خب راه حل آنچه به زعم خودت مشکل بود یک آهان بود و ببینید دین چه قشنگه ???!!!حال گوش کن تا بدانی تکلیف چیست نقل است عارفی با پسرش در راه مکه شد . در کارم وانسرایی برای استراخت شبانه خفتند صبح زود وقت نماز پسر رو به پدر گفت از این جماعت خفته یگانه ای بر نخاست تا دو گانه ای بگزارد ! (یعنی یکی از این جمعیت بیدار نشد تا نماز دو رکعتی صبح را بخواند )عارف بر آشفت و به پسر گفت تو نیز اگر خفته بودی به که در پوستین خلق افتی (یعنی تو هم اگر خوابیده بودی بهتر بود تا بیدار باشی و در باره مردمان غیبت کنی . شب و روزگار خوششششش