پرونده مستند در این قسمت به بررسی پرونده خفت گیری مبایل با استفاده از چاقو از افراد می پردازد #پرونده_مستند #شاپور #زندانی #سرقت #مستند #خانواده #پرونده #طلاق #چاقو #دکترشریفی_یزدی #برنامه_جدید #خفت_گیری
وای از اون روزی که ادم تو شرایط سخت خودشو منکوب وسانسور نکنه درسته که سخته اما از این عواقب بهتره اما باید طرف واقعا یه اگاهی نسبی پیدا کنه بنده خدا برای پدری که اصلا ندیدیش به یارو چاقو تو سینه مستقیم میزنی این رفیق هم نشینت داره اگه بتونه میخاد همه ی ماجرا رو بندازه گردن تو بدبخت بعد برای پدر ندیدت ادم میکشی امان از تعصب کور بعدشم چه افکار غلطی گنده لات اخه عزیز من اونایی که مملکتو لشکر دستشونه با دنیا تعامل ودوستی دارن حالا طرف یه ادم تنها چه فکرایی وچه ادعاهایی امان از نا اگاهی
@@ZHRA750 سید علی چلاق اینا رو عفو بهشون میده به مناسبتهای مختلف عید قربان و نیمه شعبان و ... اینا به درد بسیج و حزب الله میخورن ارازل و فاحشه ها دست راست سید علی اند
ممنون از نظر شما مخاطب محترم تمام هدف این برنامه آگاهی دادن به شهروندان است و موضوعات این برنامه به دلیل اینکه این جرم بسیار اتفاق افتاده انتخاب می شود
با درود ،وقتیکه زندان میروند و پس از ازادی ۔نه فقط اصلاح نمیشوند بلکه وقیح تر و گردن کلفتر میشوند ۔ چون زندان محل کاسبی برای ا کثر ماموران زندان است۔ با پول هر کاری در انجا انجام میدهند ۔ اگر در زندان سخت بگذرد ۔اصلاح میشوند ۔دور بر زندان بزرگ زمین کشاورزی زیاد است ۔باید ببرند در انجا بیل بزنند و متوجه بشوند پول در اوردند سخت است و اموال مردم را دزدی نکنند و کار سخت دیگر خلاف نمیکنند ۔و بعداز ازادی حداقل در گلخانه صیفی جات تولید میکنند ۔دیگر نمیگویند کار نداریم و کسی به ما کار نمیدهد ۔ در زندان بدنها امده کار میشوند من فکر میکنم نود در صد خلافکارها به راه راست هدایت میشوند
negin sabz : خیر جانم ,نیروی انتظامی این متهمین را دستگیر و سپس برای محاکمه , تحویل مقامات قضایی و دادگستری میدهند .معمولا قضات در داد گاه ها , بر حسب مفاد پرونده , میزان محاکمه و حبس را صادر می کنند و اینجا ست که مشکل پیدا میشه . اولا اکثر اینها با سپردن وثیقه تا روز برگزاری دادگاه , از زندان مرخص می شوند و از طرفی زندانها ظرفیت کافی برای پذیرش زندانیان را ندارند . یعنی زندانهای این مملکت پر شده و به همین دلیل , باید زود به زود , مجرمین را مرخص کنند
ولی اون مادر چقدر میتونه بی رحم باشه این بچه هربلایی سرش اومد مقصر اون مادره هیچ بهانه ای هم پذیرا نیست میتونست هم شوهر کنه هم بچه نگهداره بنظرم ایتارو روانشناس باید بالاسرشون باشه تو ندت زندان رسیدگی کنه بعد وارد جامعه بشن و حکمشونم طولانی نباشه ک عقده ای بشن البته نظرمه ببخشید❤
اینابایدگیرمن بیوفتن نوزده سالم بوددوستم توجاده بساط بزرگ هندونه ریخته بودومیفروخت وچون تنها بود میگفت بیاپیشم روبرومونم چندتالات های همون منطقه یه آلاچیق بزرگ داشتن ومیوهای باغ هاشون وهندوانه میفروختن وعصرهااونجا پاتوق عرق خوردن ودورهم جمع شدنشون بود وماروتمسخرمیکردن ومیومدن برای خنده دوستاشون ده بیست تا هندوانه بزرگ رامینداختن توخیابون ومیشکوندن ومیگفتن به پلیس زنگ بزین وپلیسم یانمیامدیامیترسیدوکلااین برنامه پیش میومد چون فروش دوستم خیلی زیادبودواکثرماشینها طرف مامیاستادن تااینکه یروزاوم نام وگفتن تاآخرهفته بایدجمع کنید شماروشنبه نبینیم وگرنه جونتون پای خودتون ماهم جوون بودیم ونمیدونستیم بایدبریم یاوایسیم خلاصه شنبه عصراومدن ودوستم روباچاقوزدن ویه چاقوهم تودست من زدن وکلا بساطوریختن بهم مارفتیم بیمارستان وسردوستم وکمرش بخیه خوردولی تاصبح نتونستم بخوابم بااینکه شکایت کردیم ولی شاهد نداشتیم وپلیس هم ناتوان بودواصلا نتونستیم ابلاغیه روبرسونیم دستشون خلاصه دوستم گفت ولشون کن اینا بعدش میان بیرون وانتقام میگیرن ولی من مثله خوره داشتم خودخوری میکردم وشبهانمیخوابیدم تااینکه یادم اومدشوهرعمم چندتا کلاشینکف زمانی که بارمیبردجبهه باتریلی آوردوگوشه یه باغچه خاک کردوفقط من بودم حدودهفت سالم بودودقیق یادم بودکه کجا بود خلاصه شوهرعمم وعمم که فوت کرده بودندواون خونه هم خالی بود درنزدیکی ما وکلیدش دست مابودبرای سرکشی به باغچه ودرختها بلندشدم رفتم وهمون قسمت رابازحمت کندم ورسیدم به جعبه ای که تویه چندلایه پلاستیک پیچیده بود جعبه روکشیدم ودیدم پنج تااسلحه توچندلایه گونی وپلاستیک وکیسه پیچیده شده اولی روبازکردم سلاح نونوبودحتی یه گلوله باش شلیک نشده بودهمه نوبودن فقط یکی ازسلاح هاآبی رنگ متالیک بودوخیلی قشنگ بود کشیدم وبردم توزیرزمین وبعدهم جعبه روبازکردم ودیدم انواع فشنگ وسرنیزه وکلا وسایل جبهه اون زمان بود خشاب ها روبستم بهم باچسب برق وپرکردم یه تاهم پرکردم گذاشتم توکوله پشتیم مقداری هم فشنگ اضافه برداشتم که بعدن فهمیدم هزاروصدتا فشنگ بوده واومدم خونه اسلحه روروغن کاری کردم وتمیزش کردم وصبح رفتم تویه کوه ودوتا شلیک کردم وسریع برگشتم وهمون روزظهررفتم توباغی که جلوش بساط داشتیم مخفی شدم وپشت درب بزرگ باغ دقیق بساط اونورومیدیدم ساعت دوبعدازظهرپشت درخوابم برد چون شب نخوابیده بودم باصدای موتورهاوماشینها بیدارشدم جاده شلوغ بودعصرپنجشنبه دهه هفتادنزدیک هشتادخلاصه اونروزجمع اورکت آمریکایی پوشاجمع جمع بود همون دونفرهم که ماروباچاقوزدن هم بودن وهمگی روی تخت های کناربساط داشتن مشروب وقلیون ومیوه وسیگارمیکشیدن ومیخندیدن قشنگ یادمه قلبم داشت بدمیزدصدای قلبمو میشنیدم گفتم یاعلی اگه الان نزنم ازغصه خودم میمیرم لولای دربزرگ راکشیدم بالاویه درب باغ بازشد رفتم طرف بساط وسط خیابون گلگدن روکشیدم ودقیق رسیدم دوقدمیشون شروع کردم بستم به گلوله هرکدوم ازروی اون یکی فرارمیکرد که جونه کثیفشونونجات بدن صاحب بساطم فقط فریادمیزدکه من کاسبم دوتاهم به اون زدم یازده نفرتیرخوردن که چهارتاشون همونجا افتادن که یکی همون بودکه بمن چاقوزدلوله داغ اسلحه روکردم تودهنش که ازحلقش خون زدبیرون بقیه هم تواتاقی آخربساط که اتاق موتورآب بودرفته بودن ودرب راازاون طرف قفل کرده بودندواونایی هم که تیرنخورده بودندکلافرارکردند فقط اینکه این لاتون فقط میگفتن گوه خوردیم اون یکی میگفت ماکه نبودیم فلانی بود فقط ای کاش دوربین بودوگریه اینارومیگرفتم بعدش زدم توباغ هاوپیاده فرارکردم که بعد دوسال باوساطت یکی ازفامیل که سمتی داشت خودم رفتم ومعرفی کردم خودمو وجای سلاح هاروگفتم واینکه اهالی اون منطقه ازدست این ارازل شکایت کرده بودندواینکه چون نمردن و اینکه خوداین افرادجرمهای سنگینی داشتن ومسائل دیگه دست بدست هم دادتا بعدازدوسال وهشت ماه پرونده من مختومه بشه واینکه تواین دوسال وهشت ماه من فقط بیست روززندان بودم بقیه رودرمنزل سپری کردم این موضوع درروزنامه کیهان اواخرهشتادچاپ شدویکی دیگه ازعوامل تبرئه شدن من اینکه پزشکی قانونی تشخیص جنون آنی ویاجنون عکس العملی برام تشخیص دادن ولپ کلام اینکه ریختمشون بهم بقول محلی هااینا فکرنمیکردن یه بچه اینجوربزنه به گله شون دمت گرم که خوب زدی
کار اشتباهی کردی ، ولی راهش این نبود که اسلحه بکشی ، اگه خدایی نکرده یکیشون رو میکشتی برای هیچ و پوچ سرت میرفت بالای دار یا همه خانواده ت رو بخاطر دو آدم بی اخلاق گرفتار میکردی خودت هم بدبخت بودی خوش بین ترین حالت دیه می افتاد گردن خانواده از همه جا بی خبر و رنج عذاب بعدش و حبس طولانی مدت و فقیه ماجرا …. اما از دیدگاه من مرتکب اشتباه شدی هر چند اونا خیلی نامردی و ظلم کردند ولی شما هم مرتکب اشتباه شدید ، چرا که اگر جدی تر و هوشمندانه تر اقدام به شکایت میکردید قانون بدون شک اونا رو مجازات سنگین میکرد ، مخصوصا دهه هفتاد هشتاد که پلیس در حوزه انتظامی سخت گیری های خودشو داشت ، البته نمیدونم دقیق کدوم منطقه بودی کدوم شهرستان بودی ولی کار اشتباهی مرتکب شدی مثلا اگر در مناطق دیگه ای مثل مناطق لرها یا بلوچ ها و عربها این کار رو انجام میدادی و اسلحه میکشیدی عاقبت به جنگ طایفه ای و کشته شدن یا آواره و زخمی شدن تعداد زیادی بیگناه میشد … پس بهترین کار ممکن اینه همیشه انسان خونسردی خودشو حفظ کنه و از راه کم هزینه تر وارد بشه و خشم خودشو کنترل کنه ، اصلا شما میتونستید اون لحظه که بهتون گفتن از اینجا جمع کنید پلیس یا مسئولین اون ناحیه رو با خبر میکردید ، نیازی نبود این حجم از خشونت رو برای دوتا آدم جاهل نادان به کار ببرید
خدایی کارشناس ناشی هستی،،، ما بچه های دهه ۶۰ چون تعداد مون زیاد بود صبح می ریختن مون توی کوچه شب میرفتیم خونه، اون موقع اصلا پدر و مادر ها توجهی به بچه هاشون نمیکردن،معمولا توی سن کم چندتا بچه پس مینداختن که نه کیف و کفش و لباس درست و درمون تامین میکردن نه مهر و محبت،مثلا پدر من وقتی ۲۹ ساله بود ۴ تا بچه داشت،خب مشخصه قدر این نعمت زیبا و دوست داشتنی رو نمیدونستن،،تازه بچه هارو مایع عذاب خودشون میدونستن.در عوض من ۳۸ سالمه تازه یه پسر ۶ ساله دارم،خدا گواه که به جزء اینکه باهاش رفیق هستم با اینکه ۶ سال بیشتر سن نداره، همیشه نیاز های چند سال بعد پسرم هم اگر تأمین باشه،بعد به فکر مایحتاج خودم که چند وقت هم واجب بوده واسم خودم میخرم، در کل بچه های دهه ۶۰ هم محله ای خودم به مراتب شرایط شون از من بدتر بود ولی بهتر نبود،، اکثرا هم رفتن دنبال یه شغلی و بعضی ها هم رفتن ارتش و نیروانتظامی، ، زن و بچه دار شدیم داریم هرطور هست زندگی آبرومندانه میکنیم، این شد دلیل که معلم به طرف گفت پدر سوخته چرا درس نخوندی؟ دیگه تقصیر معلم هس که قاتل و دزد شده یا تقصیر باباشه که دو تا دود میگرفت،، اگر اینطوری بود باید همه بچه های دهه ۶۰ دزد و قاتل و جانی و خفت گیر میشدن
😂😂😂😂 خخخخخ واقعا راست میگی ،،. خیلی لحن بد و ناجوری برا صحبت کردن با مجرم دارن . صحبت کردن دکتر را با ایشون مقایسه کنیم ببینیم چقدر لحن و صحبت با هم فاصله دارن .