شوهرش میگفت جلوی من باید باهم بخوابین... | پرونده های جنایی ایرانی 

شوهرش میگفت جلوی من باید باهم بخوابین... | پرونده های جنایی ایرانی
24 اسفنده ساله 1401 بود که خبره یه تیراندازیه مرگبار توو یکی از محله های شهر کرج
به مامورای پلیس گزارش شد
با اعلامه این خبر
خیلی زود اکیپای مختلف از اداره ی اگاهی خودشونو به محله گزارش شده رسوندن
با رسیدنه کاراگاهای اداره ی آگاهی و بازپرسه جناییه استانه البرز
تحقیقاته تخصصی در مورده این جنایته مسلحانه شروع شد
پزشکی که تو صحنه حضور داشت تایید کرد که مصطفی با شلیکه 4 گلوله به سرو سینش توو همون لحظه های اولیه ی این حادثه جونشو از دست داده
با بررسیای اولیه و تهیه ی عکسو گزارش
جسد به دستوره بازپرسه پرونده به پزشکیه قانونی منتقل شد
شاهدای این صحنه میگفتن
یه مرده موتور سوارو که صورتشو با نقاب پوشونده بودرو دیدن که
درست زمانی که مقتول پاشو از دره خونه بیرون گذاشته به سمتش 5 تا گلوله شلیک کرده و سریع ازونجا فرار کرده
ولی هیچکدوم از شاهدای این جنایت نتونسته بودن شماره پلاکه موتورو بردارن
چون به گفته ی اونا
این اتفاق به قدری سریع اتفاق افتاده بود که اونا فرصته هیچ کاری نداشتن
پوکه های پیدا شده توی صحنه ی جنایتم تایید میکرد که 5 گلوله به مقتول شلیکه شده که 4 تاش بهش اصابت کرده
چیزی که رازگشایی ازین جنایتو پیچیده میکرد
نبودنه دوربینه مداربسته توی محله حادثه بود
پلیس با پرونده ی خیلی پیچیده ای روبرو شده بود
برای همین همسره مقتولو به اداره ی آگاهی دعوت کرد تا اطلاعاتی که میدونه برای پلیس مفیده رو بهشون بده
مهتاب به اداره ی آگاهی رفتو تحقیقات ازش شروع شد
مهتاب میگفت
مصطفی مدیره ارشده یکی از بانکای کرجه
تا اونجایی که من میدونم خوده مصطفی با کسی مشکلی نداره
ولی به خاطره اینکه توی کارش خیلی موفقه همکاراش باهاش زیاد خوب نیستنو ارتباطه خوبی باهاش ندارن
این زن میگفت قطعا عاملای قطتله شوهره 50 سالش همکاراش توی بانکن
بعده ثبته اظهارای اولیه ی مهتابه 41 ساله
تحقیقاته فنی در مورده گفته هاش شروع شد
ولی وقتی مامورای اگاهی به محله کاره مصطفی رفتن متوجه شدن مصطفی
یکی از محبوب ترین آدماییه که تویه اون بانک کار میکنه و همه دوسش دارن
بعده انجامه این تحقیق
بازپرسه پرونده به مهتاب شک کرد
چرا که به نظر میرسید مهتاب قصد داره مسیره پرونده رو منحرف کنه
برای همین دستور داد مهتاب به صورته نامحسوس زیرنظر گرفته بشه و خطه تلفنش مورده بررسی قرار بگیره
چن روزی گذشت
جوابه استعلامه خطه تلفنه مهتاب نشون میداد این زن
خیلی وقته که با یه پسره جوون به اسمه شایان در ارتباطه
این مسئله میتونست انگیزه ی این جنایت باشه
برای همین با دستوره بازپرسه پرونده
دوباره مهتاب به اداره ی اگاهی فراخونده شدو اینبار پشته میزه بازجویی قرار گرفت
مهتاب از ابتدای بازجویی سعی میکرد همه چیو مخفی کنه و اصلا زیره باره ارتباطه پنهانیش با شایا نمیرفت
تا اینکه پلیس لیسته تمامه پیاما و مکالماتش با شایانو پیشه روش قرار داد
مهتاب جا خورده بود
ولی دیگه با این مدارکی که پلیس از مهتاب به دست آورده بود
سکوت هیچ فایده ای نداشتو مجبور به اعتراف شد
مهتاب میگفت
شایان دست به این جنایت زدو مصطفی رو کشت
ولی اصلا این موضوعو به من نگفته بود که قصده این کارو داره
من حتی روزه حادثم نمیدونستم مصطفی این کارو کرده
بعده این اتافاق چن بار به شایان زنگ زدم که جریانو بهش بگم
ولی گوشیش خاموش بود
تعجب کرده بودم
چن ساعت بعد زنگ زدم گوشیش روش بود ولی جواب نمیداد
تا اینکه بلخره خودش زنگ زدو گفت میخوام ببینمت
وقتی دیدمشو جریانو بهم گفت مونده بودم چی بگم
چون مصطفی از شایان به اتهامه مزاحمت شکایت کرده بود
شایان ازش کینه گرفته بود
واسه همینم خودش تصمیم به این کار گرفته بود
با اسمو مشخصاتی که مهتاب از شایان به پلیس داد
بعده چن ساعت شایانه 31 سالم بازداشت شدو به اداره آگاهی منتقل شد
شایان وقتی پشت میزه بازجویی نشستو فهمید مهتاب به همه چی اعتراف کرده
دیگه راهی نداشتو نمیتونست چیزیو مخفی کنه
واسه همین شروع به اعتراف کردو گفت
چن ماه پیش بود که داشتم از سره کار با مترو برمیگشتم خونه
توی راه کناره مهتاب نشسته بودم
بین راه سر صحبت بینمون باز شدو کلی باهم صحبت کردیم
وقتی رسیدیم متروی کرج
باهم از قطار پیاده شدیم
خونه هامون نزدیکه هم بود
وقتی داشتیم خدافظی میکردیم شماره هامونم به هم دادیمو خدافظی کردیم
رابطه ی منو مهتاب شروع شد
یه ماهی گذشته بودو من واقعا از مهتاب خوشم اومده بود
خیلی پخته برخورد میکردو مثله دخترای جوون به هرچیزی گیر نمیداد
همه چی خوب بود
انقد رابطمون صمیمی شد که مهتاب منو دعوت کرد خونشون
منم قبول کردمو رفتم پیشش
چن ساعتی باهم بودیم و باهم برای اولین بار رابطه برقرار کردیم
ولی درست بعده اینکه کارمون تموم شد
مهتاب تازه بهم گفت که شوهر داره
اولش باورم نمیشد
فک میکردم داره باهام شوخی میکنه
ولی وقتی عکسای گوشیشو بهم نشون داد خشکم زد
مهتاب وقتی دید من ترسیدم بهم گفت
مصطفی با این چیزا اصلا مشکلی نداره و واسش اصلا مهم نیست
ولی من باورم نمیشد
اولش چن روزی ارتباطمو باها قطع کردم
ولی تمامه مدت مهتاب توی ذهنم بود
...
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
🔴 لینک سابسکرایب:
/ @jenayigram
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
🔸 ویدیوهای پیشنهادیه من:
📽️من فقط بهشون تذکر دادم وقتی دختر میارن خونه کمتر سر و صدا کنن: • من فقط بهشون تذکر دادم...
📽️مادر و ناپدریم خواهرمو مجبور می کردن تن فروشی کنه منم نقشه قتلشونو کشیدم: • مادر و ناپدریم خواهرمو...
📽️مهین قدیری اولین قاتل سریالی زن ایران: • پرونده جنایی تنها قاتل...
📽️خفاش شب: • پرونده جنایی خفاش شب غ...
📽️بهم گفت دیگه شوهرتو نمی بینی
: • بهم گفت دیگه شوهرتو نم...
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
#پرونده_جنایی
#پرونده_مستند
#قتل