۹۰ درصد از سخنرانی های این بزرگوار را شنیده ام، با اطمینان میتوانم بگویم که ایشان یکی از بزرگترین غنیمت ها برای اهل دلان و معرفت پیشه گان در روزگار ما و آیندگان ما خواهند بود.
به مسئول سایت و مسئول شبکه های مجازی آقای سروش، علت اینکه تاریخ برگزاری هر جلسه را نمی نویسید چیست!؟ این موضوع بلحاظ توجه به تغییرات و سیر اندیشهٔ ایشان، قابل اهمیت است. لذا کار خوبی است که ذیل هر آپلود، تاریخ برگزاری آن جلسه را قید فرمایید. در کانال تلگرام تان نیز. با تشکر
ادبیات بیان حقایق انسان شناسی و خدا شناسی را که در ذهنم داشتم و دارم را برایم عطا کردید جناب دکتر سروش ! در هنگام تماس با خدا پرزه های روابط عاشقانه را احساس میکنم و ان هم از برکت درس های عاشقانه شما با زبان فسیح و بلیغ شما است . عشق مولانا نصیب ات باد ...متشکرم
و باز نیز سلام این برای چندمین نوبت است که افتخار استماع بیانات ملکوتی این عارف شیدا و این تبعید شده از سرزمین خدا را داشته ام . چه بگویم که دلم خون است از فرجام انقلابی که به انحراف کشانده شد و اسلامی که به سرمایه داری گره خورد و شد اسلام معاویه . نه اسلام علی (ع) ! به هر حال جز دعای خیر برای این عزیز دلم چه میتوانم بگویم . که قدر و منزلت چنین عزیزانی چون دکتر علی شریعتی پس از نبودنشان به فهم انسانهای نافهم خواهد رسید . چه کنیم که ما ایرانیان معضلی را دست به گریبانیم . و آن مرده پرستی دیرینه ای است که گویا قصد رها کردن این رسم زشت را به این زودیها نداریم ! ضمنا همینجا اعلام میدارم که شخص جناب طاهری مورد تایید اینجانب هستند . بنده آنچه از بیانات ایشان شنیده ام و کلاسهایشان را شرکت کرده ام بسیار مفید بوده و نشان از آن دارد که علمی بدیشان بصورت آنی منتقل شده است و نوری اشراق گون از طرف حضرت حق جل و علا قلب و ذهن ایشان را نورانی نموده است . بگذارید رازی را با شما بگویم . در علم طالع شناسی مرد متولد اولین روز اولین ماه سال شمسی خاص ترین و برگزیده ترین مردان سال است . اگر کسی را اینگونه یافتید او منتخب خداست !!! و آقای طاهری متولد اولین روز بهار است . آنانکه قصد شناخت بیشتر این مرد بزرگ خدا را دارند ، میتوانند به کتب ژال شناسی ، قسمت مرد متولد فروردین ، و سپس مردان متولد روز اول فروردین که خود نویسنده کتاب طالع بینی هندی و چینی مردان متولد ۱۰ روز اول فروردین را خاص ترین مردان تمام سال مینا و از آنان تعریفها کرده ، حسنهای آنان را یک به یک برمیشمارد . تا میرسد به خاص ترین خاصان ، یعنی مرد متولد اولین روز فروردین . که بهتر است تعاریف نویسنده را از زبان نویسنده کتاب ، خودتان شخصا آنرا ملاحظه بفرمائید . با سپاس و امتنان پرامید باشی عزیز جان
به نظر بنده آنهایی که بدنبال پیری هستند که آنها را راهنمایی کند اگر انسانهای با هوشی باشند و به سخنرانیهای عرفانی شما خوب و با دقت گوش فرا دهند ، شما آدرسهایی را میدهید که به حق همان آدرس مرشد به مراد است خود بنده پیری نداشتم ولی از طریق خود شما مراتبی را تجربه کردم که به سخن نیاید مخصوصا در عالم رویا و عالم سکوت ، سلامت باشید و موفق و ماندگار
!با سلام ،ضمن تشکر بی پایان در باره محتوا و درونه ی این سخنرانی ،در باره دقیقه ی 1 و 11 دقیقه بعد در باره ی خدای بی صورت .فلوطین اسکندرانی مبدع بحث خدای بی صورت است تقاضا دارم توجه و عنایت بورزید .خداوند به شما عزت و دانش بیشتر عطا کند
و باز نیز سلام هر چه بیشتر سکوت میکنم و سخنان بینظیر (بله دقیقا بی نظیر )این عارف آزاده را استماع مینمایم صبر و طاقتم کمتر میشود بدان جهت که این پرده سکوت را بدرم و از سر تحسین و مقایسه اش با سخنرانانی که نان خویش را از همین سخن گفتن در میآورند و جز سخن گفتن صرف ، هیچ عرضه دیگری ندارند داد سخن ندهم . بله . منظورم طبقه پیشتاز در سخن یعنی روحانیت است که از زمانی که کودکی بودم پای منابر این بزرگ عمامه داران مینشستم و به حرفهای آنان گوش جان میدادم . زیرا فکر میکردم آنان نیز از جانشان سخن میگویند اما . . . اما از آنجاییکه سخنانشان بر جانم نمینشست بدین نکته پی بردم که لاجرم آنان ازجان سخن نمیگفتند و نمیگویند . زیرا سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند . فقط سخنانشان تکرار است و تکرار است و شعار است و شعار ! و اینچنین بود که امتی را بدروغ اغفال کردند . و عجیب نیست که انسانهای فهیم و آزاده و سخندان و سخنرانی چون دکتر سروش که بیش از همه آنها میفهمد نمیتوانند تحمل کنند و به تهدید قتل ایشان باعث فراق از وطن میشوند . انشا ٔ الله که بزودی طومار ظلمشان برهم پیچیده شود .
با سلام اگر بگویم به شما از وقتی که پای در این وادی گزاردم تجربیاتی را از سر گذراندم که آنقدر عجیب و غریب است که حتی نمیتوانم برای کسی بیان کنم , زیرا بقول خود مولانا : اسرار عشق و هستی . با کس مگو به مستی . که یا به دروغ متهم ات کنند و یا مجنون ات خوانند . اما تنها یک مورد را برایتان مینگارم و امیدوارم خداوند جانم این بنده کمترینش را بجهت افشای سر ببخشاید . اینکه وقتی رهرو راه عرفان عملی شدم استادی نداشتم . تنها من بودم و یک جلد مثنوی . یک جلد دیوان شمس و یک جلد کتاب تذکره الاولیا ٔ عطار نیشابوری . که عارفانه ترین کتابی است که در تمام عمرم مطالعه نموده ام . چه جذابیتی . چه مغناطیسی . چه شوق و ذوقی و چه حالات روحانی من از مطالعه اش درک کرده ام . که معمولی ترین آنها آرامش عمیقی بود که پس از اینکه موضوعی مرا ناراحت میکرد خداوند جانم شاهد است که تنها منبع تسلی من مطالعه بیوگرافی بزرگانی بود که آنقدر زندگیشان عجیب بود که بعضی علمای شیعی در زمانه اکنون سرزمین مادری نگارش آنرا افسانه گرایانه نامیده اند . که واقعا اینچنین قضاوتی از چنین اشخاصی جز آنکه بین دو مذهب تسنن و تشیع فاصله ایجاد کند فایده دیگری ندارد . باری . من از اینکه استادی نداشتم و بعضی غزلهای مثنوی به عربی بوده و سوالهای بسیاری نیز در ذهنم ایجاد شده بود که روز بروز نیز بر تعداد آنها اضافه میشد . و من به هر روحانی که میرسیدم سوالات سنگین خود را که مطرح میکردم عکس العمل آنها دو گونه بود . یا آسمان ریسمان میبافتند و پاسخی میدادند که خودشان هم نمیفهمیدند چه گفته اند . و یا مات و مبهوت تنها مرا مینگریستند . گویی که از جماعت اجنه ام یا از سرزمین ارواح آمده ام . خلاصه اینکه به سبب این مشکلات بارها به درگاه حضرت باری به استدعا و تمنا خواستار مددی و کمکی و راهنما و استادی از طرف آن زیباترین روح پرستنده شدم که . . . که روزی از یک بعد از ظهر تابستانی آن ایجاد الهی به امرش انجام گرفت . و تو چه میدانی آن ایجاد چه بود !!!!! ناگهان در کنارم وجود شخصی را نه احساس که با چشمان خویش دیدم . جسم نبود . روح بود . و من از فیزیک نهیف و ضعیف آن پیر مرد دانستم که روح پر فتوح حضرت مولاناست که در کنار سمت راست من بصورت یکزانو نشسته بود . عجیب این بود که ابدا احساس ترس یا حتی تعجب نکردم . و بین ما در زمانی حدودا بین ۲۰-۲۵ روز مباحثه و پرسش و پاسخ بود که بصورت تله پاتی صورت میگرفت . یعنی گفتگوی ذهنی . مانند گفتگوی بهشتیان در بهشت که عالیترین مرتبه از مراتب ارتباط است . و من پس از آنزمان عجیب بود که گویی از انواع علوم به ذهن من مقداری وارد شده بود . از عربی و طرز معنی کردن و خیلی مطالبی که تا آن زمان اصلا از آنها اطلاعی نداشتم به داخل وجودم سرازیر شد . و نیز کرامتهایی که اجازه بیانش را ندارم . چه عرفان یعنی راهی سری بین من و او . و او سرنگهداران را بسیار دوست داشته و افشا کنندگان اسرا الهی را تنبیه میکند . در ذکر شرح حال حسین بن منصور حلاج وقتی که آنرا به دارش میکشند و چشمهایش را در میآورند و دستها و پاهایش را میبرند و زبان و گوشهایش را نیز . باز اظهار میدارد که لطف تو بر ما مستدام باد . سپس ندایی میرسد که این است سزای یاری که سر ما افشا ٔ نماید !!! در کتاب گنجینه معنوی حضرت مولانا در صفحه ۱۹ پاراگراف انتهایی صفحه در خصوص این تجربه اینچنین بیان میکند که : در زمان حاضر نیز بعضی افراد بیان میکنند که روح حضرت مولانا برای هدایتشان نزد آنها آمده بوده است . به نظر میرسد حضرت مولانا به کسانیکه قصد یافتن حقیقت و راه صحیح را دارند کمک میکند . و عجیب آنستکه در زمانه اکنون نیز چنین ارتباطاتی وجود دارد . من در این ۱۸ سالی که در تنهایی مطلق تنها با او بودم به بسیاری از رازهای هستی پی بردم . کاملا بخاطر دارم زمانیکه شوق و شور در من به نهایت رسیده بود وقتی اصرار میکردم که میخواهم از رازهای هستی بدانم . به من میگفتند تو توان فهمیدن و درک کردنش را نداری . تا اینکه شبی مرا به همراه خود به جایی بردند . خواب نبودم . کاملا یقین دارم . به جایی بینهایت عجیب رسیدیم که فقط نور بود . نورهای رنگین . آنهم چه رنگهایی . و پرده ای کوچکتر از پرده سینما بود که در واقع نمادی از پرده هستی بود . باور کنید تنها برای چند لحظه . فقط چند لحظه گوشه پرده را کنار زدند تا من ببینم . و من ....... و من چیزهایی را با چشمان سرم . ادراک ذهنم و احساس قلبم دیدم و درک کردم و احساس کردم که تا آنزمان فکر وجود چنین چیزهایی حتی در فکر و عقلم نبود . و نتیجه آن تجربه عارفانه آن شد که من نزدیک به دو ماه از خانه بیرون نمیرفتم . حرف نمیزدم و در واقع آنچنان درک حقیقت هستی برایم ثقیل و سنگین بود که فقط به گوشه ای نگاه میکردمو خیره میماندم . و بعدها فهمیدم این همان مرتبه حیرت است !! و یقین دارم اگر لطف الهی شامل حالم نمیشد صددرصد دیوانه شده بودم . و تازه فهمیدم ما از هستی و حقیقت هستی و دین و شریعت و عبادت و خیلی آموزه های دیگر هیچ نمیدانیم . و مهمترین چیزیکه فهمانده شدم این بود که خداوند جانم به چه چیزی از بنده خشنود میشود . چیزی که اصلا انجام دادنی نیست بلکه انجام ندادنی است . و نشان دادنی !!! و این گنج من است . با سپاس و امتنان تشنه ام به فهماندن جانان
fmsqu لینی که ایشون گفتن نشان دادنیست منظورشون یه شیئ یا کسی یارهر چیزی نبوده منظورشون یادگرفتنی است مثلاًمن یه چیزی رو بلدم روششو به شما نشون میدم.تتها راهی هم که همه عرفای بزرگ از جمله مولانا که به گنج مقصود رسیده بودن گاینجور که من از کتبهای مختلفشون خوندم .راه فقط:پاکسازی کردن هستش .یعنی ذهنتون رو باید کاملاً پاکسازی کنید و به صفر برسونیدش ،همه خاطراتی رو که از گذشته انبار کردید تو ذهن به طوری که دیگه خاطراترو نیاد البته اینهم روش داره.که اینجا نمیگنه مطرح کردنش
Morteza Razaghi سلام عزیز برادرم مرتضی رزاقی جانم متاسفانه در شناسایی اندرون پر از راز من راه به خطا پیموده ایید اما . . . اما باور کنید که من شخصا و قلبا دوست دارم که آنچه از اسرار مکنون عالم امکان میدانم به دیگران عزیزان بگویم اما . . . اما این ره ، یعنی راه بی پایان عشق یا اگر زمینی بگوییم راه عرفان عملی ، که بر پایه عشق است و سالکان و رهروان و پویندگانش نه به خواست خود بلکه به تشخیص آن خرد لایتناهی انتخاب میشود . و این انتخاب ابدا به عبادت عادت گونه انسانها نیست . بلکه به دیدن اوست به چیزی در انذرون تو ! ( عزیز برادرم من میترسم که در این گفتنهای گفتنی ام ناگاه از مرز گفتن پای بر مرز ناگفتنی ها بگذارم و آنوقت همه آنچه را که خداوند جانم سالها به هزینه کردن عمر و از دست دادن لذتهای حلال به این بنده کمترینش عطا فرموده است . اینک به خیره سری باز گیرد . که افشای سر قدسیه از مصادیق آن مواردی استکه خداوند سبحان در کیفر دادنش لحظه ای تردید نمیکند . و یکی از تجارب کسب شده حقیر آن استکه : خدا با هیچکسی شوخی ندارد . حتی پیامبر ! و من خود چند باری مزه اش را چشیده ام . بنابر این نمیخواهم حرفی بگویم و یا از اسرار مگوی بارگاه حضرت باری کلامی بیان نمایم که مستوجب چنین کیفر عظیمی گردم . اما . . . اما اگر تقاضای خواهنده بیش باشد و شور و اشتیاقش را احساس نمایم , میتوان از درگاه حضرتش اجازه اتی گرفته قسمتهایی را بطور رمزگونه هویدا نمایم . ضمنا نام فامیل شما مشدد است . پس لازم است اینگونه نگاشته شود : Razzaghi با سپاس و امتنان تشنه ام بحقیقت جان
fmsqu Azize delam salam In emaile man hast ke be azize dighari ghabl az shomaye dust ersal nemudam . Zira tabiiz ra dust nadaram . Faghat lotf konid yaddasht konid ta pakesh konam ! hastieshghastomasti8@gmail.com
fmsqu با سلام ای عزیز دوست دست شما درد نکنه گلم . یعنی شما نام جناب ما را در صدر جوابیه ای که تقدیمتان نمودیم ندیدید !!!!؟ حالا نام ما را ندیدید کجا نام دوست دیگرمان مرتضی نیازی را دیدید که ما نمیبینیم !!!؟ ضمنا ایمیل بنده هنوز در پیامهای امروزم موجود است . میتوانید ملاحظه بفرمایید . شبخوش هموطنم .
fmsqu سلام فریبا خانم چرا اشتباه عزیز من !!!!؟ اشتباه در اینجا آمدن !؟ یا اشتباه در پیام دادن به من !!؟ ضمنا من عذر میخوام که انقدر در جوابیه ام به پیام زیبا معنای شما تأخیر پدید آمد . آخه فریبا خانم من درست در یکی از بدترین زمانهای ممکن قرار دارم . یعنی زمان نقل و انتقال یا همان اثلث کشی معروف . باور کنید حاضرم سختترین کارها رو انجام بدم ولی اسم اثاث کشی که میاد تنم میلرزه .(البته این لرزش تن یک استعاره از فرهنگ عامه مردم مثل دوست ایرانی است ) . حالا اگه دوست داشته باشین چونی و چرایی اینهمه ترس از نقل و انتقال رو براتون در فرصت دیگه ای عرض خواهم کرد . اما . . . اما اگر بخواهم یک عامل از جمع عواملی که با همدگر نه جمع ، که در همدگر ضرب میشوند و مشکلی اینچنین بزرگ را حادث میشوند این استکه تمام نظم و ترتیب زندگی را برای چند روز بهم میزنند . و این تنها نقطه ضعف مردی استکه تمام اجزا ٔ زتدگی است دارای نظمی مثال زدنی است . که در میان اطرافیان این نظم من معروف است ! حال وقتی معضلی چون این مورد ، این نظم نوین زندگی ام را از بیخ و بن بر هم میزند دیگر باید حدس زد که در روح و روان و جسم و جان من چه تغییراتی را ایجاد میکند . هر چند که من پیامی را حدودا ۲-۳ ساعت قبل خدمتتان ارسال نمودم که ظاهرا به شما نرسیده . نه نه !!! صبر کنید . من فکر کردم اینجا ارسال کردم . در حالیکه الان به ذهنم رسید که شما ایمیل زده بودید و من در قسمت ایمیلهایم پیام شما را نگاشتم . پس بلادرنگ به آنجا رفته و مجددا تقدیمتان مینمایم , خوشحال میشوم که فریبا خانم کمی از خودشان بفرمایید . اینکه کجای این هستی هستی ؟ و به کدامین می مستی ؟ آیا از تجرد رستی ؟ و اینکه خداوند سبحانت را به چه معیار ارزشی میپرستی ؟ و . . . فریبا خانم من نیز چون شمایم . یعنی اینجا بندرت میام . مگر کسی از غزیزان برای امر مشاوره بجای پلاس اینجا بیاد که اجبارا میام و انجام وظیفه مینمایم . ولی مهمترین قسمت ماجرا این استکه اینکه منی به شمایی متصل میشود در امتداد بعد زمان اکنون نه اتفاق است و نه حادثه . که در این کرانه بیکرانه هستی اساسأ چیزی بنام اتفاق وجود ندارد . و من پس از ۱۸ سال مطالعه در تنهایی در حوزه ماورا ٔ الطبیعه و تجارب عدیده ای که هیچ انسانی تا خود نبیند و احساس نکند و در قالب آن تجربه ملکوتی ورور نیابد محال است باور کند که من به چه عوالمی رفتم و به چشمان سرم و دلم چه مناظر بی بدیلی دیدم که فقط من میدانم و آن زیباترین روح پرستنده ام . او که در اولین تماس نزدیک با او ( و البته با واسطه ) مرا اینچنین فرمود . که : هستی عشق است و مستی ! و همه دین یعنی همین !!! و حامد هماره و در لحظه لحظه زندگی ام . تا آخرین لحظه آن . با آخرین تپش قلب گرفته خسته شکسته سوخته ام ، که آخرین دم و آخرین بازدم و آخرین نگاهم به بودن اوست که هستم و هستی ام به هستی آن خرد لایتناهی است . شکرگزار و ممنون و متشکرم که به این بنده کمترین خود جان بخشید و مرا با بزرگترین و راز گونه ترین تجربه اش شرمسار درگاه باجلالش فرمود . اینکه : الفبای عاشقی را به من آموخت !!!!! با سپاس و امتنان راضی ام بدادن جان
نیازی به پیر و استاد به معنی گذشته نیست الان تقریبا هر اطلاعاتی بخواهیم در دسترسمون هست و میشه نقد و بررسی کرد اونو شما همین اینترنت رو درست استفاده کنید میشه چیزهای خوبی گیر آورد من خودم همین عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری رو پیشنهاد میکنم
وقتی جناب سروش سخن می‌گوید انگار حضرت مولانا انگار پیامبر انگار خود خدا به سخن درآمده است ؟! کی گفته چرا خدا در عصر اینترنت پیامبر نمیفرستد؟فقط پیامبران را در عهد بوق میفرستاد و حالا نمیتونه پیامبر بفرسته؟؟!بفرما . . همین جناب سروش. . . حالا حتما باید قیافه ش ؟؟؟!!
