یلدای عزیزم خیلی خیلی لذت میبرم از ولاگ هات و خیلی تحلیلاتو دوس دارم. به نظرم دوستی ها و رفاقت ها خیلی بخش مهم زندگی ما هستن و چقدر خوبه ادم های امن اطرافمون داشته باشیم تا بتونیم خودمون باشیم
خیلی زیبا و لذت بخش بود دیدن این ولاگ، مرسی یلدا جون. اونجایی که راجع به رفاقت های زنانه گفتید یاد بخشی از کتاب هنر همچون درمان افتادم که در ادامه رقصنده های نقاشی ماتیس آورده شده بود " تصویر نمی خواهد بگوید همه چیز خوب است، فقط می خواهد بگوید زن ها همیشه از وجود یکدیگر لذت می برند و شبکه های ارتباطی حمایت کننده ای با هم تشکیل می دهند."
روزم رو با این ولاگ شروع کردم و چقدر حس خوبی داشت 💙 اونجا که گفتین روزهایی بوده که نارفاقتیها رو تجربه و کردین و حتی روزهایی بوده که خودتون رفیق بدی بودین خیلی واقعی و البته بالغانه بود و من هم با تمام وجود حسش کردم و پذیرفتمش. راستی دلم رفت برای اون Intermezzo 💙 کاش من هم زودتر بتونم ایران پیداش کنم ❤️🩹
عالی بود یلدای عزیزم.❤❤ من به حسی که از قلبم احساس میکنم( ندای قلبیم) خیلی اعتماد میکنم که همیشه هم درست گفته اما به صدای ذهنم(که توش پر از افکار و قضاوتهای اصولا منفی هستش نه.... چون بعدا متوجه شدم اشتباه کردم. که خیلیاش همونجور که خودت گفتی آدما در برخورد اول خود واقعیشون نیستن یا گاهی مشکل از خودم بوده. یعنی خودم توی انرژی های پایینی بودم و همین تاثیر گذار بوده روی قضاوتهای نادرستم.....
یلدا جونم خیلی ممنونم بابت ولاگ،من همیشه موقع کار خونه نگاه میکنم اکثرا صبح ها که بچه ها مدرسه هستن و زمان برای خودم هست، الانم ظرفها رو شستم ،املت اسفناج هم برای صبحانه درست کردم و از دیدن روی ماهت و شنیدن صدای قشنگت لذت بردم❤در مورد رفاقت به عنوان کسی که دایره رفاقتش مال خیلی خیلی سال پیش هست بگم که خیلی قبول دارم و با حرفت یه تلنگری خورد بهم که شاید من تلاشی نکردم برای پیدا کردن رفیق های جدید و دوستی هایی که بتونم الان تنها نباشم🥹
موضوعی که در موردش صحبت کردی واسه من تبدیل به یه دغدغه شده، یا بهتره بگم تبدیل به یه رنج شده. طرد شدن از جمع دوستان. من دوران دانشگاه عضو یه اکیپ دوستی بودم ولی الان چندساله ازش حذف شدم و تا حدودی هم دلیلش رو میدونم و ناراحتم از این موضوع. ولی دیگه نمیتونم باهاشون ارتباط بگیرم و غرورم اجازه نمیده برم سمتشون😑 احساس میکنم تحقیر میشم. چون بارها پیش قدم شدم واسه قرار گذاشتن و اونا به نحوی پیچوندن.
کاش من با تو از نزدیک هم دوست بودم ، یلدای قشنگ من 😊❤❤❤❤ ولی اشکال نداره همینکه ده ساله از اینجا و اینستاگرام و هر پلتفرمی که شما توش باشی منم هستم و میشناسمت هم برام لذتبخشه 🥰🥰🥰❤❤❤
یلدا من کوکوی پیازچه رو فقط با نمک و فلفل و دو سه تا تخم مرغ درست میکنم. اولش پیازچه رو با گوشکوب برقی خوب ریز میکنم، وقتی خیلی خوب ریز میشه عطرش بیشتر درمیاد و محشر میشه🤤
یلدا جان یه سوال ،کتاب خاطرات کتابی رو خوندی؟ چون یادمه نشونش دادی منم گفتم خوشحالم که منم امروز خریدمش و الان در حال خوندنشم، خواستم بگم اگر هنوز شروع به خوندنش نکردی شدیدا پیشنهادش میکنم خصوصا برای حال و هوای پاییزی فوق العاده است، منکه واقعا دارم لذت میبرم ازش 😊
اینقدر از این کتاب گفتی واقعا دلم میخواد بخونمش من 90 درصد اوقات واقعا احساسم به اون آدم درست در میاد دلم میخواد سوپرایز بشم و برعکس باشه اما واقعا درست در میاد
راستی یلدا جانم یکم در مورد نحوه کتابخونیت، اون قسمتی که نُت برداری میکنی بهم میگی که راهکارت چیه؟ الان دیدم یه سری کاغذهای کوچک سفید چسبوندی و نت نوشتی و یه سری کاغذهای رنگی هم مابین صفحاته. اونها چیه؟ چون من خودمم خیلی دوست دارم هر خط یا صفحه ای که میخونم همون لحظه چیزی به ذهنم میاد را بنویسم و کتابام متاسفانه خیلی پر شده و شلوغ مرسی گلم😊❤
كاش آدم ها تو اولين برخورد كه با هم دارن اون حس شور و اشتياق و هيجان رو برا هميشه داشته باشن، منظورم رابطه با جنس مخالف نيست منظورم همين رفاقتهايى كه يه روزى يه جايى شروع ميشن و بعد از يه مدتى طرف رو كه ميشناسى باورت نميشه كه اين همونى هست كه تو اولين ديدار باهاش اون همه هيجان و حس خوب نسبت بهش داشتى كه الان اصلاً ندارى….😌
چقدر جالب بود این چیزی که در مورد مهاجر گفتی یلدا، من همیشه اتفاقا درگیرشم و بیشتر توی چهره آدمها دنبالشم وقتی توی خیابون راه میرم و به چهره آدمها نگاه میکنم دنبال شباهتشون به آدمهایی که توی ایران میشناسم میگردم و اتفاقا پیدا میکنم اون شباهت رو و در لحظه اول مغزم اشتباهی میگیره که نکنه واقعا این همون آدمه و من دارم اینجا میبینمش اتفاقی. ولی خب در لحظه به واقعیت برمیگردم :)))
منم کتاب هایی که فصل های کوتاهی دارن خوشم میاد و دیرتر خسته میشم و بیشتر دوست دارم بخونمش اتفاقاً لی فصل ها که بلند باشه اگه خود موضوع هم کند باشه دیگه زد خسته میشم نمی کشم😁