داستان داماد خطرناک !!! ، واقعی و ارسالی از طرف شما ، تک قسمتی ، پادکست و ولاگ فارسی 

داستان چطور مرده شور شدم 👇 ru-vid.com/video/%D0%B2%D0%B8%D0%B4%D0%B5%D0%BE-JNInHJ3cPck.html

شخصا معتقدم ک دوستانی ک داستان میفرستند، اگر نیاز ب مشاوره و. کمک دارند، باید ب یک مشاور مراجعه کنند. افراد عامی وغیر متخصص نمیتونن کمک حرفه ای ب ایشون بدن. در قرن ۲۱ زندگی میکنیم😊😊

سلام در داستان اول به نظرم حرف شوهرشونو گوش کنن و بی خیال ارتباط با خواهرش بشن و کاری نکنن که شوهرشون ناراحت بشه ، سعی کنید به زندگی خودشون و آرامش بچه هاشون فکر کنن ، و کاری نکنن اعتماد شوهرشونو از دست بدن ، مطمئنا با گذشت زمان کم کم شوهرشون میذارن با خواهرشون دیدار کنن ،،، سعی کنن رابطه ی خودشونو با شوهرشون خوب و خوبتر کنن در داستان دوم به نظرم ایشون بدون اینکه به رابطه ی خودشون با دامادشون اشاره کنن سعی کنن به خواهرشون بفهمونن که شوهرش با زنهای دیگری ارتباط داره ، و حتی سعی کنن با ترفندهایی اثبات کنن به خواهرشون که شوهرش داره بهش خیانت میکنه ، و حتی به خواهرش بگه که منم از وقتی متوجه شدم شوهرت بهت خیانت میکنه دیگه نیومدم خونتون و رفت و آمدمو قطع کردم ، مطمئن باشن که دامادش هم حتی اگر خیانتهاش رو بشه هیچوقت به خانمش قضیه ی ارتباط داشتن با خواهرخانمش رو لو نمیده ، چون میدونه اینطوری بیششششتر آبروی خودش میره ، و حتی اگر دامادش یه وقت لو داد ، این خانم انکار کنه و بگه داره تهمت میزنه ، ولی من بعید میدونم دامادش قضیه ی ارتباط با خواهرخانمش رو اعتراف کنه ، خلاصه اینکه هر طور شده به خواهرشون اطمینان بدن که شوهرش با خانمهای دیگه در ارتباطه ، و همچنین به خواهرشون بعد از این حرفها بگن که حتی اگر نمیخوای از شوهرت جدا شی حداقل مواظب پول و ارثیه ی خودش باشه و برای خودش و به نام خودش سرمایه گذاری کنه ،،، در هر حال بدون اینکه از رابطه ی خودش و دامادش صحبت کنه هر طور شده به خواهرشون بفهمونه یا حتی سعی کنه براش اثبات کنه شوهرش خیانتکاره و بهش اعتماد نکنه و همیشه آینده نگر باشه و ارثیه ی خودش رو برای خودش حفظ کنه سپاس نرگس جون مهربون و دوست داشتنی ، با اینکه مدت کوتاهیه که با کانالتون آشنا شدم بیشتر داستاناتون رو گوش کردم و لذت بردم و پند گرفتم ، باور کنید انگار سالهاست که شما رو میشناسم و احساس میکنم دوست صمیمی چندین ساله ی من هستید ، خدا حفظتون کنه مهربون جان ، از چهره تون مهربونی میباره نرگس جون 😘😘😘

بنظرم در داستان اول باید حتما به مشاوره خوب مراجعه کنند. هر چند چرا آخه به همسرشون گفتن همچین چیزی رو.در داستان دوم هم خیلی رک بره به خواهر واقعیت رو بگه حتی اگر خواهرشون برای همیشه ازش ناراحت بشه

مرسی از شما نرگس قشنگم، همیشه با دیدنت انرژی میگیرم عزیزم، برای شما و خانوادت آرزوی بهترینها رو دارم ❤🌹❤

به نظر من که باید در هر دو سرگذشت واقعیت رو به همه بگن. خیلی ناراحت شدم براشون 🥺

این دو داستان با مشاور صحبت بشه خیلی بهتره

بنظر من در داستان اول این خانم الویت را زندکی خودش قرار بدهد و دلش بی جهت تنگ نشد برا خواهری که ایشون قربانی زندگی خودش کرد جریان را بطور مختصر برای پدر و مادرش بگوید که انها اصرار نکنند برای رابطه با خواهرش . برای داستان دوم هم این خانم هم جریان را نه تمومش را بلکه قسمتش را برا ی خواهرشون تعریف کنند و به ایشون اخطار بدهند که مال و ثروتش را در اختیار شوهرش قرار ندهد

در مورد داستان دوم بهتره این خانم برای اینکه چگونه خواهرشون رو مطلع کنن از یک روانشناس کمک بگیرن

درمورد گزینه دوم همسرش تعقیبش کنه یه جورایی مچش رو بگیره تادستش برای همسرش رو بشه وخودش یه تصمیم برا زندگیش بگیره

باسلام و عرض ارادت خدمت نرگس خانم باید بره مشاوره کمک مکینن

داستان اول. شوهر شما خوب نمی شه. شما همیشه بدهکار خواهید بود. و نه فقط بدهکار بلکه با گذشت زمان بدتر هم میشه و باید باجهای بیشتری بدی. بهترین کار این هست که جدا بشی و واقیعت رو بگی. شما هر اشتباهی در گذشته کردید به خودتون مربوط میشه. و شوهر شما حق نداره به خاطر گذشته بگه اینکار رو نکن یا بکن. اگر نمیتونه بپذیره جدا شه. مطمئن باش اگر شما رو دوست داشته باش و اطمینان داشته باشه به شما میاد دنبال شما و شما راحت میشید. او به شما اطمینان نداره. فایده نداره ادامه بدید. مگر خفت رو به جون بخرید و به خاطر بچه ها تحمل کنی. انتخاب با شماست.

سلام داستان اول بایدبره پیش مشاوره

من هنوز گوش نکردم ولی ممنون که زمان میگذارید🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰

Thank you Narges Joun 🙏❤️❤️❤️

در مورد داستان دوم این چه ربطی داره چرا باید اینو بگی شما بیا عین واقعیت را به خواهرت بگو و نگو از خیلی وقت پیشا بگو همین چند وقت اخیر که تو یبار خونه نبود شوهرت آمده و با زور به من دست درازی میکرده و منو همجوره لمس میکرده

سلام نرگس خانم عزیز...اين جور مسائل را به نظر من اگر از ابتدای آشنايي نگفتیم ديگه به‌ هيچ عنوان‌ وقتي وارد زندگی‌ شديم نبايد نبايد بگيم به‌ هيچ عنوان...به‌ نظر من این جور موردها خيلی شخصیه...

منم با نظر دوستان موافقم مشورت با یک مشاور

داستان دوم،،، باید به خواهر بزرگتر بگن چون پول مال پدرمون بود و حق خودت،پس بنام خودت ملکی بخر

چقدر اشتباه کرد که به شوهرش گفت بهش بگم این جریان تمومی نداره متاسفانه و هیچ وقت فراموش نمیکنه یا قید شوهرتو بزن یا خواهرتو چون این جریان نشدنیه. داستان اول

سلام من اول لایک میکنم بعد میخونم ☺️

والا نميدونم جي بكم شوهرخواهر مثل برادره در داستان دوم روي كثيف شوهرش رابه اون نشون بده جرا بايد با جنين كس كثيفي زندكي كند مرسي نركس جونخيلي خانمي دوستت داريم

اول داستان صدا نداشت من نمی دونم داستان چی بود

داستان اول ،خودتون و همسرتون برین پیش مشاوره و کمک بگیرین ،و به پدرو مادر هم موضوع اصلی رو بگین تا هم همسرتون و هم بقیه متوجه بشن هدف این مرد خراب کردن زندگیتون بوده و دیگه هم باهاشون رفت و امد تون رو کامل قطع کنین ،بین زندگی خودتون و خواهرتون مجبورین خودتون رو انتخاب کنین ،نزارین شوهر خواهرتون به هدفشون برسه و زندگی شمارو خراب کنه

بنظر من این راه بهترین راهی هست که از شرش خلاص بشین

Thanks

در مورد داستان دوم مطمئن باشید ک اگ ب خواهرتون بگین اون مار خوش خط و خال همه تقصیرات رو میندازه گردن شما ب هیچ عنوان ب خواهرتون درمورد خودتون چیزی نگید شاید اگ بتونید در مورد یک خانم دیگ ک شوهرخواهرتون باهاش در ارتباطه بگین ک خواهرتون حساب کار دستش بیاد و ب نظرم ب مادرتون بگیم ک با این ارث اگ بتونه یک ملک تهیه کنه و بزنه ب نام خواهرتون ولی خواهرتون خودش باید کم کم آگاه بشه شماهرچی تلاش کنین ممکنه ب ضررتون بشه

مورد اول باید با مشاور مشورت کنه

داستان دوم حتما حتما واقعیت رو به خواهرتون بگین و حتما حتما به مشاور خوب و با تجربه مراجعه کنید

سلام نرگس جونم مرسی از بیان شیرینت برای هردو عزیز داستان بهترینها رو آرزو دارم امیدوارم مشکلشون هر چه زودتر حل بشه 🌹🌹🌹🌹

داستان اول: شوهرتون کاملا حق داره، هر انسانی جای شوهر شما بود به شما اجازه ارتباط با خانواده خواهرتون رو نمی داد، من یک نمونه این چنینی در کشور غیر اسلامی رو دیدم که شوهر اون خانم رابطه اون خانم با خانوادش رو کاملا قطع کرد به خاطر موضوع مشابه، پس این نشون می ده هیچ مردی اجازه نمی ده در چنین شرایطی شما با چنین خانواده سمی رابطه داشته باشی، این خواهر نیست سمه خالصه هم خودش سم هست و هم شوهرش . در ضمن با صحبت هایی که خواهرتون پشت سر شما کرده مشخصه دلش با شما صاف نیست. با خانواده خواهرت حتما قطع رابطه کن به خاطر زندگی و بچه هات... من تعجب می کنم شما چطور می تونی به خونه این آدم بری و چطور توان روبه رو شدن باهاش رو داری و جالبه که چطور می خوای ارتباط داشته باشی واقعا متعجبم از بعضی از انسان ها ... خانم شوهرت حق داره و پیش هر مشاوری بری همین رو به شما می گه که قطع رابطه بهترین و تنهاترین گزینه است. مثل این که عبرت نگرفتی از سرنوشت خودت.. به زندگی و بچه هات بچسب و نه لذت دورهمی که یک بیمار جنسی تو اون جمع حضور داره.. اون خواهر همین جوریش خواهر نیست و خوشحال باش که با پدر مادرت ارتباط داری همون عالیه

به نظرم حقیقت رو باید بگن به پدر و مادر چون این افراد واقعا مشکل روحی و جنسی دارن شاید با گفتن حقیقت یه دختر بچه دیکه ای رو محفوظ کنه از خطرات ایشون

نفر دوم ،راهنمايي ميخواي ؟كار تو خيانت بوده كار تو جنايت در حق خواهر بيچارت بوده انقدر حالم بد شد كه با شوهر و بچم بد اخلاقي كردم

راجع به داستان‌ اول آدم که منطقی نباشد باعقل ومنطق به قضیه نگاه‌ نکند وطرف اش را درک نکند نمیشه کارش کرد بطور موقت بری چند وقت ترکش کن که بفهمه یک من ماست چقدر کره میده

🎉🎉🎉🎉🎉🎉🎉

یادمه زمان خوب شاه من دبستانی بودم مادرم مجله زن روز میخرید قسمتی داشت به نام بر سر دوراهی شما بگویید چیکار کنم سرگذشت زندگی خودشان مینوشتند مردم راهنمایی کنند

جواب داستان اول شما با گفتن این راز خودتان را تخلیه روحی کردین و این بار سنگین را روی همسرتان پیاده کردین ایشان حق دارن و هیچ راهی وجود ندارد داستان دوم اشتباه پدر مادرهایی که فرزند زیاد میاورند و از کنترل شان خارج میشود

به نظرم هر دو این خانم‌ها باید حقیقت رو لااقل به مادر ‌پدرشون بگن

متاسفانه قدیم خانواده ها زیاد بچه داشتند و وقت زیادی برای آموزش و تربیت بچه ها نداشتند. خودشون هم کم سواد بودند و خیلی از این دختر و پسر بچه ها در معرض انواع آسیب بودند

خواهرت هیچ چیزیش نمیشه اتفاقا برعکس بهترین کار را براش انجام میدی

اصلا منزل هیچ کس نباید موند درشب حتی خواهروبرادر ۰۰۰۰۰۰مادر شما نباید میگذاشت تنها بروید منزل خواهر ۰۰۰۰همیشه از این برنامه دربعضی اقوام پیش میاد شما باید همسرتون راببرید مشاور

شوهرت حق داره بدش اگه بخوای بدونی همون دعوای اول سر فنه گری فامیل بوده حالا دلت تنگ شده برا فامیل

شما قربانی بودید با اون کاری که شوهر خواهر متجاوز شما کرده باهاتون وقتی زیره سن بودید. هیچکس حتی خودتون حق نداره شمارو سرزنش کنه برای این موضوع و برعکس باید شمارو ساپورت کنند همه جوری. با همسرتون برید مشاوره و اینو بگید، اونا بلدند چطوری روش کار کنند که رفتارش درست بشه با شما در این مورد و حامیتون باشه بجای اینکه زجرتون بده. دست آخر ول کنید این حرف هارو و به خودتون برسید و اهمیت بدید، مردم از روی بیکاری خرف زیاد می زنند ولی اگر شما مشگلی داشته باشید کمک نمی‌کنند

در جواب اونوخانومی که خیلی دنبال خیرخواهی برای خواهرش هست باید بگم که بنظر من شما زیادی بفکر ایشونی و سرت زیادی براش درد میکنه ولی این خوب نیست یعنی به ضررت تموم میشه .اولا که خواهرت کسی بود که میخواست عروسیتو بهم بزنه چطور بازم هلاکی برای دیدنش و میخوای خودتو بی آبرو کنی تا زندگی اورو نجات بدی .و البته که بعید میدونم اون از کارای شوهرش بی خبر باشه و اگه تو بخوای دخالت و به خیال خودت خیرخواهی کنی تویی که بازنده میشی و همه کاسه کوزه ها سر تو نی شکنه ضمن اون که بی آبرو هم میشی.

در مورد اولی با همسرتون دوتایی برین مشاور و خصوصی به پدر و مادرتون علت را بگین شاید داماد تا حالا به کسان دیگه ای هم دست درازی کرده 😡 در مورد داستان دومی سعی کنین مدارکی جمع کنین که شوهر خواهرش با کسان دیگه ای هم هست و خواهرش چشم هاش باز بشه و به خواهرش پیشنهاد بده که دوتایی سرمایه گذاری کنن و کاری را شروع کنن

Hi

زندكى ات را بجيب لازم نيست زندكى ات رو به خطر بيندازى .بجه هاى شما مادر داشته باشند و خوشبخت شوند اولويت دارد بر دلتنكى شما براى خواهرتان .بالاخره خواهر شما با يك ادم بيمار ازدواج كرده و به ناجار بايد خود را از انها دور كنيد بلكه يك روزى خدا شما و خواهرتان را از شر او خلاص كند و دوباره رابطه خواهران درست شود .

من فکر کنم خواهر شما به گفته ی خودتون حتمن اموال رو بدست شوهرش میده و اخر دستش تو حنا می مونه اگه میتونی ثابت کنی که با زنهای میگه هست بهتره با کمک یک مشاور خواهر تو آگاه کن و موضوع خودتو به خواهرت نگو خواهرت عاقلانه درموردزندگیش وایندش تصمیم بگیره چون با موضوعی که درمورد شوهر خواهرت طریف کردین به هرحال زندگیش توهواست به بسا بدونه درمورد شوهرش البته زیر نظر یک مشاور با شوهرش رفتار کنه و مواظب زندگیش باشه

وای خدایا عجب دوره زمونه ای شده،ماشیش تاخواهریم پنج تامون‌ازدواج کردیم همه جون همیشه باهم در،رفت واومدیم بازن وشوهرای همدیگه اماهرگز،هیچ وقت خداروشکر،هیچ وقت بدی یا بدچشمی ازدامادهامون ندیدیم،یعنی عین برادرن برامون،چه مردهای کثیفی پیدامیشه که حتی به خواهرزن هاشونم رحم نمیکنن بسم الله،،،،،،،

من واقعا نمیتونم درک کنم چطور وارد خونه خواهری میشدی که شوهر خواهر ازبچگی بهت دست درازی کرده ؟ والله شما باید تحت هیچ شرایطی خونه اون خواهر وداماد نمیرفتی چه برسه بعد ازدواجم رفت وامد کنی

تعجبم ازاینه خواهر به خواهرش خیانت میکنه اونم به این راحتی از دوست و بیگانه چه انتظاری باید داشت واقعا عجیبه الان که بحث پول افتاده وسط دلسوز ارث ومیراث خواهر شده که داماد نخوره اون زمان که باشوهرش رابطه داشتی دلت سر سوزن واسه اون خواهر نسوخت من برام جالبه اگه اون خواهر بدونه تو باشوهرش رابطه داشتی بیشتر میسوزه تااینکه ارثیش خورده بشه توسط اون شوهر ...

خیلی اشتباه کردی به شوهرت قضیه گفتی

تو به هیچ عنوان نمیگی که از خیلی وقت پیشا بوده بگو تو همین یکی دو سه ماه اخیر این اتفاق افتاده

به هیچ عنوان نگو قبلانا که منو میبرده میرسونده منم خودم همراهیش میکردم بگو چند بار این تازگیها به من دست درازی کرده حتی تا مرز تجاوز هم رسیده و اویل که هنوز بچه تر بودم به من میگفت من بعد از زایمان خواهرت که انجام شد وبچه مون کمی بزرگتر شد خواهرتو طلاق میدم و با تو ازدواج میکنم و من چون هنوز درکی از این قضایا نداشتم زیار اهمیت نمیدادم ولی الان بخاطر این میگم که ارثیه خواهرم نباید به دست این برسه حتی اگه یکریالش هم به حساب ایشون نره خواهرتم باید ازش طلاق بگیره که کلان دیگه هیچ نقشی نداشته باشه این آدم تو زندگی و خانواده شما

به خواهرت بگو

چرا همیشه همه ویدئوهای شما اینهمه کات میخوره وسط ظبط ؟ !

در مورد داستان اول نباید واقعیت رو به همسرشون میگفتند و از اول نباید رابطه با خواهر و داماد را برقرار میکردند. در مورد داستان دوم باید به خواهرشون آگاهی بدن که حواسش به مالش باشه ولی نباید بگه که با دامادشون ارتباط داشتند ولی میتونن بگن با خانم دیگری ديده شده البته بهتره از مشاوره کمک بگیرند

من واقعا این جمله که "اگر حقیقت رو بگیم زندگیشون بهم میریزه" رو نمیفهمم! دیگه بهم ریختن یک زندگی چی میتونه باشه؟! هردو نفر باید حقیقت رو خواهراشون بگن، نگفتن اونها به ضرر همه هست

خوب دیگه پدرو مادر نباید اجازه دهند شب دخترشان جایی بدون آنها بماند و بخوابد

به نظر من در داستان دوم نیازی نیس دوستی خودشو با دامادشون به خواهرش بگه فقط باید مچ دامادشونو با خانم های دیگه بگیره تا به خواهرش اثبات بشه که حواسش به زندگیش باشه و یه تصمیم درست بگیره

تو داستان اول من اگ جای این خانم بودم خودم از خواهرم فاصله میگرفتم و باهاش کات میکردم ب نظرم شوهرتون درست میگ این خواهر برای زندگیش سمه و بعیدنیست خواهرتون حرفای دیگه ای هم پیش شوهرتون زده باش ک شوهرتون پیش شما نمیگه عشق یکطرفه ای ک ب خواهرتون دارید شما رو کور کرده ک عواقب معاشرت باهاش رو نمیدونید

مرسی. در مورد داستان اول این خانم اشتباه کردند که به شوهرشون گفتند.بالاخره مرد هست و غیرت داره...حالا هم زیاد ناراحتی برای خواهرش نکنه و بگذاره کمی بگذره و بچه هاش بزرگ تر بشن...حتما درست میشه. در مورد دومی باید عرض کنم دخترم...شما اصلا و ابدا نباید این مسیله را به خواهرت بگویی چون پای خودت هم گیر است و در واقع خودت هم مقصری.. شما آنزمان که میگفت خواهرت را طلاق میدم و تو را میگیرم به خواهرت نگفتی و در واقع ببخشید که اینطور میگم...خیانت کردی...حالا هم به حالت نصیحت میتونی به خواهرت بگی که سعی کن ارثیه پدری را بنام خودت چیزی بخری و به شوهرت ندهی...در غیر اینصورت خودت را که بدبخت کردی خواهرت را هم بدبخت میکنی.اصلا و ابدا تا روزیکه زنده ای نباید بکسی بگویی چون پای خودت هم بعنوان شریک جرم در این خیانت گیراست...شما میتوانستی همون بار اول و دوم به خواهرت بگویی و نباید این همه سال طول میکشید.من واقعا متاسفم...در هر حال اون پول ارثیه خواهرته...و فقط بحالت دوستانه و یا اینکه مثلا بگویی رفتم جایی فال گرفتم و گفته به خواهرت بگو ارثیه را به شوهرش ندهد چون قابل اعتماد نیست و ....خلاصه حرفهای دل خودت را از دهان یک فالگیر یا پیشگو مطرح کن...و اصلا تا زنده هستی این مطلب را به کسی نگو...چون همه نسبت بخودت هم بدبین خواهند شد...با آرزوی سلامتی برای شما عزیز.

شوهر شما حق داره شما هردو باهم باید با یه مشاور حرف بزنید و این مشکل با حرف شما حل نمیشه و چه خوب بود که در همان زمان خانواده رو در جریان قرار میدادید

خاک دو عالم بر سر کسی که به خواهرش خیانت کنه کثیف ترین کار ممکنه

نرگس جان سلام باز هم تشکر از شما با بیان شیرینتان و همچنین از فرستندگان داستانها ی واقعی زندگی یا همان سرگذشت ایشان.یک پیشنهاد دارم و ان اینکه در مورد داستانهایی که مورد مشورت قرار میگیرند و هرکس نظرش را مینویسد،چه خوب میشد اگر که بعد از مدتی همان شخص نتیجه مشورت یا اتفاق جدید بعد از ان داستان را هم دوباره بفرستد و ماهم به نوعی این تجربه را بیشتر بیاموزیم و همچنان کنجکاو نمیماندیم که اخرش چی شد .لطف کنید و این پیشنهاد را به این عزیزان در میان بگذارید و از انها بخواهید که باقی ماجرا را هم بعد از کسب مشورت بفرستند تا ماهم استفاده کنیم تشکر از توجه شما نرگس خانم عزیز.

تو داستان دوم این خانم باید حقیقت رو به مادرش بگه و با کمک همدیگه حتما حقیقت رو به بهترین روش به خواهرش بگن. چون دیر یا زود خواهرش همه چیز رو میفهمه. بهتر با ضربه کمتری بفهمه . منظورم اینه فقط بفهمه بهتره تا بعد اینکه مالش از دستش بره بفهمه. چنین مردی ابدا قابل اعتماد نیست و دیر یا زود کسی جای خواهر ایشون وارد این زندگی خواهد شد

به امید آزادی تمام زنان ودختران سرزمینم از این جور زندگی های اجباری ما دختران وزنان باید یاد بگیریم وفرهنگ سازی بشه محکوم نیستیم به اینجور زندگی کردن باید سرنوشتمون رو بسازیم وبه حرف مردم هیچ اهمیتی ندیم وبدانیم پذیرش وشنیدن حقیقت خیلی سخته اما از اینجور زندگی کردن خیلی بهتره اون خانم در داستان دوم درسته اشتباه کرده از روی سن کم اما الان باید حقیقت رو به مادر وخواهرش بگه تا زندگی خواهرش به دست این مرد تباه نشه وبا ارثیه ای که بهش می ر سه به دور از اون مرد وباطلاق گرفتن روی پای خودش وایسه من همیشه غصه می خورم چرا ما زن ها اینقدر باید از تغییر بترسیم ما برده مردها وسنت ها ی پوسیده نیستیم به امید اینکه ما زن ها به خود باور داشته باشیم ودر برابر مشکلات قوی عمل کنیم.

نباید میگفتن چیزی که گذشته نباید تاثیر بذاره در موقعیت فعلی زندگی آدم متاسفانه اشتباه بزرگی کردن

در داستان اول این خانم باید باید باید بره همه ی حقیقت رو به خاهزش و مادرش و پدرش بگه. و خاهر ایشون قطعا در آینده طلاق خاهد گرفت، چون شوهرش بیمارجنسی هس،حتما در جای دیگ هم خطایی خاهد کرد، چ بهتر ک این خانم بره حقیقت رو بدون سانسور جلو پدر و مادر و خاهزش با شهامت بیان کنه. و شوهر این خانم واقعا شوک شده و زمان میبره ک ایشون بتونه این موضوع تلخ رو هضم کنه. برای مرد ایرانی هضم چنین رابطه ای چ خاسته و چ ناخواسته بین زن و باجناقشون، بتونن هضم کنن، و این خانم بزرگترین اشتباه رو کرده ک رفته صادقانه همه چیو ب شوهرش گفته. نباید اینکارو می‌کرد. حالا هم باید صبوری کنه و دعاکنه ک شوهرش ب مرور زمان و بخاطر بچه هاش بتونه تعصب درین زمینه ی تلخ زو کنار بزاره

درنظرم راجب داستان دوم بهتره بامادرشون درمیون بذارند واز طرف مادرشون موضوع را به خواهرش بگد چون هر جور به این زندگی نگاه کنی زندگی خواهرش بهم ریختس

سپاس نرگس جان بنده مدتی هست با کاتالت اشنا شده ام داستانها را از اول شروع کرده ام به گوش کردن خیلی اموزنده هست و افسردگی شدید داشتم با گوش کردن به سرگذشت دیگران و که چه حوادثی از سر گذرانده اند و موفق شده اند خدا را شکر می کنم و خودم را مقایسه می کتم که مشکلات وضع جسمانی من در مقایسه با قهرمانان این قصه ها خیلی بهتره و روحیه ام بهترمیشه سپاس نرگس جان موفق باشی😘😘😘

خسته نباشی نرگس خانوم ❤ در مورد داستان اول به نظرم بیخیال اون خواهر و بچهاش بشین خانوم محترم اون اگه خواهر خوبی برای شما میبود کار به اینجا نمیرسید بچسپ به زندگیت و بچها و قدر همسر تو بدون ولا خیلی از مردا از جمله شوهر خودم خییییلی بیشتر روی اینطور مسائل حساس هستن و در چینین مواردی یا از همسر شون جدا میشن یا خیلی برخورد های شدید تری پیش میاد به نظرم شوهر شما مرد منطقی است و زندگی با شما را دوست دارد پس شما هم قدر زندگیتو بدون با این جر و بحث ها خودتو از چشم شوهرت ننداز که خدای نکرده باعث فرو پاشیدن زندگی مشترک تون نشه اون موقع میبینی که همون پدر و مادر و خواهرت خودتو سرزنش میکنن و هیچ کس به دادت نمیرسه من جای شما بودم حتی از اون شهر هم میرفتم

در مورد دوم حتما حقیقت رو به خواهرتون توضیح بدهید و او را آگاه کنید چون حتی اگر خواهرتان از دست شما ناراحت و عصبانی شود بهتر از این است که همچنان گول شوهرش را بخورد

دختر جون اولین کسی که میفهمه شوهرش یاوخانمش پاشو کج گذاشته همسرشه چرا بعضیا فکر میکنن زن یا مرد آدم از رابطه همسرش خبر نداره چرا عزیزم خواهرت خیلی وقته خبر داره حتی با وجود سادگیش یه بوهایی برده ولی چون پای تو در میونه و نمیدونه با بیان این چی به سرتو وزندگی خودش میاد ترجیح میده فعلان با این شرایط بیاد جلو تا ببینه شوهره سرش به سنگ نمیخوره وبچسبه به زندگیش اتفاقا خانما خیلی تیزترن در این مساعل وبلافاصله از حرکات ورفتار ونگاهای شوهرش متوجه میشه ‌ دلیل نمیشه که اگه یه زنی چشماشو بست وچیزی نگفت بخاطر آبروش وزندگیش اون زن هالو و خنگ ساده هست نه دختر جون اون راهی نداره و دلش نمیخواد دیگران از این قضیه کثیف مطلع شوند و آبروی چندین چند ساله پدر وبرادر وتو وخودش بره تو باید با تمام جزییات حتی به مادرت وخواهرت درمیون بگذاری و نزاری بیشتر از این زندگی خواهرت با این لجن سپری بشه

اولا این محبت خیلی بزرگ همسرت که بتو کرده در حقیقت از خودگذشتگی کرده که تو الان پیش بچه هاتی دوما ببخشیاا تو خیلی غلط کردی به شوهرت گفتی یعنی درعمل اونو کشتی وهنوز انتظار داری توجمع خانواده شرکت کنی!؟عجب ادم خودشیفته وخودپسندی عستی دیگران برات پشیزی غرزش ندارن فقط خودتی وخواسته هات بیچاره شوهرت چه عذاب ازاری رو داره بخاطر بچه ها ک کانون خانواده داشته باشن متحمل میشه خدابهش صبر بده تو هم خواهر من یکم هم خودتو جای دیگر ی بزار ببین چی میشه هرچقدر به شوهرت خوبی کنی ودرخدمتش باشی بازم کمه انشالله زمان حلش میکنه درضمن اگه توانستی حق شوهرت رو احترام بزاری یکمم بفکر خارکردن شوهرخواهرت باش

با دورد فراوان نرگس جان❤❤ اول خانم به نظره من باید با خانوادش صحبت کنه، این خانم خودش خانواده داره باید به آنها اولویت بده. خانم دوم شما باید با خواهرش و مادرش صحبت کنید و حقیقت را بگی چون این داماد خودخواه حتما خواهرت را گول میزنه شما حتما حتما باید با خواهرت و خانواده خود صحبت کنی. متاسفانه در اجتماعی مثل ایران هنوزه جا نیافتاده که اونی که بچه یا زنی تجاوز میکنه مریض هست و احتیاج به کمک داره. نباید بچه با زن را تنبیه بکنن و از چشم آنها ببین، و‌بگن حتما تو خط سبز دادی🤬🤬پس شوهره شما نمیتونه شما را درک کنه، بهتر است با یک مشاوره صحبت کنید. موفق باشید🙏❤️🌺

در مورد داستان دوم حتما با ی وکیل ماهر و با تجربه و با یک مشاور خونواده صحبت بکنید.

آنقدر ساده نباش به خواهرت بگو دیدم ایشان را با زنان دیگه راهنمایی کن خواهرت را خاموش نباش اگه بفهمه بهتر است بیش از این بدبخت نشه بگو یک خونه بخر به نام خودش خواهرت ساده نیست چشمهایش را بسته خودش را بخواب زده باید بیدارش کنی

به چسب به زندگی خودت برای چچه هات وشوهرت ارزش قائل شو چند سال دیگر متوجه می شوید که به نفع خودت است

مشکلات هر دو در حدی نیست که مردم بتونن کمک کنن ، پیشنهاد میکنم حتما با مشاور و روانشناس و در مسائل مالی با وکیل در میان بذارید .

داستان دوم بنظرم تحت عنوان یک فرد ناشناس از طریق یک نامه و یا voice ماجرای خیانت‌های شوهر خواهرت را به گوش خواهرت برسان ،البته جریان را به یک فرد معتمد وا گویی کنید تا در زمان لازم و بر ملا شدن اتفاقات گذشته در کنار شما باشد

به نظر من باید کار دامادشون به پدر مادرش خواهرش باید بگه که اناهم بدونن چه بیشرفیه

سلام به دوست خوبمون داستان اول زیاد خودت را اذیت نکن این شرایط برا خیلیها هست و زندگی ت را بکن و انتظار نداشته باش همون جور ک خواهرت تو را بخاطر زندگی ش فدا کرد شما هم همینجور بچسب ب زنگیت هیشکی ب هیشکی. نیس.

من به عنوان یه خانم به شما دو بانو عزیز میگم یکی از مشکلات خانواده هایی مثل شما اینه که یک دقیقه خوشی و آرامش دروغین رو ترجیح میدین به حقیقتی که میتونه با قوی شدن به آرامش واقعی تبدیل بشه داستان اول، خانواده خیلی بی فکر هستن که متوجه موضوع نشدند که خیلی مقصر نمیدونم چون واقعا گاهی آدمهای ساده دل وجود دارند که فکر می کنند همه مثل خودشونن ولی خواهر عزیز مراقب فرزندان خودت باش بخاطر دورهم بودن حواست از زندگیت پرت نشه شوهر شما مرد خوبیه و روی شما غیرت داره هضم این مسله براش سخته، شما شوهر خواهرتون رو تجاوز گر می‌بینید که به شما و خواهرتون ظلم کرده اما از نگاه همسرتان به عنوان یک مرد اون رو هنوز یه آدم هیز بی ناموس میبینه که چشمش دنبال ناموسش هست پس به ایشان حق بدید و شما راه اشتباه خانوادتون رو نرید که مراقب فرزندان خود به درستی نبودند، اگر همسرتان شما رو انقدر آدم قوی ببینند که بخاطر فرزندتان و خودتون تلاش میکنید و مراقب خودتون هستید حتما به شما اعتماد می‌کنند. سپاس از شما اما داستان دوم خواهر عزیزم مطمئن باش خواهر شما به عنوان یک زن خودش فهمیده چه شوهری داره ولی اون هم مثل شما می‌ترسه لب باز کنه تا خیلی چیزا خراب نشه البته به نظر خودش، پس بیایید و شما این قدرت رو داشته باشین و به خواهرتون حقیقت رو بگین اگر واقعا دوستش دارین همین حالا که اموالش و از دست نداده باخبر بشه بهتره چون این مردها دیر یا زود میرند دنبال هوسهای بعدی خود اما خواهر شما ممکن بعدها بیشتر آسیب ببینند، امیدوارم موفق باشین در زندگی

بچسب به زندگیت خواهرت اگه خواهر بود بدتو به شوهرت نمی‌گفت

بنظرم درداستان اول اشتباه ازخود شما بود که دست درازی شوهر خواهرتونو به شوهرت گفتی ازاین به بعد هرکاری کنی ذهنیت شوهرت نسبت به خواهرو شوهرش عوض نمیشه پس واسه جلب نظر شوهرت فعلا یه مدت قید اون دوتا رو بزن بچسب به زندگیت تا ذهنیت شوهرت عوض شه زیاد هم واسه دیدار اونا به درودیوار نزن خودتو تا حساسیت موضوع کم شه وشوهرت بفهمه که رفتو آمد یادیدن اونا برای تو مهم نیس خودش کوتاه میاد اگه غیر این عمل کنی شوهرت فکر میکنه خودت میخواستی بهت دست درازی بشه

ببخشید راجع به داستان اول خیلی صریح میخواهم نظرم رو بگم، بنظر من خانوم محترم و عزیز شما اگر زندگی خودتون و همسرتون رو دوست دارین تا اونجایی که میتونید از خواهرتون، شوهر خواهرتون و بچه هاشون فاصله بگیرین، خیلی از آقایون مثل همسر شما برخورد نمیکنن، اگر شخص دیگه ای بجای همسرتون بود ممکن بود شما رو طلاق بده، شما الان خودتون صاحب خونواده هستین، بنظرم خونواده خواهرتون رو فراموش کنید، اگر زندگی خودتون رو دوست دارین.

بنظرم بهتره به خواهرش بگه : این شو۶ر برات شوهر بشو نیست خیلی دلتو بهش خوش نکن و همه چیزتو نده دستش. که بعدا دست خودت جلوش دراز بشه . بگه چون چندبار ديدمش با زنهای دیگه. و حتی سعی در اغفال منم داشته و به خودمم گفته بوده من از خواهرت خوشم نمیاد عاشق توام . بعدا طلاقش میدم تورو میگیرم و .... من بهت نگفتم که خیال میکردم زندگی ت خراب میشه. ولی الان فکرمیکنم زندگی با چنین شياطينی زندکی نمیشه آخروعاقبتش خراب اندر خرابه. و پر از فساد و پلیدی و رنج و جسم و روان مریض باقی می‌مونه فقط .

Ba salam, wase un khanom 20 sal pish hast wa gozashte wali shohare ishun taze fahmide wa barash taze hast. Age zendegito dust dari felan hamine ta kam kam shayad behtar beshe. Faramush nemishe kard wali ghabul kardan wa kenar umadan zaman lazem dare. Wa che khube ma zendegimumo ba sedaghat shuru konim wa chizhaye mohem ra awa matrah konim. Age kasi kasio bekhad ghabul mikone wa badesh ba ham arusi mikonan. Wa kasi ke natune ghabul kone behtare az awal zendegiro bahash shuru nakone. Felan sabr wa zaman moshkele shom ro hal mikone. Albate nazare man hast

داستان اول بنظر من که به هیچ عنوان نباید از گذشته خودت با شوهر خواهرت حرفی بزدی و این دیگه به هیچ عنوان یادش نمیره و شما تا دررزندگی هستی همیشه همین حرفها را دارید . شوهر شما هیچ وقت تا زنده هست و تا زندگی میکنید شما همین حرفها را دارید و شوهرت از تو چندان رضایت قلبی وتاج افتخاری به عنوان همسر نداره شما به تدریج بیشتر میشه درگیری وبحث گفتگوهایی که درراین مورد داشتین همیشه و روحیه این مرد را خودت زدی نابود کردی با حرفی که نباید میگفتی که اینجوری بوده حرفی که شوهر خواهرت زده بود میتونستی انکارش کنی و بگی رو حساب کینه وحسادت که زندگی ما خوبه وبا هم ما مشکلی نداریم آمده گفته و شوهرتم بعد یه مدت فراموشش میکرد ولی خودت آمدی با زبون خودت به شوهرت گفتی که شوهر خواهرم منو دست مالی کرده . آمدی بزرگترین تبر را به ریشه زندگی خودت و حیسیت وغرور این مرد زدیه. بنظر من تا بیشتر گندش نپیچیده تو فامیلتون همین حالا از هم به یه بهانه دیگه جدا بشین که این حرف تا آخر زندگیتون با شما هست . حالا دوستان شاید نظر بهتری داشته باشن

تو داستان اول این خانم باید بدونه که خواهر و شوهر خواهرش رو اگر همون اول کنار می گذاشت و حقیقت رو به پدر مادرش میگفت اینقدر ضربه نمی خورد. الان هم بدونه برای سلامت روانی شوهرش و بچهاش بهتره دور خواهر و خانواده اش رو بهتره خط بکشه . شوهرش حق داره همون طور اگر شوهرش ارتباطی با زنی از بستگان به هر صورتی داشت و گذشته نه چندان جالبی رو این خانم از شوهرش متوجه میشد ابدا دلش نمی خواست شوهرش با اون افراد در ارتباط باشه ضمن اینکه خواهر ایشون هم به خاطر بچهاش به شوهرش برنگشته چون اگر بچها مهم بودن اون ۵ سال هم مهم بودن

سلام نرگس جان مثل همیشه عالی بود ممنون از زحمتهای شما شادو سلامت باشید 🙏🏻🙏🏻🌷🌷😘😘

بنظرم دومی باید به خواهرش بفهمونه که شوهرش زن بازه و پولاروید بهش نده چون ممکنه عاقبتش بد بشه ولی اگر من بودم نمیگفتم بهش که با من رابطه داشته چون بقیه هیچوقت نمیبخشنت

بنظر من اول همین داستانی که از این کانال پخش شد رو نشون خواهرتون بدید و بعد باهاش صحبت کنیدو حقیقت رو بهش بگید.

راهکار من برای دوستمون در داستان دومی ،شما که اولا نمیتونی به صورت مستقیم بگی شوهرت همچین مردی هست و همچین اخلاقی رو داره کافیه بگی با کسی دیدی .قطعا رابطه خودت با شوهر خواهرت که صد درصد اشتباه بوده رو به خانواده ت میگه حالا راهکار میتونی بگی به خواهرت و بقیه خواهرهات که ملکی رو با پول ارثیه به اسم خودش بخره.بگی این ارثیه رو بعنوان پشتیوانه برای خودمون به نام خودمون ملکی رو بخریم.انشالله که مشکلتون حل بشه

سپاس نرگس عزیز 🙏 بخش نخست داستان: با شماست که بین خواهرت ،دورهمی ها و‌‌ همسرت و فرزندانت یکی رو باید گزینش کنی. بخش دوم داستان: خودت رو بزار بجای خواهرت (خودم همین موقعیت برام پیش اومد و پس از ۲ هفته کلنجار رفتن ، حقیقت رو به خواهرم بازگو کردم. چون ۱- حقش بود که بدونه ۲- با نگفتنم ممکن بود زندگیش نابود بشه. ۳- اگر نابود میشد و میفهمید که من میدونستم ‌و بهش نگفتم، هرگز من رو‌ نمیبخشید. (الان پس از چندسال مدام از من تشکر میکنه که زندگیش رو نجات دادم ) امیدوارم تو هم همینکارو بکنی

داستان دوم شما حقیقت را به خواهرتان بیان کنید و بگذارید با مشاور صحبت کنند و تصمیم بگیرد چون پایه های این زندگی سست است

صدای شوهر خواهر را ضبط کن.

عزیزم دلت برا اون ارثی ک پدرت با زحمت برای شما گذاشته نذار دست اون داماد مفتخور بیفته و حتما ب خواهرت و بررگترها بگو در ضمن عزیز دل خواهر حتما قبل از همه چیز بگو‌ک ممکن شوهر خواهر ه بگه این دختر دنبال من بوده و‌چون من بش بی محلی کردم داره این حرفها رو میزنه نترس ما مثل کوه پشتتیم بذار ی بار همه فک کنن تو دختر بدی هستی ولی لالق زحمت کشیده پدرامون به هدر نمیره👍👍❤️❤️💐💐🌹🌹

برای داستان دوم بهتره پیش مشاوره بره وماجرا رو برای مادرش تعریف بکنه