امید... ب روزهایی که شادی رو پراکنده کنیم با تمام قدرت ... هربار که انسانی را در هرجایی میبینیم ب هر شکل و ظاهری ب هر رنگ و نژادی زیباترین لبخند ها را بر لب جاری کنیم شاید آن لحظه تلخ ترین تراژدی زندگی ما باشد شاید در بدترین حالت ممکن ب سپر ببریم ولی شادی را با همه وجودمان پراکنده کنیم با شوق و ذوق احوال پرسی کنیم شنونده خوبی باشیم گویندگی را کمی ب تاخیر بیندازیم بجای آنکه از دردها و رنج ها مدام ب بحث و جر برسیم با کمی سکوت ب زندگی آرامش ببخشیم آنچه قابل دیدن همگان هست بی نهایت ...رنج و غم است دست از همدردی بیخود باهم برداریم دست از پراکنده کردن رنج و تنفر برداریم و ب اینکه چگونه کنار هم خوشحال زندگی کنیم دست پیدا کنیم کاش بجای اینهمه ترویج مذهبی ک هر ثانیه بستر غمی عظیم است روزهای شادی را در تقویم بیشتر میکردیم روزهایی ک مردم یکجا جم شون و بدون دلیل باهم ب جشن و شادی بپردازن کنار هم بلند بلند بخندن کاش ... هروقت دونفر بهم تنه ای میزدن یکی میگفت اشکالی نداره کاش وقتی ماشین ب ماشین میخورد آدمها بعد پیاده شدن از ماشین ب جای نگاه ب ماشین و خروار خروار فحش ... (( از راننده مقابل می پرسیدن سالمی حالت خوبه )) کاش بما یاد میدادن ن ثروت ن علم ن مذهب ن دین هیچ کدام باارزش تر از چگونه شاد زیستن نیست چگونه شکرگزار بودن نیست چگونه انسان بودن نیست...