شرّ در عالم انسانی وقتی خدا خلق کرد این خلق ناگزیر نسبت به حق از یک نقض ذاتی برخوردار است، نمیتوانیم بگویم مخلوق باشد و ناقص نباشد، چون همین قدر که آفرید یعنی غیر از خود را بوجود آورد. خود او کمال مطلق است ولی خلق او غیر از او است. ناگزیرنقص با خلق همراه است. این همان نقص است که ملازمۀ خلقت است. یعنی در خلقت باید یک نقص باشد تا مخلوق باشد. به تعبیر مسیحی اساس گناه فطری آدم است. همین قدر که نقاشی نقش را پدید می آورد این نقش غیر از نقاش می شود، و نسبت به نثاش ناقص است. این نقص فطری نقص لزومی عالم خلق است و نمی تواند که نباشد. بنابراین این نقص نشانۀ جدا شدن ما از حق است و جدا شدن ما از حق هم لازمۀ مخلوق بودن ما است. پس هر چه بیشتر جدا شویم و در این جدائی هرچه بیشتر دور بیفتیم نقص ما بیشتر جلوه میکند. و همین نقص است که منشاء شّر است. همین نقص است که مایۀ فساد، رذالت، جهل، ازاین قبیل است. ظهور پیامبر الهی در عالم خلق ، برا ی این است که در مراتب وجود انسان را رو بکمال سیر دهد، یعنی همانطور که جدا شدن، دور افتادن و دورتر شدن ما ازخدا ما را به نقص میبرد، پیامبر الهی سعی میکند در مسیر صعودی دیگری ما را رو بسوی کمال ببرد .. چنین سیری بسوی کمال البته زمان لازم دارد ، زیرا باید بتدریج عمل شود. چون عالم عالم زمان و حرکت است و درعالم زمان و حرکت نمی توان ناگهانی نتیجه ای را حاصل کرد. و بنابراین حق تدریج را لازمۀ سیر بکمال قراد داده است. این همان تدریجی است که لازمۀ تربیت است و همان تدریجی است که هرگونه مربی ناگزیر از مراعات آن است. اگر به کسی که می خواهید او را تربیت کنید و رو بکمال ببرید هر آنچه را که صحیح و خوب میدانید یکجا عرضه کنید نمیپذیرد حتی گاهی زیان آور میشود و یا ار بین میرود. همین است که رشد و تربیت بتدریج باید حاصل شود. شرّ در عالم طبیعت زلزله ، طوفان، سیل، آتش سازی، سایر امور مادی براساس قانون علیّت عمل کرده اند و بهمان قانون کلی الهی عمل خواهند کرد. بنابراین تمام اجسام مادی چه برزگ و کوچک بر اساس قانون علیّت عمل خواهند. این ها را وسیله تنبه الهی نباید دانست. این امور در طبیعت همیشه ظاهر شده و همیشه ظاهر خواهد شد. انسان با علم خود میتواند شدت صدمات این امور کم کند. البته آلوده کردن میحط زیست کمک به شدت این امور خواهد کرد.