غزل ۱۸۳۷ مولانا:آه که پرده در شدی ای لب پرده دار من/لیدی راوی
مولانا « دیوان شمس » غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۳۷
یا رب من بدانمیچیست مراد یار من
بسته ره گریز من برده دل و قرار من
یا رب من بدانمیتا به کجام می کشد
بهر چه کار می کشد هر طرفی مهار من
یا رب من بدانمیسنگ دلی چرا کند
آن شه مهربان من دلبر بردبار من
یا رب من بدانمیهیچ به یار می رسد
دود من و نفیر من یارب و زینهار من
یا رب من بدانمیعاقبت این کجا کشد
یا رب بس دراز شد این شب انتظار من
یا رب چیست جوش من این همه روی پوش من
چونک مرا توی توی هم یک و هم هزار من
عشق تو است هر زمان در خمشی و در بیان
پیش خیال چشم من روزی و روزگار من
گاه شکار خوانمش گاه بهار خوانمش
گاه میش لقب نهم گاه لقب خمار من
هیچ خمش نمیکنی تا به کی این دهل زنی
آه که پرده در شدی ای لب پرده دار من
#مولاناجلال_الدین
#مولانا
#شعرفارسی
#ادبیات_فارسی
#اشعار
#شعرخوانی
#آموزش_شعرخوانی
#آموزش_شعر
#خوانش
#دکلمه
#دکلمه_شعر
#شعر
16 сен 2024