خیلی زیبا صحبت میکنه آقای بهنود مخاطب رو پرواز میده و اکثر روایات هم به سلیقه خودش دستکاری میکنه و از خودش میسازه مثل ذبیح الله منصوری...ولی همون هم استادانه ست....مثل ماجرای دیدارش با ژان پل ساتر
سلام آقای مسعود بهنود عزیز ببخشید لطفا وقتی نام خانوادگی کسی را میاورید نام کوچک ایشان را هم بفرمایید تا در صورت جستجو دقیقا بتوانیم اطلاعاتی از ایشان را دراینترنت بدست اوریم همچون جایی که صحبت از آقای فرزانمهفر یا حاجی نمودید که مشخص نیست کیستند؟ ضمنا صدای شما بدلیل فاصله میکروفون یا پایین آوردن ولوم در بعضی مواقع مفهوم نیست متشکر میشوم که با تن قویتری ادا فرمایید. دوستتان داریم خصوصا که همیشه آراسته و مرتب و به روز هستید و دانش ما را نسبت به نسل های پیش از ما افزایش میدهید.پیروز و سر افراز و سلامت باشید.
من دلم می خواهد که به آقای " سینا فیضی " ( اگر درست نوشته باشم ) یک یادآوری کوچک فرهنگی ایرانی بکنم وآن اینست که در زبان فارسی میگویند " ادب مرد به از دولت اوست ." شما می توانید با گفتار و رفتار یک نفر کاملاً مخالف باشید ، اما بهتر است که حرمت کلمات خودتان را رعایت بکنید، تا دیگران حداقل مطلب نوشتاری شما را بخوانند .به دلیل اینکه مطلب خود را به چاپ عمومی سپرده اید . واقعاً جای بسی تاًسف است چنین گفتاری . اوس کاظم بنا
مسعود بهنود به محضی که از کشور خارج شد داستانهائی تعریف کرد به این قرار: گوئی که ایشان در همه جا حضور داشته و با همه کس ملاقات کرده و دوست بوده از عروسی تختی هنگامیکه نوزده سال داشته شرکت داشته تا پای تخت علی دشتی در بیمارستان جم، علی دشتی که در بیمارستان ممنوع الملاقات بود چگونه دراتاق وی با حضور ماموران امنیتی باز شد و ایشان به ملاقات ایشان شرفیاب شد الله و اعلم، علی دشتی هم با حال زار ایشان را بحضور پذیرفته و طلب سیانور کرده.
فکر کردی این اراجیف خودش را از کجا میاره که ازش میپرسی راجب تیمورتاش زر بزنه؟ ویکیپدیا!!! الکی میگه من با این اون بودم و از نزدیک میشناختیم، ایشون وقتی برو رو داشته یک مدت در خونه این آخوند اون آخوند رفت آمد داشته بعد هم شد رابط الان هم جزو حزب باد، و از درون با رژیم
شما هم نوشتید که رضا شاه هنگامیکه برای تبعید از ایران در راه بوشهر در اصفهان به محضر رفته املاک پهلوی را به نام پسرش کرد ... کار خوبی هم کردید ... از او کتاب" از سید ضیا تا بختیار" خوشم امد ... اما حالا گویا عوض شدید.
درک ریشه های سرد بشری که گرمی بخش زندگی انسان است نیاز به حساسیت و استقامت خاص بشر دارد بشری که در بین دو راهی ها همواره در پی راه سوم است چرا که شاخص اراده بشری معرف اوست البته جنس تحمیق کننده همیشه از حساسیت بشری گریزان است و ان را عامل ضعف می بیند در صورتی که حساسیت منطقی اساسی ترین رکن برای متعادل زیستن است امثال دشنی انسانهایی حساس و منطقی بودند اما منطق به کاری نمی اید اگر شاخص علمی را نظم ندهد و اما سردی تحقیق را همان گرمی تقاضای راه سوم ذوب می کند و بشر جاری می شود باید سادیسم در این مملکت نهادینه می شد تا وجدانها بیدار شود و روز به روز بیدار تر خواهد شد نه برای عامه که برای انان که فکر می کنند