مادر میوه نایافت است قدر مادران خود را بدانید عزیزانم خوش به حالت که مادرت در کنار ات است از خدا میخواهم که عمر طولانی صحت سالم نصیب مادر جانت بگردان ❤❤❤ اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل داند و من خاک من گل شود و گل شکفد از گل من تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من❤❤❤
دوستان گرامی یک معلومات در مورد: اکبر نیکزاد این آهنگ را در سال های ۱۳۶۵ یا ۱۳۶۶ در کابل در کنسرتی اجرا کرده، شعر آن از شاعر مشهور ابوالمعانی بیدل و اکبر نیکزاد دو سال قبل در جرمنی ور اثر کرونا در عمر پنجاه و چند سالگی فوت کرد.
@@NimaAJ1 قربان شما برادر گلم شما و مادرمحترم تان خیلی زحمت میکشید یعنی در بین یوتیوبر های برادران و خواهران ایرانی که ری اکشن میرین شما مادر پسرنازنین بهترین هستین اهنگ هارا با دقت گوش میکنید و دقیق به شنوندگان بیان میکنید بعضی از برادران ایرانی که ری اکشن میرن متوجه اهنگ و لهجه افغانی نمیشن چی میخوانه بیشتر به موزیک توجه دارن شاد و موفق باشید برادر عزیز
ملت افغانستان به حد کافی معلومات راجع به فرهنگ ایران زمین دارند ولی ملت ایران زمین متاسفانه معلومات کافی راجع به افغانستان ندارند و این برنامه های زیبای شما بیحد کمک میکند تا ملت ایران با فرهنگ وسرزمین افغانستان بیشتر آشنایی پیدا کنند ❤ تشکر از زحمات شما ❤
دوست عزیز واقعا خوشحال شدم کامنت شما را خواندم. چون مردم افغانستان فکر میکردند مردم ایران در مورد واحد پول و قومیت ها و چیزهایی که در افغانستان میگذره یا حتی گذشته و تاریخش خبر دارن و به عمد و برای توهین آن ها را افغانی خطاب میکنن. متاسفانه باید بگم اکثر ایرانی ها واقعا بی اطلاع هستن از این چیزها. امیدوارم با فرهنگ سازی و اطلاع رسانی ها مردم دو کشور هم زبان و همسایه بیشتر با هم آشنا بشن و مهربانتر با هم رفتار کنن❤️🌷🌹
سلام و دورد شما عزیزان این اهنگ زنده یاد اکبر جان نیکزاد شعر اهنگ از ابو المعانی بیدل است و این اهنگ در سال های 1365 در یک کنیرت زنده بود . تشکر از شما خوبان و دیگر اهنگ های بسیار زیبا و با اشعار زیبار از اکبر نیکزاد در یوتپ استون 🙏🙏🍀🍀🍀
شما خوبان ما. من متشکرم که نشر کردید آهنگ این اواز خوان پر استعداد که زود رفت از میان ما. اگر به اهنگ های تازه قبل فوت شان را اگر بشنوید و ان زمانی می دانید که این هنرمند کجا بود و کجا خود را رساند. مثلآ کنسرت شان را که در برنامه ، طوطی ، دعوت شده بود بشنوید بعداً حتمآ ریکشن می روید.
نخیر تلویزیون در سال ۱۳۵۷ آمد اما ترانه در سال ۱۳۶۵ ثبت شده . در قسمت شعر اگر بیت را در گوگل جستجو کنید حتما تا م غزل کامل و اسم شاعر را خواهید فهمید .
سلام به مادر محترم و پسرنازنین خداوند رحمت کند هر دوی این هنرمندان نازنین را هم اکبرجان نیکزاد را و هم استاد مری را جنت فردوس جایگاه شان باشد استاد مری بیست سال قبل به رحمت حق رفتن و اکبرجاننیکزاد در زمان کورونا نزدیک به سه سال میشود در شهر. فرانکفورت به رحمت حق پیوست هردو این نازنینان از دوستان خوبم بودن اکبرجان نیکزاد از جمله هنرمندان تراز اول کشور بودن و یکی از بی دل شناسان زمان خود بودن و آهنگ های ماندگار زیاد دارن و اگر لطف کنید به آهنگ. زن اگر آتش نمی بود خام می ماندیم ما ریگشن بروید تشکر
سلام به شما دوست مهربان. ممنون که همراهیمون میکنی و انقدر کامل توضیح دادی. همیشه سلامت باشی. تشکر از معرفی آهنگ. حتما ری اکشن میرم اگر قوانین اجازه بده🙏🏻❤️🌺
شعر از میرزا عبدالقادر بیدل دهلوی از بزرگان سبک هندی است. بیدل وصائب تبریزی اصفهانی دوتن از پیشگامان این سبک است. این آهنگ در سال های هشتاد میلادی سروده شده است.
یک ری اکشن قبلا رفتیم از خواننده دیگر که اسم آهنگ ویرانه بود. لینکش رو میزارم اگر دوست داشتی یه نگاهی بهش بنداز. آهنگی که شما معرفی کردی رو هم سعی میکنم پیدا کنم و ری اکشن برم ru-vid.com/video/%D0%B2%D0%B8%D0%B4%D0%B5%D0%BE-SkoQsvaf2ng.htmlsi=wu9zY5xLAKPUR2G4
Kele beautiful song my Akbar Jan e Nikzad, I would like to also see your reactions on another song of Akbar Nikzad (Hama Ja Dokan e Rang Ast and Dil Ke Rangid Az Kase (Tuti))
سلام مادر جان و نیما چان : هنر مندان اواز خوان افغان در نیمه دوم قرن بیستم قرار آتی اند: آستاد سر آهنگ، استاد ترانه ساز، استاد نبنواز( ترانه ساز و نینواز اصلن کمپوریتور بودند) ، استاد ناشناس، احمد ولی، احمدظاهر، استاد زلاند، استاد مهوش، سلما، ژیلا، رحیم مهریار، فرهاد دریا ، حیدر سلیم، ، خانم هنگامه، اکبر نیکزاد، فیاض حمید، ویان هنرجو .......البته به نظر بنده خوبترین های شان همین ها بودند و هستند. مطلع یک آهنگ غزل استاد سر آهنگ: به تنباکو مرا الفت از آنست، که دودش حلقه زلف خوبان است، سوخته لاله زار من ، گل رفته از کنار من. مرسی مرسی از هردو خوبان
میپرست ایجادم نشئهٔ ازل دارم همچو دانهٔ انگور شیشه در بغل دارم گر دهند بر بادم رقص میکنم شادم خاک عجز بنیادم طبع بیخلل دارم آفتاب در کار است سایه گو به غارت رو چون منی اگر گم شد چون تویی بدل دارم معنی بلند من فهم تُند میخواهد سیر فکرم آسان نیست کوهم و کُتل دارم از منی تَنزل کن، او شو و تویی گل کن اندکی تامل کن نکته ی محتمل دارم حق برون مردم نیست، جوش باده بیخم نیست راه مدعا گم نیست، عرض مبتذل دارم دل مُشبک است امروز از خدنگ بیدادت محو لذت شوقم شانی از عسل دارم سنگ هم به حال من گریه گر کند برجاست بیتو زندهام یعنی مرگ بیاجل دارم ترک سود و سودا کن، قطع هر تمنا کن می خور و طرب ها کن، من هم این عمل دارم بحر قدرتم بیدل موج خیز معنیها مصرعی اگر خواهم سر کنم غزل دارم غزل شمارهٔ ۲۱۵۶: به حسرت غنچهام یعنی به دلتنگی وطن دارم » بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۵
Dr Mir Hafiz from Kabul موسیقی ویش یا بخش اول ru-vid.com/video/%D0%B2%D0%B8%D0%B4%D0%B5%D0%BE-pJbfRnNEdM8.html Dr. Mir Hafiz from Kabul موسیقی ویش یا بخش دوم ru-vid.com/video/%D0%B2%D0%B8%D0%B4%D0%B5%D0%BE-RpzClchBQlA.html Dr. Mir Hafiz from Kabul موسیقی ویش یا بخش سوم ru-vid.com/video/%D0%B2%D0%B8%D0%B4%D0%B5%D0%BE-Rf_m8b1Wjkc.html
مى پرست ايجادم نشه ازل دارم همچو دانه انگور شيشه در بغل دارم گرد هند بربادم رقص ميکند شادم خاک عجز بنيادم طبع بى خلل دارم آفتاب در کار است سايه گو بغارت رو چون منى اگر گم شد چون توئى بدل دارم معنى بلند من فهم تند ميخواهد سير فکرم آسان نيست کو هم و کتل دارم از منى تنزل کن او شو و توئى گل کن اندکى تأمل کن نکته محتمل دارم حق برون مردم نيست جوش باده بيخم نيست راه مدعا گم نيست عرض مبتذل دارم دل مشبکست امروز از خدنگ بيدادت محو لذت شوقم شانى از عسل دارم سنگ هم بحال من گريه گر کند برجاست بيتو زنده ام يعنى مرگ بى اجل دارم ترک سود و سودا کن قطع هر تمنا کن مى خور و طرب ها کن من هم اين عمل دارم بحر قدرتم (بيدل) موج خيز معنى ها مصرعى اگر خوام سر کنم غزل دارم
و کلمه "افغان" در اشعار مولوى. مولانا جلال الدين بلخى يا رومى افغان است?جلال الدين ازستان افغان است ولى شناسنامه اش از دولت کشور افغانستان نيست.مونت استوارت الفنستيون درست در زمان شاه شجاع در 650 سالگى مولانا جلال الدين بلخى يا رومى يک بخش ايران و را روى کشور گشتاسپ ٬اسپنديار٬ بهمن و آذرنوش و مهراب شاه با بانوى هندو اش "سهندخت" و دخت اش رودابه کابلى مادر رستم داستان و زال و دخت سمنگان بخش خراسان خاورى رامرز کشى کرد نام مترادف منحوس ناله و غوغا و شيون ناميد. خى ببين و خوش شو به افغان بودن اش? برگرفته از دیوان شمس٬ مثنوی معنوی و فیه ما فیه دیوان شمس غزلیات غزل شمارهٔ ۷ زیرا که سرمست و خوشم زان چشم مست دلربا افغان و خون دیده بین صد پیرهن بدریده بین ۱۱ غم جمله را نالان کند تا مرد و زن افغان کند ۸۲ آن باد هوا را بین ز افسون لب شیرین با نای در افغان شد تا باد چنین بادا ۱۴۱ چون تو رفتی جمله افتادند در افغان چرا ۴۳۹ افغان که گشت بیگه ترسم ز خیربادت ۴۴۱ گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام مهر است بر دهانم و افغانم آرزوست ۵۳۲ حاجت دهد عشقی دهد کافغان برآرد از گزند ۷۵۲ هم دلم افغان کنان گوید که راه من زدند ۸۹۲ ز آتش والموریات نفس به افغان رسید ۸۹۹ پیش شه افغان کنم ز خدعه قلاب زر من آن نقد خوش عیار نه این بود ۱۰۰۴ زان سوی گوش آمد این طبل عید در دلش آتش بزن افغان عود ۱۰۱۷ هین نیش ما را نوش کن افغان ما را گوش کن غزل شمارهٔ ۱۱۷۲ هین نیش ما را نوش کن افغان ما را گوش کن ۱۱۹۸ افغان ز یوسفی که زلیخاش در مزاد ۱۴۷۳ چو دولاب چه گردیم پر از ناله و افغان ۱۶۰۱ خاست افغان از دل و ما چون فغان برخاستیم ۱۶۸۰ در وصال شب او همچو نیم قند می نوشم و در افغانم ۱۶۸۶ ای حلقههای زلفش پیچیده گرد حلقم افغان ز چشم مستش کان مست کرد مستم ۱۸۴۴ کمانچه رانده آهسته مرا از خواب او افغان غزل شمارهٔ ۱۹۴۶ ای به جان من تو از افغان من نزدیکتر یا فغانم از تو آید یا تویی افغان ۱۹۶۹ دشمن جانم منم افغان من هم از خود است غزل شمارهٔ ۲۰۶۶ کار من آن کت زنم کار تو افغان گری ۲۱۱۶ بام و در مجلس افغان کند ۲۱۱۹ حلوا تو را صرع است یا سودا کس از حلوا کند افغان ۲۱۳۵ در هر صبوحی بلبلان افغان کنان چون بیدلان ۲۲۲۳ همچو چنگم سخره افغان ۲۲۳۴ افغان به عرش برده و پرسان ز حال تو ۲۵۶۳ از یار مکن افغان بیجور نیامد عشق ۲۶۳۷ ایمن شود از مرگ و ز افغان نیاحی ۲۷۷۰ افغان ز فراق جاودانی ۲۷۷۸ چون خریدار نفیر و لابه و افغان تویی ۲۹۶۳ در نای این نوا زن کافغان ز بینوایی دیوان شمس » ترجیعات » سی و نهم نزد آن خورشید شمسالدین تبریزی برید از دل من زاری و افغان و این غوغاش را مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۰ - در نهان جان از تو افغان میکند مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۱ از تن بی جان و دل افغان شنو دفتر دوم » بخش ۱۱ آه و افغان از همه برخاست زود دفتر دوم » بخش ۱۸ - تا شب و افغان او سودی نداشت دفتر دوم » بخش ۴۰ آن زمان کافغان مظلومان رسد بانگ مظلومان ز هر جا بشنوند دفتر سوم » بخش ۱۱ - باقی قصهٔ اهل سبا کای خدا افغان ازین گرگ کهن دفتر سوم » بخش ۴۴ - شاه و لشکر جمله بیچاره شدند زین دو کس جمله به افغان آمدند دفتر سوم » بخش ۸۲ - بی چراغی چون دهد او روشنی گر چراغت شد چه افغان دفتر سوم » بخش ۱۰۴ - باز شرح کردن حکایت آن طالب آمد آن حکایت کان فقیر روز و شب میکرد افغان و نفیر وز خدا میخواست روزی حلال بی شکار و رنج و کسب و انتقال دفتر سوم » بخش ۱۶۴ - ناله کرد آن زن که افغان ای اله نه مهم بارست و سه ماهم فرح دفتر سوم » بخش ۱۶۹ - حکمت ویران شدن تن به مرگ گر نبودی تنگ این افغان ز چیست چون دو تا شد هر که در وی بیش زیست دفتر سوم » بخش ۱۸۳ - میزند او را که هین او رابزن زان عوانان نهان افغان من دفتر سوم » بخش ۲۲۴ بانگ زد آن شه که ای باد صبا پشه افغان کرد از ظلمت بیا دفتر چهارم » بخش ۴۰ - ظاهرت از تیرگی افغان کنان دفتر چهارم » بخش ۱۰۸ - رو به شهر آورد سیل بس مهیب اهل شهر افغانکنان جمله رعیب » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۲۰ دست گیرش ای رحیم و ای ودود تا ز یا رب یا رب و افغان شاه مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۴۶ قل اعوذت خواند باید کای احد هین ز نفاثات افغان وز عقد مولوی » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۶۲ گر حقد و رشک او بیرون زند تو از آن اعراض او افغان مکن » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۲۳ یک غریبی شاعری از ره رسید روز عاشورا و آن افغان شنید مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۹۱ ; فغان از یار ناجنس ای فغان همنشین نیک جویید ای مهان عقل را افغان ز نفس پر عیوب » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش شد زن او نزد قاضی در گله که مرا افغان ز شوی دهدله بخش ۱۰۰ - شنیدن دقوقی در میان نماز افغان آن کشتی کی غرق خواست شدن رباعی شماره ۱۶۰: افغان کردم بر آن فغانم میسوخت رباعی شماره ۱۶۱: افکند مرا دلم به غوغا و گریخت دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۰ افغان کردم بر آن فغانم میسوخت خامش کردم چو خامشانم میسوخت مولوی » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲۲ افغان نکنم نگویم این درد از اوست مولوی » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹۰ دل جمع از آن زلف پریشان توام ای نای بنال مست افغان توام دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۳۱ افغان که نهاد رسم تنها خواری » فیه ما فیه » فصل سوم - یکی گفت که اینجا چیزی فراموش میآمد دو روزه راه بازگشته بود همچنین سه ماه در راه بماند عاقبت افغان کرد که این اشتربلای منست از اشتر فروجست و روان شد. مولوی » فیه ما فیه » فصل چهاردهم - در آدمی عشقی ودردی و خارخاری و تقاضایی هست. این سخنها را بر ایشان حرام کرده است چنانک اهل دوزخ باهل بهشت افغان کنند که آخر کو کرم شما و مروتّ شما از ان عطاها. کای خدا افغان ازین گرگ که نزین دو کس جمله به افغان آمدند. بی شکار و رنج و کسب و انتقال آمدند
میپرست ایجادم نشئهٔ ازل دارم همچو دانهٔ انگور شیشه در بغل دارم گر دهند بر بادم رقص میکنم شادم خاک عجز بنیادم طبع بیخلل دارم آفتاب در کار است سایه گو به غارت رو چون منی اگر گم شد چون تویی بدل دارم معنی بلند من فهم تُند میخواهد سیر فکرم آسان نیست کوهم و کُتل دارم از منی تَنزل کن، او شو و تویی گل کن اندکی تامل کن نکته ی محتمل دارم حق برون مردم نیست، جوش باده بیخم نیست راه مدعا گم نیست، عرض مبتذل دارم دل مُشبک است امروز از خدنگ بیدادت محو لذت شوقم شانی از عسل دارم سنگ هم به حال من گریه گر کند برجاست بیتو زندهام یعنی مرگ بیاجل دارم ترک سود و سودا کن، قطع هر تمنا کن می خور و طرب ها کن، من هم این عمل دارم بحر قدرتم بیدل موج خیز معنیها مصرعی اگر خواهم سر کنم غزل دارم