با اجازهتون تایپش کنم (فرمِ متنیِ شعرُ ندیدم جایی) «شعر طنز پیرزن- عبّاس کریمی» همسر من با یه خاور زیر شد، امّا نمرد پای با پایِ کلاغان پیر شد، امّا نمرد صبح و شب میخورد ایشان بسته-بسته قرص قلب چند ماهی قرص قلبش دیر شد، امّا نمرد خواب دیدم خانمم سرطان گرفته چــــــــــــند تا خواب این بیچاره هم تعبیر شد، امّا نمرد خــــــوابِ اینجــــانب درست از آب در آمد زنم به سه سرطانِ خفن درگیر شد، امّا نمرد من نمیدانم که «boiler» چیست امّا ماه قبل چند ساعت داخلش تبخیــــــــــــــــر شد، امّا نمرد قاتلی بالفطره را کردیم استخدامِ خود، عازمش با کُلت، با شمشیر شد، امّا نمرد گفت: «تنها چارهات، سمّی زِ مارِ افعی است» باغوحشهـــــــــــــــــــــا با زنم درگیر شد، امّا نمرد گفت که درمانِ دردت چند قاشق سمِّ ماست من شمردم؛ پنج-شِش کفگیــــــر شد، امّا نمرد "چیزخور باید نُمایی خانمت را" چِـــــــــــــــــرت بود ... سم درون معدهش تخمیر شد، امّا نمرد شب که شد، پرتاب کردیمش به استخر اسید با اسید آنجا، تنش تطهیر شد. امّا نمرد. شب پلنگی خفت کردش لقمهای چربش کند گفتم آخر طعمهی تقدیر شد، امّا نمرد نعره میزد هِی پلنگ؛ امّا نمیدانم چرا تا صدا رفت او فقط تصویر شد ...؛ امّا نمرد آتشی سوزان بیامد شهرمان نابود گشت ســـــــــــــــــوخت لامصّب؛ به رنگِ قیر شد؛ امّا نمرد مشورت کردیم با «القاعده» در ماهِ مِی کلِّ سیستم با زنم درگیر شد، امّا نمرد انتحاری میزدند هر صبح و شب نامردها همسرم صد بــــــــــار غافلگیر شد، امّا نمرد منفجر کردند بمبی قَدِّ یک استادیوم؛ آسیا؛ اوراسیا؛ ....؟... شد، امّا نمرد سیستم القاعده درگیر بحران شد از او فوج فوج رزمندهشان دستگیر شد، امّا نمرد رفت بانو کربلا؛ ایمیل دادیم ما به «بوش» حمله کرد، دَه سال عراق تسخیر شد، امّا نمرد مرتبط گشتیم با مُرتاز مشهوری زِ هِند؛ خواند او وِرْدی، خودش جنگیر شد، امّا نمرد لااقل هــــر روز میآمد؛ خدا هم شاهد است؛ صد دفعه مأمور مرگ تحــــــقیر شد، امّا نمرد گرگ میگمیـــــــــــگ عاقبت در بـــــــــند کرد میگمــیـــگ را نقشهمان چون گاوِ نُه من شیر شد، امّا نمرد گفتم: «اینجا مشکل از چی بود آخر پیرِمرد کاین همه ترفند، بیتأثیر شد؟امّا نمرد؟» چای میخورد پیرِمرد قندی به حلقش گیر کرد مُرد طفلک. وَه چه زودی دیر شد. امّا نمرد. - عبّاس کریمی.
كثيفترين طنزى كه مى شه شنيد!؟ هر قدر هم انسان اختلاف با همسرش داشته باشه نبايد از اين حرفها خوش بياد. آخه طنز هم حدى داره. همسرِ يك انسانِ! وقتى اين اصوات ناخواسته شنيدم و مخصوصاً خنده هاى بى تعمق كلى خجالت كشيدم! واقعاً كه!
خشايار مهر گستر ول کن حالا توهم ادای تنگا رو در نیار مثلا میخوای بگی که اینقدر خوب و پاک و خوش قلب و زلالی که حتی اگه تو شعر طنز هم بدی باشه اون روح لطیفت رو آزار میده؟فکر میکردم نسل شما افراد متظاهر منقرض شده!!!