ای نوای روح بخش دوران عشق و جوانیم کجایی که با شنیدن صدای روح نوازت به گزشته های قشنگم بر میگردم هرکجای عالم که هستید ایام بکامتان باشد بانوی شعر و اواز ایران با افتخار شاهنشاهی
درود وسپاس از این همه معرفت و درایت و فرهیختگیتان. تشکر و قدردانی میکنم از مدیر محترم کانال بابت تهیه و پخش این پست بسیار عالی و ارزشمند و دلنشین. سپاسگزارم ارادتمند شیرازی. 🌹🙏🌹🌷💐⚘🌺🥀🍂🍃🌾🌿🍂🥀🌺⚘🌹🌷💐⚘🌺✋
درود و سپاس بینهایت بر جناب اشتراک گذار،دست شما درد نکنه که با به اشتراک گذاشتن این اثر بسیار بسیار زیبا و دلنشین و خاطره انگیز،از هنرمندی افسانه ای و بینظیر و بی همتا و تکرار نشدنی تا ابد با آن صداها و نواهای آسمانی و بهشتی و جادوئی و ملکوتی،شادروان بانو پروین،بسیار لذت بخش بود و حال فراوانی نصیبمان شد سلامت و شاد و پایدار و پاینده و سبز باشید روح این بانوی بزرگوار همیشه شاد و یادش گرامی و جاویدان باد تا به ابد و در گوشه قلبهای ما خواهد ماند و هرگز فراموش نخواهد شد،با یک دنیا سپاس Feb, 24,2018
Agang saze in asare ziba Aminolahe Rashidi khanandehe ghadimi mibashand. Ketabe ishan dar morede mosighie Irani be name Atre gisoo besiar jaleb va khandani ast.
زمستان است.... پروین، شعر مهدی اخوان ثالث ...... سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید ، نتواند که ره تاریک و لغزان است وگر دست محبت سوی کسی یازی به کراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک چو دیدار ایستد در پیش چشمانت نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟ مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ای دمت گرم و سرت خوش باد سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد تگرگی نیست ، مرگی نیست صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است من امشب آمدستم وام بگزارم حسابت را کنار جام بگذارم چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟ فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین درختان اسکلتهای بلور آجین زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه غبار آلوده مهر و ماه زمستان است