با سلام ادب احترام بر استادان والامقا مان از بیانات بی نظیر عامیانه و با فضیلت تان بی نهایت تشکر و تقدیر و سپاس دارم بزرگواران عزیز❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
سلامو احترام بر عزیزان والا مقام حالتان چطور سروران بنده چهارده سال داشتم با یه مرد کار می کردیم به شخصی گفت شریکی انگور بخریم صبحانه بخوریم من خریدم دادم بهایشونرفتم یه نون بخرم چند حبه ورداشت دو دقیقه نکشید نون اوردم این با گوشه می گداشت دهانش ساقه خوشه را میکشید می خورد همه را خورد یه خوشه هم دست اش بود روبر معازه دارهم نگو حواس اش هست همه خورد من گفتم خوشه اخری را میده بمن انوهم داشت قورت میداد همینطور موند من به پشتش زدم شاید خوفه می شه نگو یه زنبور لای خوشه انگور بوده گلویش را از داخل نیش زده من از دست اش خلیی ناراحت بودم چیزی نمی گفتم خدا یکاری کرد هم تو عمرم انقدر نخنده بودم پیر مده میگفت الان گلویش باد می کنه جددی جدی خفه می شه همه جمع شد بازم من نجاتشدادم شلنگ را بردم گفتم فرو کن تو گلو نفس بکش عظمت خدا و خود خدا را خشم خدا را دیدم فعلا چیزی از خدایم طلب نکردم اخرش هم دیدنی و هم خندیدنیه اخرش خلیی جالب خدا را کاملا می شناسم وقتی ماه و خورشید روبروی هم قرار بگیرند دریا نفس در سینه اش جر و مد میکند با اه دریا طوفان بر میخیزد عدر خواهی میکنم وقتان را گرفتم ببخشید به بزرگی خودتان