مارال، هنرمند ناشنوا: نیاز ما ترحم نیست، دسترسی‌سازی است 

چه خانم با وقار، زیبا و با متانتی ماشاالله 🌹

آفرین به این دختر هنرمند ❤

عزیزم....واقعا تمام حرفاش درست و کامل بود...منی که خواهر برادر ناشنوا دارم واقعا درکش میکنم....نمیدونم چی بگم فقط امیدوارم هرجا هست حالش خوب و دلش شاد باشه ❤ حالا خوبه بعضی از پلتفرم های نمایش خانگی برای اکثر فیلم و سریال ها زیرنویس میذارن و همچنین iran intl , mbc persia امیداورم بقیه هم اینکار رو زودتر انجام بدن..و شرایط و امکانات هم فراهم باشه چون در یک جامعه همه طیفی حق حضور و تفریح و رفت و آمد دارن 🤍🤍🙏

گفتار بیان را چ،با آرامش در بیان بیشتر کارکن.چون اول برای خودت مهمه.بقیش اصلا مهم نیست عزیزم. آفرین 🌞✌️🌹💞

سلام بی بی سی فارسی این خواسته زیرنویس را از خودش شروع کنه و بعد از آن هم در برنامه هارو فرصت های مختلف دیگر به این حق مسلم عزیزانی همچون مارال جان اشاره ای داشته باشه. فقط حرف نزنید عمل هم داشته باشید . از خودتون شروع کرد ه و بعد دیگران را تشویق و رهنمون سازید. انشا الله.

عاشقتم مارال چقدر توجذاب و دوست داشتنی هستی.. دوس داشتی خوشحال میشم برام پیام بفرستی🌹🌹🌹

عزیزم دلم چقدر اسمت بهت میاد مارال اسم یه اهوی زیباست عزیزم خوش به حالت که آونجا هستی واقعا اینو از ته دلم میگم منم یه دختر مثل شما یه مشکلی داره ولی هیچ امکاناتی اینجاا براش نیست و من خیلی غصه میخورم مثل یه زندانی حبس ابد همش خونه است و هیچکس نه آونو درک میکنه نه منو برای همین گفتم خوش به حالت اونجا هستی و برات همه امکانات فراهم هستش 🥰🥰🥰

💓💓🙏🙏💪💪👍👍

موفق باشی عزیزم

پیام یک خواهر عزیز ما اسم من زهرا است بسیار فقر بدبختی بیچاره گی زیاد است 😭😭😭 زیاد تر از دو سال شد پدر مه شهید شده و پدرم معلم در لیسه حبیبیه بود از دست دادیم یگانه نان آور فامیل ما پدرم بود یگانه تکیه گاه در زندگیم پدرم بود دو سال پیش در یک انتحاری پدرم شهید شد😭 ما در فامیل چهار نفر بودیم خودم پدر مادر و یک برادر کوچکم وقتی پدرم از دنیا رفت ما کسی دیگر نداشتیم و هیچ کسی نان آور نداشتیم مجبور شدم خودم با مادرم و با غرور جوانی که داشتم یک دختر جوان بودم در عین غرور جوانی و در جوش خروش جوانی در خانه های مردم و همسایه ها کار کنم چون شرایت افغانستان همین طور است باید کار کنی تا زنده بمانی ظرف شویی کالا شویی صفاکاری فرش شویی و غیره کارها چون یک دختر بودم دیگر کار نمیتانستم ازین که مادرم خیلی مشکل دسک کمر داشت و رماتیزم داشت و سنگ گرده کار کرده نمی توانیست من کار میکردم هم مکتب میرفتم چون مادر را زیاد دوست داشتم من فقط مادرم را داشتم و مادرم فقط من را داشت روزگار زندگی ما هر روز خراب خراب تر شده میرفت بعد از شهید شدن پدرم مادرم چون خیلی تشویش میکرد از نبود پدرم و آینده من و فقر بیچارگی بد بختی ما بی پولی و ناداری هر روز که از مکتب میامدم می دیدم چشم های مادرم اشک داره و رنگ رخش پریده زرد زار گشته میره میگفتم چرا مادرجان گریه می کنی میگفت چشم درد هستم دخترقندم گریه نمیکنم یک بهانه ی میکرد روز ها خیلی تلخ میگذشت یک روز من در خانه بود میخواستم مکتب برم مادرم را گفتم من رفتم مادر جان مکتب ناوقت نشه دوباره آمدم کتاب ریاضی را فراموش کرده بودم فکر کرده بود مادرم من مکتب رفتم وقتی دوباره آمدم در دهلیز صدایش را شنیدم با خداوند متعال درد دل میکرد خیلی گریه😭 میکرد و فقط آه میکشد با خود گریه میکرد من در دهلیز نشستم مادرم نمیدانست من مکتب نرفتم صدایش را میشنیدم فقط از درد هایش با خدا درد دل میکرد ساعت ها گریه کردم در دهلیز مکتب نرفتم قلبم شکست دم از دست پایم رفت بغز گلویم را گرفت و اشک نا خود آگا از چشمانم جاری شد آرزوی مرگ کردم از الله متعال جانم را بیگیرد آن روز بد تر روزی در زندگیم بود صدای ناله مادرم قلبم را جریحه دار ساخت که از بی کسی بود😭😭😭 هر روز مادرم ضعیف و ضعیف تر شده میرفت یک روز متوجه شدم رنگ مادرم خیلی زرد زار گشته روز ها در بستر بیماری افتاد دیگر مادرم از خوردن و نوشیدن مانده بود مادرم درد میکشید و خیلی دعا میکرد در پیش الله متعال کمی خوب تر شوه چون برای من هم پدر بود هم مادر خیلی ضعیف شده بود تا یک مسلمان پیدا شد گفت معاینه میکنم که چی مشکل وجود داره معاینه اش خلاص شد نتیجه کشت آمد گفت مادرت سرطان داره شش ماه یا زیاد تر میشه مادرم در بستر بیماری است غیر از خدا هیچ کسی ندارم در خانه هست مادرم و خیلی مریض است هالی وضعیتش خیلی خراب و تمام داکتر ها جوابش داده میگن خوب نمیشه😭 و همچنان از زندگی ناامید شدم من و مادرم چون مریض است وضعیتش خیلی خراب است و خانه ای ما کرایی است و پیسه تداوی شه نداریم و به تداوی مادرم توان ندارم ما حتی شب هاگرسنه خواب کردیم چی برسد به پیسه و پول دواه، مادرم 😭😭😭 و زندگی بسیار سخت شده سر ما هیچ چشم امید دیگر نیست جز الله متعال 😭 من هم روزی یک دختر جوان پر غرور با آرزو های زیاد بودم همانند شما در دل آرزو های زیبا داشتم و خیلی خواب ها و خیال ها داشتم دوست داشتم خوب بپوشم خوب بگردم و خوب تحصیل کنم و درآینده یک چیز شوم و خوب زندگی کنم اما روزگار من را نگذشت و شکست و هر چی که داشتم دست روزگار بیرحمانه از من گرفت هطاه اول پدرم را از من گرفت و من را شکست و صفا کار خانه های مردم ساخت 😭😭😭 و کوشش میکنم مادرم خوب شود و جدا از همه از شما مسلمانان هم وطنان عزیزم و انسان های خوب و با خدا خواهران مادران و برادرن پدران یک خواهش میکنم من را کمک کنید چون مادرم سرطان سینه داره و پول یک نسخه دوایشه نداریم 😭😭😭 و پیسه کرای خانه سه ماه میشه مانده سر ما در خانه مریض داریم خانه ما کرایی است چون پول دواه نداریم به مادرم اگر می توانید به اندزه توان خودتان کمکم کنید به مثلی خواهر تان هر چی از توان تان باشه کمک کنید خواهش میکنم من را کمک کنید التماس میکنم به خاطری مادرم خیلی مجبور هستم به خاطر مادرم و مادر خودت تان به مادرم من کمک کنید به خاطر الله (ج)😭😭😭😭 😭😭😭😭شماره واتساپ من 0704134593 +93704134593 اگر توان کمک ندارید مسلمانان عزیز شیر کنید باز هم کمک کردی به خاطری خداند متعال شییر از یاد تان نره دوستان به نیت ثواب شیر کنید و به خاطر رضای الله متعال شیر کنید و به خاطر رضای خدا شیر کنید تا خدا شما و خانه واده تان را از بلا و آفات زمینی و آسمانی در پنا و رحمت خود حفظ کند التماس دعا خواهران و پدران و برادرن و هم وطنان عزیزم😭😭😭..