❤👍یکی ازمشلکهای موجوددرحال حاضرمابااینکه حکومت گفته وام میدهیم نمیدونم چیه ای کاش فکرمفیدی میکردن باوام دادنشون وشرایط زیادی هم باان نمیزاشتن بهتربودش♥
بعدشم احمق پیام این فیلم باور داشتن و عشق بلا عوض و امید داشتن بود اما در کل اکثر مشکلات ناباروری ۹۵ درصد از زنانه و مخصوصا تو این فیلم پس معلومه شما فیلم و که هیچ همین خلاصه تعریف و دوبله جالب رو هم زحمت نکشیدی گوش بدی که احتمالا اگر گوش هم میدادی ده بار یا صد بار اما عقل و هوش و شعور تو شاید قد نده شاید نکشه یا شایدم ..نمیدونم در هر صورت حرفت خیلی ک.شعر بود
@@filmmamnue این ملا کسی هست که به بهانه دعا نوشتن برا زنها اونارو میگفت بیاد که من کاری کنم حامله بشید اون زنهاینادون میرفتن پیشش اون ازخدا خوا سته میکردشون
فقط بخاطر روحیه و اون ابجو سازی که کارش گرفت اعتماد به نفس مرد میره بالا،منم فکر کنم بچه دار نشم،اخه من هیچ وقت از کاندوم استفاده نمیکنم،ولی با اون همه دختر و خانمم بچه داردنشدبم،بعدشم جدا شدیم،بازم ۴ سال با بکی بودم بازم خبری نشد،۲ ساله که تنهام و با دختر عموم گلنار جان زندگی میکنم گلنار عزیز رفیق نوجوانی تا بزرگسالی😅
عزیزم چه غمانگیز بود ❤️❤️❤️❤️. بستگی داره به افراد مثلا خود من چون علاقه ای به بچه ندارم خیلی برام مهم نیست 😅 ولی امیدوارم مشکلت حل بشه زودتر 🌹🌹🌹 سلام منو به دختر عموت برسون 😃😂😜
داستانی جالب و آموزنده شخصی که با خودرو به یک شهر دور رفته بود در حال بازگشت راه را گم کرد و وارد جاده ای شد که به اعماق جنگلی دور افتاده ختم میشد . زمانی متوجه شد راه را اشتباه رفته که سوخت اتومبیلش تمام شد . در آن فصل کسی به آن جنگل نمیرفت و هر چقدر منتظر شد گذری از انجا عبور نکرد . پس به ناچار برای اینکه از گرسنگی و تشنگی تلف نشود پیاده راه را در پیش گرفت . شب شده بود و نور آتشی در میان جنگل نظرش را جلب کرد . پس به سمت آن رفت و دید که پیرمردی در آنجا زندگی میکند . بعد از اینکه پیرمرد به او غذا و آب داد ، آن دو شروع به صحبت کردند ؛ پیرمرد : کیستی و اینجا چه می کنی ؟ مرد ، داستان گم شدنش را تعریف کرد و پرسید ؛ "چرا شما اینجا زندگی میکنید؟ پیرمرد گفت : تمام دار و ندار من دوستی بود که همدمم بود ، هر وقت به مشکلی بر می خوردم او با استعداد فکری که داشت مشکل من را حل میکرد ، او برای من تکیه گاهی بود ، در کنار او زندگی برای من خیلی شیرین بود اما از زمانی که با هم برای شکار به این جنگل آمدیم او را گم کرده ام و چون بدون او نمیتوانم در جامعه زندگی کنم و همه از من سو استفاده میکنند ، پس به اینجا امده ام تا هم تنهایی زندگی کنم هم اینکه شاید او را پیدا کنم ( پیرمرد انسان پاک و ساده و بی نیرنگ و راست گو بود به همین دلیل فکر میکرد همه مثل خودش پاک و صادق هستند در نتیجه مردم حیله گر همیشه سرش کلاه می گذاشتند ) . مرد که تمام فکرش این بود که چگونه از این جنگل نجات پیدا کند وقتی این را شنید فکری به ذهنش خطور کرد و رو به پیرمرد کرد و گفت ؛ مشخصات دوستت چه بود؟ پیرمرد مشخصات دوستش را توضیح داد مرد به دروغ گفت که من او را میشناسم ، در شهر ما مشغول کار است و من او را دیده ام . پیرمرد بدون اینکه شک کند گفت چه خوب لطفا مرا پیش او ببر . مرد : اما من راه بیرون رفتن از این جنگل را بلد نیستم پیرمرد : من راه را میدانم فقط چند روز طول میکشد تا پیاده برویم مرد : قبول است آب و غذا بردار تا برویم پس ، آن دو راهی شدند ، در راه مرد صحبت های خوبی میکرد و از خوبی های دوست پیرمرد میگفت و پیرمرد که همه ی فکرش رسیدن به دوستش بود اصلا به حیله ی مرد توجهی نمی کرد . بعد از گذشت یک روز مرد خسته شد پس خودش را روی زمین انداخت و پایش را گرفت و گفت پایم پیچ خورد ، دیگر نمیتوانم ادامه دهم . پیرمرد که اشتیاق دیدن دوستش کورش کرده بود گفت اشکالی ندارد من تو را کول میکنم . ابتدا مرد نپذیرفت ، پیرمرد نزد خودش گفت عجب ادم خوبی است که نمی خواهد من اذیت شوم اما به خاطر اینکه زودتر به دوستش برسد با اسرار مرد را کول کرد در صورتی که پای مرد مشکلی نداشت . بلاخره به روستایی رسیدند و از آنجا با الاغ به شهر و از انجا به شهر مرد رفتند . مرد ، پیرمرد را به سمت مغازه ای که خیلی وقت بود خالی بود برد . وقتی به مغازه ی خالی رسیدند مرد گفت احتمالا به جای دیگری رفته پس تو بیا و در باغ من کار کن تا من دوستت را پیدا کنم . یک سالی گذشت و پیرمرد همچنان در باغ آن مرد کار میکرد و مرد نمی گذاشت که شخصی به پیرمرد نزدیک شود و با او هم صحبت شود که مبادا پیرمرد از نیت پلید مرد اگاه شود . پیرمرد از مرد در مورد دوستش سوال میکرد و مرد هر بار بهانه ای می اورد . سرانجام مرد چاره ای اندیشید تا پیرمرد را تا اخر عمرش برده ی خود کند . او به پیرمرد گفت دوست تو به بهشت رفته . پیرمرد گفت : بهشت کجاست مرد گفت : هر کسی به دیگران کمک کند و باغ دیگران را آباد کند بعد از مرگ به بهشت میرود ، حتی نباید به صاحب باغ شک کند و اگر شک کرد به جای اینکه به بهشت برود به جهنم میرود پس اگر از دیگران در مورد من و دوستت سوال کردی به بهشت نمیروی . پس پیرمرد که گول خورده بود ، به خاطر رسیدن به دوستش تا آخر عمر در باغ آن مرد کار کرد . شاید در نگاه اول به این داستان شما خودتان را به جای مرد رهگذر یا مردم عادی که در اطراف باغ آن مرد زندگی میکردند جا بزنید . اما در واقع بلایی که سر پیرمرد امده بر سر خیلی از ما مردم ساده و راستگو امده . در این داستان پیرمرد به عنوان مردم خوب و راستگو و بی نیرنگ و مرد رهگذر به عنوان مردم حیله گر که ظاهر مذهبی و خوب دارند و دوست پیرمرد به عنوان خداوند در نظر گرفته شده است . بله در طول تاریخ بشر و امروزه انسانهای زیادی هستند که با این حیله از مردم خوب و ساده کولی میگیرند . همه ی ما در زندگی دچار مشکلات زیادی شده ایم و وقتی از دست خودمان کاری ساخته نبوده پس به خداوند روی آورده و از او طلب کمک کرده ایم و متوجه کمک خداوند شده ایم . و در این حد خدا را شناخته ایم و میدانیم که خداوند در همه ی لحظات سخت تکیه گاهمان بوده و هست . اما رهبران مذاهب کاری کردند که ما به شناخت خداوند نپردازیم . آنها می گویند شک کردن به ما یعنی شک کردن به خدا . و این کار مانع پیشرفت و نزدیکی ما به خداوند شده . افراد سود جو زیادی هستند که خود را نماینده ی خداوند معرفی میکنند و از ما انسانهای ساده و درد کشیده سو استفاده میکنند . به ما وعده ی بهشت بعد از مرگ را میدهند ، زیرا بعد از مرگ کسی زنده نمیشود که بر دروغ گویی انها شهادت دهد . و در نتیجه تا زمان مرگ از ما بهره کامل را میبرند آنها میگویید حق ندارید به ما و خدایی که ما میگوییم شک کنید . مگر میشود به چیزی شک نکرد ؟ مثل این است که شخصی بگوید من نماینده ی پادشاه هستم و پادشاه به شما ماموریت داده تا همسایه خود را بکشید ، ایا شما باید به فرد آورنده ی خبر شک نکنید . درست مثل روئسای داعش که با پرچم محمد رسول الله مردم ساده را وادار به هر جنایتی میکنند . یا همین آخوندهای ایرانی که با معرفی کردن خود به عنوان نماینده ی خدا هر جنایتی که دلشان می خواهد انجام میدهند و بیت المال را به یغما میبرند . اصلا کمی فکر کنید خدایی که خانه اش را انسان ساخته باشد ( کعبه ) و باید به ان سجده کرد معقول است ، این نوع جدید بت پرستی است . احتمالا بگویید که کعبه نماد خداوند است ، پس در این صورت در گذشته هم مردم مجسمه ای می ساختند و آن را نماد خداوند میدانستند . فرق کعبه با آن مجسمه ها و بت ها چیست ؟ حقایق زیادی در مورد پیامبر اسلام و امامان وجود دارد که ثابت میکند آنها واقعا چه کسانی بودند و چه اهدافی داشتند . اما آخوندها هیچوقت نمی گذارند مردم عادی از این اطلاعات بویی ببرند تا مبادا به اسلام که ابزار کلاهبرداریشان است لطمه ای بخورد .اعراب بعد از اینکه اسلام آوردند و به آنها گفته شد در راه خدا جهاد کنید و اسلام را گسترش دهید تا به بهشت بروید ، به کشورهای زیادی حمله کردند و آنها را غارت کردند و خونهای زیادی را ریختند و برای خودشان امپراطوری تشکیل دادند . فقط و فقط به خاطر سیاستی به نام بهشت .