Тёмный

شکنجه در سکوت - بررسی زمینه های بروز و عدم واکنش نسبت به شکنجه همسر سعید امامی - استاد محمد امجد 

Paix et Tolérance
Подписаться 198
Просмотров 213
50% 1

آن روز هیچ کدام از اسهالتلف های حاکم،
و هیچ کدام از ملی - مذهبی ها،
نهضت آزادی ها،
جبهه مشارکت ها،
اصولگرا ها،
هیچ کدام حاضر نشدند به دفاع از حق این زن مظلوم کلمه ای تفوّه بکنند.
از محمد خاتمی بگیر تا حسن روحانی بگیر تا عسکر اولادی بگیر تا بادامچیان بگیر تا جامعه مدرسین
تا جامعه روحانیت،
تا مجمع محققین و مدرسین،
آیا یک نفر پیدا شد؟
حالا ممکن است بگویند آن موقع این وسائل ارتباط جمعی در اختیار ما نبوده.
روزنامه هایتان که بود!
چرا؟
چون برایشان تف سربالا بود.
داشتند افتخار می کردند که ما اسهالتلف ها باعث شدیم که وزارت اطلاعات دیگر نتواند قتل دگراندیشان را در خفا انجام بدهد.
بعد قبله عالم گوه خورشان کرد.
چنان گوه ریخت توی دهان این اسهالتلف ها که اینها گوه خور شدند خفه خون گرفتند سر این قصه.
برای اینکه گفتند در دولت آقای خاتمی این شکنجه ها رخ داده.
با اینکه ما می دانستیم که خاتمی هیچکاره است در وزارت اطلاعات.
آیا یک اسهالتلف تا امروز قصه فهیمه درّی را مطرح کرده؟
مرحوم مروی یک تنه این کار را کرد.
حتی هاشمی شاهرودی هم با او نبود.
در آن قصه تمام سران نظام، سهیم بودند.
از صدیقی بگیر،
تا هاشمی شاهرودی بگیر،
تا محسنی اژه ای بگیر،
تا اعضای تشخیص مصلحت،
مؤتلفه،
مصباحیون،
همه ریز و درشتهای این مملکت،
یک نفر حاضر نشد به قذافی اعتراض کند.
در دوره اسهالتلف ها و خاتمی این همه جنایت در زندان رخ داد ولی صدای کسی در نیامد.
همه گفتند الحمد لله!
دیگر الان کسی نمی تواند نویسنده بکشد.
کسی دیگر فروهر را نمی تواند بکشد.
همه باید از ما شاکر باشید!
توی شورای شهر و غیره هم به ما رأی بدهید!
هاشمی باید برود کنار!
از این حرفها هم می زدند بیچاره ها!
بدبخت ها!
این است که من بهشان می گویم اسهالتلف.
پفیوز!
بی همه چیز!
همه شان سر و ته یک کرباسند.
چون همه شان با اخلاق ماکیاولی عمل می کنند.
تقدم مصلحت بر حقیقت.
آن هم کدام مصلحت؟
مصلحت یک مشت سخیف، تُنُک مایه، متفرعن و جاهل مرکب.
اینها مصلحت است؟
مصلحت در عدالت است.
العدل اساس المُلک.
ولی کو عدالت؟
ما همین ایم.
از کوزه همان برون تراود که در اوست.
آیا من عادلم که می خواهم عدالت را تحقق بدهم؟
دروغ چرا می گوییم به خودمان؟
دروغ چرا می گوییم به مردم؟
هرکسی که ادعای اصلاح دارد به این معنا که بگوید اگر من سر کار باشم بهتر از این است که دیگری باشد،
او شارلاتان است.
حالا اسمش می خواهد اصولگرا باشد،
اسمش فلان باشد،
اسمش اصلاح طلب باشد،
اسمش نهضت آزادی باشد،
هر چه باشد.
هر کسی که ادعا کند که اگر ما یا تیم ما یا سکت ما و فرقه ما حاکم بشود اوضاع بهتر می شود او یک شارلاتان است.
ولی اگر یک مرد حق پیدا شد،
و لو غریب ماند،
مرد حق،
و گفت اصلاح فرهنگ عمومی مقدم بر [اصلاح] سیاست و اقتصاد است،
سیاست و اقتصاد میوه های این درخت فرهنگ است،
درخت وقتی ریشه اش فاسد شده میوه اش هم فاسد است،
لذا [استاد ملکیان] می گوید از صدر مشروطه تا امروز روشنفکران ما به دروغ و اغراء به جهل گفتند:
«ملت شریف ایران».
لذا ایشان دارد می گوید تا من خود را اصلاح نکنم هیچ چیزی در عالم عوض نمی شود.
هر چه قدر خودم را اصلاح کنم به همان مقدار و بیشتر از غیر خودم بگیر تا برسد به کل هستی اصلاح می شود.
ببینید چند نفر از حرف مصطفی ملکیان حمایت می کنند؟
لذا من توصیه ام این است.
ما همان که مصطفی ملکیان می گوید باید سرلوحه کارمان باشد.
تقریر حقیقت و تقلیل مرارت.
نه مدعی اصلاح بشویم،
نه مدعی تربیت بشویم،
نه مدعی أنا خَیرٌ مِنه بشویم.
هر کسی را دیدید که مثل مصطفی ملکیان حرف زد بدانید انسان حقی است.
یک کس از ملی مذهبی های اینجا [فرانسه] به من گفت این جوری که آقای ملکیان می گوید صد سال بعد همه نتیجه نمی دهد.
گفتم اصلا هزار سال دیگه.
انقلاب ایران نشان داد که یک مشت شارلاتان می آیند جای یک مشت شارلاتان قبلی.
دوباره الان یک مشت شارلاتان دیگر حاضرند بیایند با کمک خارجی ها به جای شارلاتان های فعلی.
از این فرهنگ همین در می آید!
الان سر نیکا شاکرمی همه حاضرید حرف بزنید،
چون می پسندند.
ولی سر همسر سعید امامی همه تان خفه خون گرفتید!
می گویید سعید امامی یک قصابی بوده،
و فلان بوده،
و آدمها و روشنفکرها را می کشته،
اصلا همسر سعید امامی نه، همسر صدام، همسر یزید!
نباید ما و شما نسبت به شکنجه همسر صدام واکنش نشان دهیم؟
با همین ملاک بروید جلو!
ببینید چند تا انسان داریم!
بعد بشوی دیوژانس،
چراغ را می برد جلوی مقپز ها،
یکی ملی - مذهبی بود،
یکی نهضت آزادی بود،
یکی اصلاح طلب بود،
یکی اصولگرا بود،
یکی جامعه مدرسین بود،
همه گنده ها و مقام های معظم یونان،
یک دیوژانس خاکسترنشین که به او دیوانه می گفتند،
چراغ را می برد جلو صورت آنها و می گفت: نه! تو هم نیستی!
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
نه تو هم دیو و ددی!
مقپز می گفت من آیت الله العظمی هستم، من برنده جایزه نوبلم من فلانم!
دیوژانس می گفت: نچ! تو هیچ پخی نیستی! هیچ گوهی نیستی! تو یک دیو و ددی!
انسانم آرزوست!
الان مصطفی ملکیان همان چراغ را گرفته دستش،
تا به من وشما نشان بدهد انسان کیست.
ولی بدانیم همیشه امثال مصطفی ملکیان ها حاشیه نشین اند،
معزول اند،
محل اقبال واقع نمی شوند.
البته آنها باکی ندارد.
می گوید من آروزیم این است که اگر نتوانم مرارتی از مرارت های همنوع ام را کم بکنم در این عالم، همین مقداری که عمر می کنم مرارتی بر مرارتهای دیگری افزون نکنم.
لذا من این جوری ختم صحبت بکنم با این توصیه:
که چه نیکا شاکرمی،
چه همسر سعید امامی،
چه پروانه فروهر،
چه مهسا امینی،
چه هر غریب و مظلومی که سلبریتی هم نیست،
هیچ کس هم حاضر نیست برای کسی که سلبریتی نباشد هزینه بدهد و هیاهو راه بیندازد،
همه را انسان بدانیم،
و برای تقلیل مرارات همه انسانها بکوشیم.
فرقی هم نگذاریم.
اگر فرق گذاشتیم ابلیسیم،
شارلاتان ایم،
خبیثیم.
تاریخ بیانات
۱۴۰۳/۰۲/۱۳
بخشی از لایو اینستاگرام به آدرس:
/ c6cowm_qfz4

Опубликовано:

 

10 май 2024

Поделиться:

Ссылка:

Скачать:

Готовим ссылку...

Добавить в:

Мой плейлист
Посмотреть позже
Комментарии : 1   
@user-cd2ub8vz8u
@user-cd2ub8vz8u 14 часов назад
حرف حق روگفتین،حاشیه نشینند❤💐🌹🙏
Далее
ЭТО ВООБЩЕ НЕ БОЛЬНО !
00:15
Просмотров 362 тыс.
UZmir & Mira - Qani qani (Snippet)
00:26
Просмотров 331 тыс.
ЭТО ВООБЩЕ НЕ БОЛЬНО !
00:15
Просмотров 362 тыс.