پس از لعن متخلفان از جیش اسامه، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قلم و دوات درخواست نمودند که چیزی بنویسند تا پس از ایشان هرگز کسی گمراه نشود، ولی خلیفه دوم از این کار ممانعت کرده ونسبت هذیان به پیامبر داد سپس پیامبر فرمود: «برخیزید و از من دور شوید». پیامبر در حضور جمع، رو به امیرالمومنین کرد و به او وصیت کرد و به ایشان فرمود: نزدیک بیا، سپس زره و شمشیر و خاتم و مهرش را به علی (علیهالسّلام) داد و فرمود «راهی منزل شو». پس از لحظاتی بیماری ایشان شدید شد و آنگاه که حالش بهتر شد، علی (علیهالسّلام) را ندید. به زنان خود فرمود:«برادرم و صاحبم بیاید» آنان به ابوبکر گفتند و او آمد و باز پیامبر جمله را تکرار کرد و این بار به سراغ عمر رفتند و عمر آمد؛ ولی پیامبر فرمود: «برادرم و صاحبم بیاید» "امسلمه" فرمود: «علی (علیهالسّلام) را میطلبد، به او بگوئید بیاید».علی (علیهالسّلام) آمد و مدتی با هم بهطور خصوصی و در گوشی صحبت کردند. وقتی از امیرالمومنین پرسیدند، پیامبر چه گفت؟ در پاسخ فرمود: به من هزار باب علم که از هر بابی هزار باب دیگر منشعب شده بود، آموخت و چیزهایی را به من سفارش کرد که انجام خواهم داد.
21 сен 2024