معرب نیست همان پرگ به لهجه پارسی سغدی و برخی دگر پارسیان است مانند پراگن که به سغدی فلاخن گفتند و به گویش اهل اسطخر فراغن است پره و پرگ به معنی دایره و حصار و حلقه و چرخ است چرا که در حصار و حلقه نیز گرداوری است در کارنامه اردشیر بابکان و دینکرد امده ”سوارانِ اردشیر را آگاهی نبود، به بُن دژ گولار آمدند و دژ را بپروستند [ به میان گرفتند ].و در دینکرد ششم امده ”برخی نیکان پرسیدند که پَروَند (حصار ) تن چه و پَروَند روان چه و پَروَند دست چیست ؟ که پرونده نیز از همان گرداوری است و پارسیان را گونه ای شکار بود که نخجیر میرماندند و در میان تنگ می گرفتند بیهقی گوید نزدیک نماز پیشین که همۀ لشکر پَره داشتند و از ددگان و نخجیر برانده بودند و اندازه نیست نخجیر آن نواحی را، چون پَره تنگ شد نخجیر را در باغی راندند که در پیش کوشک است و افزون بر پانصد و ششصد بود که به باغ رسید و به صحرا گرفته بودند به یوزان و سگان و امیر بر خضرا بنشست و تیر میانداخت و غلامان در باغ میدویدند و میگرفتند و سخت نیکو شکاری رفت واژگان پرن و پرند و پردیس (فردوس ) که به گونه پل ( پوهل و پول ) شده نیز زین رو که گرد و دایره وار میزدند از همان ست تقریبا انچه گفته اند معرب است همگی از لهجه های پارسی است که به زبان عربان خوشتر مینشست و همان گونه اش در پارسی بوده مگر انکه در ان حروف ویژه عربان باشد مگر قاف و طا که در پهلوی همان طا و گاف بوده شکلش برای نمونه ابریق ابرج ابریز هرسه پارسی است و عرب هرسه انرا میگوید - پنگان فنجان هردو پارسی است و انکه گمان دارد فنجان و فارسی معرب است پنج و پنجاه فرنگیس و فرآسیاب پراسیب و پره وان فراوان را بنگرد و سنگ و سنجیدن بنگرد چه بسیار واجگان که عربی و ترکی دانسته اند و پارسی است یکی همین نام سبکتگین است که هم در زر و سیم پیشا اسلام امده و هم خوارزمی پیش از امدن ترکان میگوید پارسیان خراسان فرمانده لشکر را چاوک تگین سبک تازان میگوید و رود تجن که در خراسان و مازندان است و تگاور و تگین نام پارسی است و چاوگ از چو و چم پارسی است که چمان و چمنده و چوان امده هم اکنون نیز در جنوب شیراز اچچوم و چوم گویند