داستان واقعی: داستان های فارسی_سرگذشت مه گل قسمت پایانی  

درود برراوی محترم ممنونم ازتون داستان عالی بود ان شاءالله که موفق باشید❤❤

دوردبرشماواقعا داستان آموزنده وزیبایی بودخدانگهدارتون باشه عاقبت بخیربشید❤❤❤❤❤❤❤

مرسی عالی بود❤❤❤❤❤

سلام بانوی خوش شانس❤خوشبحالت باداشتن همچین برادران وزنداداشهای بی نظیر

❤❤❤❤😮😮

دورود بر شما ولی اعصابم خرد شد پس عدالت خدا چی شد که رضا و خانواده اش راحت و بدون مجازات به زندگی شون ادامه دادن با سپاس از شما❤❤❤

چه داستان زیبا شوهر اولت لیاقت نداشت ❤❤

خیلی عالی بود آرزوموفقیت هرچی بیشتر ❤❤❤برای مه گل خانم زن داداش های خوب شون ❤❤❤❤❤❤❤❤اما از رضامتنفرم خیلی بد بود❤❤❤

سلام ازشوهرسابق مهگل چه خبر

خلیی عالی بود ممنون❤❤ خوشبخت بشی عزیزم ❤

خدا چرا طالب ظلم هستش چرا بر ظالمان حکومت می‌کند.حق رضا بود از دنیا بره نه آقا سعید بعضی وقتا به وچود خدا شک میکنم آیا خدایی هس اگر خدا هس پس چرا ظلم پایدار است😢

سرگذشتی زیبا با پایانی زیباتر انشاالله که زیباییهانصیب همه ایرانیها باشد💖💖💖💖💖💖💖💖💖👌🏾👌🏾👌🏾👌🏾👌🏾👌🏾🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺👍🏼👍🏼👍🏼👍🏼👍🏼👍🏼👍🏼🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🙏🏼🙏🏼🙏🏼🙏🏼🙏🏼🙏🏼🙏🏼🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀

داستان تلخ وعبرت آموزی بود و تلختر اینکه داداش سعید نازنین که مثل پدری مهربون همیشه پشتت بود و عمیقا متاثر شدم .امیدوارم خودت ودخترای نازنینت عاقبت بخیر شید.ممنون از راوی توانا ومسلط❤

وایی حیف شد سعید برادر بی همتا

بسیار کار خوبی هم کردی با محمد ازدواج کردی

کاش اخرداستان داداش مه گل نمیمرد

داستان غم انگیزی بود. حیف از برادر سعید 😢 سپاس از راوی‌عزیز‌‌. رضا هیچ وقت پی به اشتباهش نبرد؟ چرا این منیر اینقدر به مه گل از اولش تنفر داشت. کل خانواده رضا روانین.

بیچاره برادر مهگل که از غصه دق کرد 😭😭😭😭

سلام نازنینم خسته نباشید خیلی غمناک بود هم ازدست دادن پدرومادر مهگل و در آخر هم سعید...خدا رحمتشون کنه....واقعا جای افتخار و سربلندی بودن این دوبرادر و البته انشاءالله آقا صادق هم سایه شون بالا سر خونواده و عزیزانش باقی بمونه و مهگل هم سلامت و شاد و تندرست و موفق باشه با همسر خوبش محمد ( بد به حال رضا و منیره و.....خدا بهشون رحم کنه ...آخه میگن از هر دست بدی از همان دست میگیری ...دنیا و زندگی پابرجاست از این نمی‌نمیترسن که همون اتفاقات برای خودشون یا اطرافیان بیفته؟؟؟ آفرین به شخصیت جانانه و مادرانه و....غزاله و پریسا جون.....موفق باشید ❤❤❤❤❤ممنون

درودبرشمانازنین ها قلبم گرفت چقدرناراحت شدم اسمانی شدن برادرت روتسلیت میگم الهی دیگه غم نبینی وقتشه باعشقت ودخترا خوش بگذرونی واینکه بدبختی رضاهم عاقبت کارای زشت شو بشنوم❤❤❤❤❤❤

مرسی❤❤❤💜🌺⚘️💖

سلام نورا جان داستانهای که تعریف میکنید گوش میکنم خیلی زیباست ولی داستان مه گل خیلی ناراحتم کرد چه بدبختیهای که مه گل گشید از پدر ومادر که فوت کردن اون از شوهر ش رضا بی غیرت خانواده اش که اینقدر اذیتش کردن ولی خوش به حال مه گل با اون داداشهاو زنداداش هاش هیچ برادری ویا زن برداری از اینکارها نمیکنند خدا بیامرزه داداش سعیدشو وصبر بده خدا به همسرش خدا طول عمر همراه با سلامتی ودلی از شادی به بقیه بده ودراخر افا محمد ممنون که اینقدر خوب هستید مه کل جان دیکه به هیچی فکر نکن ودر کنار شوهر و سه تا دختر قشنگت وهمراه با بردار و دو زنداداش بهتر از مادر به آرامش زندگی کن ...الهی آمین

با سلام و تشکر سعید چطور فوت کرد؟

باسلام به راوی عزیز ممنونم از زحمات شما دوست دارم از طرف من هم تسلیت بابت فوت اقاسعید برادر شیر دل مه گل خانوم و یه تبریک بابت ازدواجشون با آقا محمد برسونید از اینجا میخام به مه گل خانوم بابت برادرهای خوب و زن برادرهاشون که مثل کوه پشت و پناهش بودن تبریک بگم و آرزوی سعادت و سلامت و خوشبختی برای کل خانواده مهربانش دارم زندگی من هم شبیه زندگی مه گل عزیز بود ولی من تنها بودم ولی با چنگ و دندون دختراام رو بزرگ کردم خدا رو شکر میکنم هم بخاطر مه گل و زن هایی امثال من و مه گل جان و امیدوارم نامزدهایی مث زضا و همسر سابق من تاوان گناهانشون، رو در دادگاه عدل الهی پس بدن ❤❤❤❤❤❤🎉🎉🎉🎉🎉🎉

داستان گیرا واموزنده بود به جز قسمت آخرش یک مادر به خاطر فرزندانش آنهم دختر نباید ازدواج میکرد

واقعا نمیدونم بگم پایان خوبی بود یا بد ، ولی ای کاش مهگل جاااان از اول مسائل رو با خانوادش ور جریان کبذاشت

ولی خیلی اشتباه کردی با دین رفتارهای خانواده و رضا باز هم تن به ازدواج دادی