیل درآن یافت میشد
از قضا در ان بازار چشمان سنبل به مغازه ی افتاد که ذکور مردانگی می فروخت و سنبل دربار که از این نعمت بی بهره بود غرق در رویای آن شد و خربازی های سلطان و سنبل و گداخان قصه ی ما شروع شد
شنیدن این حکایت زیبای قدیمی و خنده دار رو به همه ی دوستان شدیدا توصیه میکنم
با احترام
نویسنده داستان های سلطان و گداخان
دیگر داستان های گداخان و سلطان را تماشا کنید
این داستان سلطان آواره میشود - حکایت طنز و شنیدنی گداخان و سلطان
• داستان طنز گداخان و سل...
این داستان سلطان به دنبال علاج بیماری لاعلاج - حکایت طنز و خنده دار گداخان
• داستان های طنز گداخان ...
@gedakhanstorys