من الان گربه دارم ولی وقتی ۱۴ ساله بودم یه همستر داییم برام آورد یک هفته نگهش داشتم انقدر بانمک ث گوگولی بود صبح بیدار شدم دیدم نیست بابام داده بود به دوستش تا دوماه گریه میکردم واقعا حیوون هرچیم ک باشه وابستگیش خیلی زیاده😢
عشق بین حیوان و انسان هیچ وقت نمیتونه عشقی باشه که حتی بین انسان ها اتفاق بیوفته🥲 و خودم هم دقیقا چند روز پیش سگم مرد و انگار از یک آدم شاد تبدیل به یه آدم افسرده شدم🙂💔
منم چون مامانم گربه قبول نمیکرد با بابام خرگوش آورده بودیم خرگوش یه سال پیشمون بود و بهمون وابسته شده بود بعد تو این مدت مامانم هی میگفت کثیفه اینم موهاش میریزه همه کاراشو من میکنم شما مسئولیت پذیر نیستید و آخر اونقدر گفت که بابام واگذارش کرد به یکی دیگه اونروز بدترین روز عمرم بود اونقدر گریه کردم که چشمام سرخ شده بودن تا چند روز بعد رفتنش افسرده شده بودم و گریه میکردم واقعا جدا شدن از یه حیوون که بهش وابسته شدی درست مثل جدا شدن از یه عضو خانواده هست 😢😭الان باز یادش افتادم دارم گریه میکنم حتی یه عالمه عکس و فیلم ازش نگه داشتم
الاهی بمیرم عزیزدلم. منم دقیقا مثل تو شدم من دوسال پیش همچین اتفاقی برام افتاد و من چون اون موقع سیزده سالم بود نمیتونستم هیلی هندل کنم و به زور مامان و بابامو راضی کردم و کربه رو اوردم اشتباه من این بود که دی اس اچ گرفتم و خب همونطور که میدونید هیلی شیطون ان و واقعا خیلی دوستش داشتم حتی بابام که دیر تر راضی شد و بیشتر مقاومت میکرد خودش الان که دارم میبینم کلی فیلم ازش گرفته و منم مامانم وسواسه همش استزس اینو داشتم که از اتاق نره بیرون بره بالای یخچال و کابینت و اینا تازه یکبارم در دستشویی باز بود رفت توی دستشویی بعد دویید اومد بیرون و مامان من خیلییییی روی اینکه مثلا دستشویی کثیفه و نباید بره حساس بود و خیلی جو بدی بود از یه طرف مامانم این چیزارو میگفت از یه ور بابام بهش چپ چپ نگاه میکرد یکم ولی داشت علاقه مند میشد هنوزم میگم اگه یه ماه بیشتر نگهش میداشتم شاید براشون عادی میشد. اخر به شدت شرمنده اون خانم که حامی بود و ازش گزفتمش شدم و ضربه خیلی بدی هنوزم که هنوزه بعد دوسال به خودم و اون بچه وارد شده خیلی ناراحتم ولی بازم دلم گربه میخواد ولی دیگه نمیگیرم. کاش این ویدیو تو قیل از گربه گرفتن میدیدم. توهم کارت خیلی خوب بود که این ویدیو رو گرفتی که بقیه اشتباه تورو نکنن و اشتباهتو جبران کردی. مرسی❤
دقیقا حرفت رو قبول دارم من هم یه شیش ماه پیش گربه به سرپرستی گرفتم و اون موقع هیچ مشکلی نبود و تمام اعضای خانواده اوکی بودن ولی خونه ما حیاط دار هست و یه درخ تا پشت بوم داره و من این موضوع رو مشکل نمی دونستم که هیچ تازه فکر میکردم که خوب باشه براش یه جای بازی داره ولی به محض اودرن به خونه مون این شروع کرد بازی گوشی کردن و از درخت بالا رفتن اون موقع من حتی فکرش هم نمی کردم از این درخت به این بزرگی بالا بره بعد چند دقیقه این رفت بالا و رفت بالا پشت بوم و من شروع کردم به گریه کردن که دیگه این رفت و.. بعد بابام رفت بالا پشت بوم خدارو شکر ترسیده بود و همون جا مونده بود و اون رو اورد ولی خوب این مدام کارش این شده بود که از اون درخت بالا بره و بره بالا پشت بوم و من گریه کنم و بابام بره بیاره اون رو دقیقا من هم مثل تو تصمیم گرفتم در حیاط تمون رو ببندم و نزارم حیاط بره ولی این کار غیر ممکن بود و اون هی کنجکاوی میکرد و هر روز بیش تر از دیروز کنجکاو میشد ولی اخر به صاحب قبلیش برگردوندم 😞
عزیزم حیوانی که میارید منزلتون حتما باید جفت باشن یا همسنو سال باشن یا باهم بزرگ شده باشن اصلا اذیتتون نخواهند کرد چون دوتایی باهم بازی می کنند بخصوص کربه ها از تنهایی متنفرند افسرده می شن یا بیش فعال ،اما اگر جفت نر و ماده باهم زندگی کنند البته حتما در سن ۶ماهگی به بعد باید عقیم شده باشند برای کنترل جمعیتشون ،با هم غذا می خورند می خوابند تو سر و کله هم می زنند و هیچگونه مزاحمتی برای شما بوجود نمیارن شما حتی اگر یک یا دوشب خونه نباشید و در و در محیط امن خونه آب کافی غذای خشک مخصوص گربه و خاک برای دستشویی کردنشون قرار بدهید و محیط اطراف امن باشد از جمله وسایل شکستنی و رو میزی از اینجور چیزها دسترسشون نباشه هیچ خطری تهدیدشون نمی کنه و خیلی خوب دوتایی شاد و سالم زندگیشونو می کنند. من تجربه اشو دارم که می گم ♥️🐾🙋🏻♀️
ما یه باغ صد هزار متری داریم و خونه ویلایی بزرگ و بازهم با پدرم و مادرم و یکی از برادرهام به مشکل جدی رسیدم با اینکه حدود صد متر اونطرفتر از خونمون و داخل باغ چهارصد متر مربع فضا درست کردم و اتاقهایی برای سگهام ساختم ولی باز هم مشکلاتی بود تازه ما تفریحی به این باغ میومدیم ولی خودم بیشتر موقع ها بودم و حیوونهامو رها نمیکردم با اینکه گربه از بچگی اینجا بدنیا اومده بود و پیش مادرش توی حیاط بودن باز هم مادرم میگفت موی گربه میاد توی خونه .یه روز که گربه یه مار بزرگ رو زیر آلاچیق که بچه های کوچیک خانواده میرفتن کشت تازه فهمیدن چقدر گربه و جودش لازمه .بچه ها شما فقط با مستقل شدن میتونید حیوون خونگی بیارید والسلام❤❤❤
خیلی ویدیوی جالبی بود،باتمام وجود درکت میکنم،منم حامی حیواناتم و تابتونم غذارسانی میکنم،یه سگ و گربه هم توی خونه دارم،عشق به حیوانات خیلی قشنگه❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
یه نکاتی که هم هست باید گربه یه اتاق مخصوص یا آزاد باشه بهتره آزاد باشه تو اتاق افسرده و ناراحت میشه البته من خودم براش یه اتاق مخصوص درست کردم که به اتاق خودم راه داره و اینکه یه نکاتی که هست اوایل گربه گرفتن ممکنه پشیمون بشید چون شاید شیطونی کنه و یه کارایی کنه که بعضیا خوششون نمیاد مخصوصا بچه گربه ها من خودم گربم اوایل خیلی شیطونی می کرد و مامانم گفت کاش نمیگرفتیم و کلی غر میزد ولی بعد چند مدت انقدر مامان و بابام عاشقش شدن که واقعا من باورم نمیشد اگه میخواهید گربه بخرید حتما باید شرایطش رو داشته باشید :)
کاملا درکت میکنم منم دوسال یه گربه داشتم تا اینکه دوتا شدن یکی شیطون و کوچولو یکی آروم و بزرگ و نر و ماده بودن اوضاع وقتی بدتر شد که مامانم عمل داشتن و شروع به کیک پزی و فروش کیک کردن برفی هم که بشدت مو میریخت بدبختمون کرده بود چقتی فهمیدم باید بدیم برن هرشب از پنجره با برفی و تیله حرف میزدم و زار زار گریه میکردم تا اینکه حدودا بعد یک ماه از کرمان برگشتیم و من فهمیدم پیکه هیچ گربه ای ندارم
وای من عاشق همستر ام و خاله ام وقتی فهمید دوتا همستر برای من و یکی از دختر خاله هام خرید ولی مامانم هیچ جور راضی نمیشد که اونارو بیاریم توی خونه و چند روز توی خونه اون دختر خاله ام موند و با اینکه خاله و دختر خاله ام خیلی دوستشون داشتن ولی چون شرایط نگهداری نداشتن شوهر خاله ام تصميم گرفت اونارو به یکی از همکار هاش بده که بچه اش وسایل و شرایط اش رو داشتن اون زمانی که پیش دختر خاله ام بود یکی دوبار رفتم دیدن شون و واقعا عاشق یکی شون که سفید بود شدم و اسمش هم برلیان گذاشتم چون برام مثل جواهر بود وقتی اونجا بودن برلیان روی دست دختر خاله ام نميومد وقتی رفته بودم خونشون یه بار با دست بهش غذا دادم و برای اولین بار فقط روی دست من اومد نگم که چه حسی داشتم اون موقع اولین بارم بود که یه همستر توی دستم گرفته بودم چون مامانم اجازه نداده بود انگار یه ابریشم توی دستم گرفته بودم از وقتی رفتن تا الان مادرمو نبخشیدم اینم بگم که اون موقع من تازه یه گرینچیک گرفته بودم و الان بعد از سه سال هنوز پیشمه ببخشید طولانی شد(:
من یه خرگوش داشتم متاسفانه مرد آنقدر کریه کردم که حتی تا یک هفته مدرسه نمیرفتم من چو کلاس ۱۲ هستم درس هام هم مهم بود ولی نمیتونستم برم مدرسه قشنگ افسرده شده بود م بعد هم فهمیدیم تقسیر ساب خو نمون بوده چون ازش خوشش نیومده بهش مرگ موش داده چون تو حیات اون روز گذاشتم بازی کنه فقد ۱ دقیقی نبودم تازه بچهی ساب خونه ما بود خیلی خیلی ازش متنفرم ۱۱ سالشه چون خرگوش بهش نمیدادم این کاره باهاش کرد میدونی چرا بهش ندادم چون باعث شد که جوجه هام بمیرن امید وارم هیچ کس از این آدما نبینه و بهشون بر نخوره
واقعا درکت میکنم که چه فشار روحی روانی رو تحمل میکردی 🥲💔منم یبار خونه پدر بزرگم با یه گربه دوست شدم که دوتا بچه هم داشت وقتی کف دستمو براش باز میکردم دستاشو میزاشت رو دستم 😭 یبار هم تو خیابون با یه گربه سیاه دوست شدم میزاشت نوازشش کنم ولی بعد اون شب دیگه ندیدمش اما بعد یک سال دوباره دیدمش و همش میومد دنبالم و میومیو میکرد این دوتا رو هیچوقت فراموش نمیکنم🥹💔✨ واقعا چنلت فوق العادس ادامه بده ❤️
یاد عروس هلندیم افتادم من و اون ۱ سال کنار هم بودیم و ۶ ماه پیش مامانم گفت داریم میریم المان برای مهاجرت من اون لحظه خیلی خوشحال بودم ولی بعدش شروع به گریه های شدید کردم و یک عروسک از عروس هلندیم دارم که هر وقت بغلش می کنم گریم می گیره
منم سر شاه طوطی که دارم همه اتفاق پیش اومد چهار تا عروس هلندی داشتم از قبل سه تا طوطی برزیلی ولی چون از پرندگان سیر نمیشم خواستم یه طوطی جدید اضافه کنم یه شاه طوطی گرفتم چون نسبت به بقیه طوطیهام خیلی بازیگوش و پر سر و صداتر هستش مامانم و بابام میخواستن بفروشنش من الان سه چهار ماهه که دارمش و تونستم بعد از رنج های بسیاری راضیشون کنم که نگهش داریم برای همیشه و الان که قشنگ تو خونمون جا گرفته و بهش عادت کردیم صدای جیغش دیگه برای هیچ کدوممون گوش خراش نیست و حتی چون همسایههامونم هر کدوم یه حیوونی دارن و از خونه اونا هم سر و صدای حیوانات میاد دیگه هیچکس هیچ مشکلی نداره نگه داشتن حیواناتی مثل سگ و گربه و طوطیهای بزرگ که مثلاً شامل طوطی ماکائو کاکادو شاه طوطی طوطی خورشیدی و ... میشن نیاز به اراده قوی ماهایی میشه که از اول گفتیم فلان حیوونو بیاریم خونه که بتونیم پدر مادرا رو راضی کنیم
این اتفاق تقریبا همین شکل برای خودم و بچه هام افتاد خیلی سخته جدا شدن از حیوانی ک بهش وابسته شدی .. سگ خودم دزدیدن یک ژرمن اصیل بود ک از تولگی خودم بهش آموزش دادم ... و سگ دختر ک متاسفانه دچار پاروا شد از دنیا رفت ... و عروسی ک تو خونه داشتیم ک کاملا اهلی بود و تا حدی ک شعر خوندن یادگرفته بود و کلی چیزای دیگه ک فرار کرد ... دخترم 3 روز گریه میکرد ... دیگه تصمیم گرفتیم ک هیچ حیوانی ب خونه نیاریم ... چون بعد از گذشت چند سال هنوز نگران اون حوانات گمشده هستیم
من مامانم همنجوری یه و بابام هم همین تورو و تورو درک میکنم ولی من الان یه گربه دارم و برای به دست اوردنش هروز گریه کردم و من اول سگ میخواستم ولر بخواتر خانواده پدریم نمیشد ولی ما اصلا مومن نیستیم خیلی آخرش باهات گریه کردم عاشقتم ممنونم ازت برای ویدیوی قشنگی که برای ما درست کردی❤❤❤😘😘😘😘😘😢😢
واقعا خیلی ناراحت شدم که مجبور شدین واگذارش کنین 😣 کاملا میفهممت که چقدر به چیلی وابسته شده بودی و چقدر خدافظی باهاش سخت بوده 😥 متاسفانه برای خود منم دقیقا همین اتفاق افتاد تازه با اینکه من با بابام زندگی میکنم و اون تازه خیییلی از بقیه مادر پدر ها اوکی تره و تقریبا به هیچی گیره خاصی نمیده ولی بازم اون اوایل که گربم خیلی بچه و شر و شور بود خیلی بابام اذیت میشد از دستش، منم هدفم این بود که توی اتاق نگه هش دارم ولی خب همونطور که خودت تجربه کردی اصن نمیشه وقتی بچش، تازه گربه من DSH ماده ست.. همین شد که بعد چند هفته که هرروز یکمی تو اتاق بود و بقیش بیرون یه روز دیگه بابام قاطی کرد گفت یا اینو تو اتاقت نگه میداری یا باید بره!.. دیگه منم که عاشقش بودم و چون خودم از توی سطل آشغال زخمی و داغون پوست استخون پیداش کرده بودم اصلا دلم نمیومد بدمش بره 🥺 دیگه گفتم حالا که اینطوره میبرمش تو اتاق کلا، یه هفته اول خیلی سخت بود و همش میخواست که بره بیرون ولی بعدش کم کم هی بهتر و آروم تر شد و کم کم دیگه کاملا با من و اتاق خو گرفته بود، و حتی اینکار باعث شد که شیطنت هاشوخیلی کمتر شه و با ادت تر شه کلی و هم من بهمش بیتشر وابسته شدم هم اون، تا حدی که تا از اتاق پامو میزارم بیرون و درو میبندم شروع میکنه میو میو کردن که کجایی بابا؟ بعد که برمیگردم ساکت میشه میاد پیشم 🤦🏻♂️.. بعده یه مدتم که عقیمش کردم که بازم خیلی به آرومتر شدنش کمک کرد، و الان که دیگه بالغ شده کاملا اوکیه و حتی هرروز دو سه ساعت رو بیرون اتاقه اذیت خاصی هم نمیکنه فقط باید دره بالکن و دستشویی ها توی اون تایم بسته باشه که خودم دیگه حواسم هست، حتی دیگه مثل بچگیاش هی نمیره از سطل آشغال چیزمیز بریزه بیرون و کثیف کاری کنه، کلا خیلی اوکی شده وضعیت خداروشکر.... خلاصه اینکه کاش قبلا اینارو گفته بودی که بلکه شاید این کامنت من باعث میشد یه چند هفته سختی تحمل کنین ولی بعدش دیگه اوکی تر شه..☹️💔 ولی دیگه عیب نداره مطمعنم یه روز تو خونه خودت دوتا گربه نر و ماده باهم نگه میداری و اینکه هرچقدم چیلی یه چیزه دیگس ولی بازم مطمعن باش که همینطور که اونو دوس داشتی گربه بعدیتم دوس خواهی داشت انقدر که این موجودات گوگولی و پاک ان 🙂🧡
من یه با یه گربه پیدا کردم مامانش ولش کرده بود منم گرفتمش من خیلی گربه دوست دارم و میخوام داشته باشم بعد که اون گربه رو اوردیم خونه با داداشم و دختر خاله هام بعد شب داشتیم میخابیدیم مامانبزرگ و بابا زرگم تصمییم گرفتن که بریم فرداش یه روستایی و منم نگران شدم که گربه رو چیکار کنیم بعد گفیتم اونم میبریم ولی مامان بزرگم و بابا بزرگم خبر نداشت فرداش راه افتادیم گربرو تو کیف کردیم😅 بردیم اونجا رسیدیم تو خونه چند شاعت بعد من خوابم برد پاشدم دیدیم گربه نیست که داییم اونو ول کرده بود بیرون و پیداش نکردم و واقعا خیلی غمگین بودم و وقتایی که اونجا میرفتیم دنبالش میگشتم😭🥲
خیلی بَده.من یک شب نشسته بودم داشتم با مامانم شام میخوردم که یکدفعه صدای جیغ یک نفر رو شنیدیم بعد از چند دقیقه بابام زنگ خونه رو زد و یک سگ آورد.اسمش رو دنی گذاشتم.بعد از یک سال یک شب اومدن دنی رو دزدیدن😢😢❤کلاً دو ساعت دنبالش گشتیم ولی پیدا نشد.پسر خالم با دوچرخه کل کرج رو گشت ولی پیدا نشد.بخدا دو روز افسرده بودم.ظرف غذاشو میدیدم گریه می کردم.انگار هی صداشو میشنیدم.هنوز که هنوزه شبا خوابشو میدیدم😢😢😢😢❤ترمه شکرانیم از کرج.اولین با بود سگ خریده بودم.نژادشم پامرانین روباهی بود.۹ سالمه😢❤میفهممت❤
من همراه اینکه داشتم این فیلم را میدیدم گریه میکردم و حس تو را درک میکنم چون من هم یک مرغ عشق داشتم و خیلی دوستش داشتم و به اون وابسته شده بودم ولی اون پس از چند ماه که پیشمبود به یک دلیل مرد و من خیلی ناراحت بودم ولی الان دیگه بهش عادت کردم و دو تا مرغ عشق وروجک دارم🐦⬛🐦
وای من یه خرگوش داشتم هر روز تو حیاط بازی میکرد .تو یه لحظه غفلت که من خونه نبودم یه گربه بهش چنگ زد و آسیب بدی دید و خرگوش من مرد .خیلی تلخه و وابستگی شدید میاره .تو رو خدا مراقب باشید.❤❤
این وسط بابات فکر کنم تو همه جاش عروسی بوده وقتی میدیده که بین دو جناحی که قبلا باهاش در تقابل بودن حالا اون دو جناح با هم مشکل پیدا کردن و بدون هیچ جنگ و جدلی حرفش داره به کرسی میشینه،پسر من دوتا گربه آورده اونی که بزرگتر چند روز پیش درد سینه بودم و حال خوشی نداشتم این گربه قشنگ متوجه درد من شده بود میامد تو بغلم یا دستش میزاشت رو سینم و یا سر و گوششو میمالید روی سینم و بعد که دراز کشیدم قشنگ اومد نیم تنه بالای بدنش گذاشت روی سینم و خوابید تا یک مدتی،این صحنه و مهربانیشو دیدم فعلا دیگه به پسرم نگفتم که ردشون کن برن،ممنون.👏
من یه گربه داشتم اسمش گارفیلد بود انقدر بهش وابسته بودم یه روز می خواستیم بریم مشهد برای عمل چشم داداشم انقدر گریه کردم ولی بابام مراقبش بود ولی منو بزور بردن وسط راه شروع کردم جیغ داد کردن بخاطر اینکه چرا گارفیلد رو نیاوردیم بعد رسیدیم مشهد بعد سه روز بابام زنگ زد و گفت گارفیلد گم شده پیدا نیست فکر کنم مرده بعد مامانم به من گفت منم زدم زیر گریه گفتم باید گارفیلد رو میاوردیم ولی وقتی داشتیم میرفتیم یه نگاهی کرد رو مبل نشسته بود یه حالت افسردگی بود ولی الان دو تا گربه دیگه دارم که هنوزم طاقت نمیارم و گریه میکنم میگم اینا به گارفیلد نمیرسن بعد چند وقت پیش گارفیلد رو دیدم که سرش زخمی بود من خونم زابل هستش اسمم نوشینه😢🥺😣
منم همینطور من یک خرگوش داشتم اسمش اویشن بود خیلی خوشجل و ناز بود اینقدر هم فضول بود ماده بود ۵ ماهش شده بود بابام واسه من برای تولدم خرید اینقدر کوچولو و بامزه بود که هروز همه سرش میزدن من رفتم خونه ی خالم رفتیم بازار حالم بد شد رفتیم خونه نشستم زیر کرسی رفتم بعش سر بزنم گوشه قفس افتاده بود سرش ضربه دیده بود فلج شده بود با سرنج بهش اب دادم تو دست های خودم مرد رفتم دکتر ۲ تا سرم زدم الان ۱۲ سالمه دقیقا ۱ هفته پیش این اتفاق افتاد😢😢😢😢😢😢
منم یه گربه داشتم که خییلی شلوغ میکرد مامان من وس واس نداشت اما این هی میرفت روی ارتفاع مثل بالای یخچال بعد میزاشتیم داخل اتاق انقدر میو میکرد که من سردرد گرفتم ولی این گربه انقدر قشنگ بود که آدم میدیدتش میخواست بخورتش ولی آخرسر مامانم به یکی دیگه داد منو خواهرم تا سه روز با مامانمون صحبت نمیکردیم هنوزم وقتی یادش میافتم گریه میکنم
اشکال نداره زندگی میگذره منم حیوانات زیادی رو از دست دادم کاملا درکت میکنم یا مردن یا به خاطر پدر ومادرم اونا رو فروختم یا دادم به کسی من الان یک عروس هلندی دارم و میمیرم براش و همین طور حیوانات دیگم و واقعا تحمل ندارم بازم از دست بدم اینارو منم پارسال یه سگ داشتم به خاطر کم توجهی من مرد وهمین طور که به حرف عموم گوش کردم خیلی بهم فشار وارد کرد پس خیلی هم خودت رو درگیر نکن چون که چیلی الان حالش خوبه😢🖤
من یه گربه آوردم مامانم اولش مخالف بود ولی خیلی دوسش داره. یه روز مامانم یهویی گفت دو ماه بعد اینو بزارید حیاط و بره کوچه و دیگه نیاد خونه. مایی که اینقدر واسش خرج کرده بودیم بهش وابسته شدیم الان دیگه نمیدونم باید چیکار کنم
منم یک پرنده عروس هلندی داشتم وخیلی وابسته شدم و دو سال پیشم بود و بعد ۵ مهر فرار کرد و من خیلی افسورده شدم همش گریه می کردم پدرم و مادرم می گفتند بیا یکی دیگه بخریم ولی من می گفتم نه چون دیگه به هیچ حیوانی نمی تونستم اعتماد کنم مامانم هم پرنده داشتم میگفت ببرش 😔😭😢😞
منم همین امروز دوتا گربه هامو از دست دادم و حالم خیلی بده... البته گربه خونگی نبودن هر روز میومدن تو حیاط خونه یا روی دیوار . ما هم بهشون غذا میدادیم . این دوتا گربه خواهر و برادر بودن. همسایه بیشرف ما چون از گربه بدش میومد و دوست نداشت گربه ها بیان رو دیوار اون زد دوتاشونو مسموم کرد. لطفا انقد بی رحم نباشید. حالم خیلی گرفته اس بدجوری بهشون عادت کرده بودم.
عزیزم ناراحت نباش دیگه هم برای ما هم برای خودت یه درسی ی تجربه ای شد که فقط بحث پول و جا و مکان نیست واقعا ما از طریق تو چیزایی یاد میگیریم که خیلی بدردمون میخوره ممنون ازت من خودم قسطم اوردن گربه با همین وسواسی های مامانم بود ولی حالا متوجه شدم بهتره اینکارو نکنم 🤧?.. 👌🏼
11:35 وای این دیوونه میکنه گربه رو!!دوستم همینکارو میخاست بکنه گربه دیوونه شده بود و حتی وحشی شده بود!!خلاصه نگم برات همه خوشخواب و هرچیزیکه میتونست خراب کنه رو خراب کرد تا واگذارش کرد😅😅
این موضوع برای منم انفاق افتاده البته سر خرگوش نه گربه من از اولش علاقه ی شدیدی به نگهداری از یه خرگوش داشتم ک وقتی کوچیک بودم نشد به دلایلی ولی تقریبا سیزده سالم بود ک خانوادگی بیرون بودیم و تو یه مغازه ک حیوون میفروشن چند تا خرگوش دیدم رفتم نگاشون کنم ک بابام گفت اگه دوسشون داری میتونم یکی برات بگیرم و در کمال تعجب مامانم ک کلا با حیوونا مشکل داشت در واقع بهتره بگیم به خاطر وسواسی ک سر تمیزی داشت کلا مخالف بود با حیوونا از نظر بهداشتی و اینا ولی اونجا موافقت کرد!!!بعدش با کلی ذوق و شوق خرگوشه رو گرفتیم اوردیم خونه بعدش یه شب قشنگ موند خونه ما من تو اون یه شب کلی وابسته اش شدم و فرداش بابام اومد مامانم شروع کرد به غر زدن ک کثیفه و موهاش میریزه و از صبح دستمال تو دستمه و اینا بعد این روند سه چهار روز تکرار شد و من واقعا وابسته ی اون خرگوش شده بودم ولی خب متاسفانه بعد از چند روز با غر غر های مامانم نصیحت های بابام مجبور شدم ک ولش کنم چون کسی رو پیدا نکردم ک بخواد سرپرستیش رو به عهده بگیره و من واقعا تخت فشار بودم هم از نظر مامانم و هم از طرف بابام ک باید در کوتاه ترین مدت از خونه بره و اینا و متاسفانه ولش کردم تو یه مکانی خارج از شهر حال اون لحظه واقعا دردناک و عذاب آور بود چندین روز بعدش هم من آنچنان گریه میکردم وقتی یادم میومد ولی خب گذشته از اون موقع الان یه فرشته پشمالوی دیگه دارم و واقعا عاشقشم ولی هدفم از تعریف همه ی این ماجرا این بود ک بگم چقدر دردناکه وقتی به یه چیزی ک واقعا ارزوت بود میرسی و یهو تهش از دستت میگیرن و تو میمونی تنهایی و ارزو های محال شده مثل این میمونه ک کسی ک ارزوی تورو برآورده کرده یهو میزنه کاری میکنه ک ذوقت کور میشه و ارزوت محال میشه ( البته شاید کسایی ک از همون اولش سگ و گربه رو به عنوان حیوون خونگی انتخاب کردن ندونن چی میگم ولی خب خرگوشا کلا یه دنیای دیگه دارن دنیایی ک با دنیایی حیوونای دیگه متفاوته فهمیدنشون صبر و حوصله و علاقه میخواد واقعا عشق به حیوانات نیازه برای زندگی کردن با یه خرگوش چون مثل سگ یا گربه نیست ک بیاد با صداش بخواد چیزی رو بفهمونه به صاحبش یا بخواد بیاد و با هر روش دیگه ای ک بقیه حیوونا استفاده میکنن برای جلب توجه صاحبشون و نشون دادن علاقشون به اونا جلب توجه یا ابراز احساسات کنه پس باید به حدی بهشون علاقه داشته باشی ک بتونی زبونشون رو درک کنی)
خیلی ناراحت شدم،،،برای هردوتون هم پیشی هم شماها،بعد جسارتا مامان رو حتما راضی کنید دکتر ببرید،خودتون درکارپزشکی هستید میدونید درمان داره وسواس،هم شما عذاب میکشید هم ایشون، متاسفانه بدتر هم میشه،حتما باید کمکش کرد.راه دیگه هم داره که نیازه قبول وباور داشته باشید که حرفی نمیزنم راجع بهش🩶ممنون
منم مثل تو ام ولی خب این اتفاق برای سگم افتاد و سگم دیگه پیشم نیست🥲🥲 درکت میکنم چی میگی ❤❤ ولی خب اتفاقی افتاد که پیش اومده و دیگه تموم شده و من به این نتیجه رسیدم که با گریه کردن باعث نمیشه سگم برگرده پیشم🥲💛
من نگهداری حیوانات ماچ خوبخوب فقت بابام رازی نیست ولی من مامانم سگ خریدیم بعد بابام یه جور به سگم وابست شد بعد دوسه سال سگرو داریم و ۲ ماه پیش موتور از رو دست سگم رد شد و دو ماه که نیست و بدون اون دیونه شدم زن زدیم دکترش و گفت چند هفته دیگه میاد و خیلی خوشحال شدم ولی از یطرف ناراحت چون معلوم نیست چند هفته دیگه میاد 😂😢❤ دلم براش خیلیییییییییییییییی تنگ شده بابام که یزره گریه کرد مامانم خیلی من بدتر داداشم که به یه طرفش بود مامانم با بابام با شوهر همسایمون بوردنش دکتر ❤❤❤❤ دلم براش تنگ شدهههههه
من یه شیتزو دارم اولا که 2ماهش بود یه هفته تو اتاقم از ترس اینکه بابم واگذارش کنه یه ماه بعد یه قفس خریدیم و تا الان همه چی خوبه و بیرونم میچرخه بابامم دیگه ترس نداره الان حدودا 7 ماهشه
منم هم مامانم هم بابام مخالفت می کردن منم یک روز چون گربه ی بیرونی بود ولی چون بهش غذا میدادم بهم خیلی وابسته شده بود هی دوست داشت بیاد خونه ی ما بعد تا می آمد مامانم هم بابام میگفتن خیلی کثیفه ببرش بیرون منم یک روز یواشکی آوردمش خونه و بردمش حمام😁😁😁 بعد وقتی خشکش کردم اونجور چیزا بعد وقتی بابام اومد خونه دیدم دستش خاک دشویی گربه حالا بعد بابام نشسته گفت سریع سریع بیا ببریم واکسن بزنیمش دیگه ازین چیزا بگذریم خوب ما همش میخواستیم بریم بیرون اون همش سریع می پردش بیرون بعد بابام گفت اگه بره بیرون دگه کثیفه نمیتونه بیاد تو بعد من همش می گذاشتمش توی اتاق وقتی هم داداشم خونه بود میگفتم داداشم هواسش رو جمع که می خایم بریم بیرون اون گرفته باشد بعد من یک روز بودن به بابام گفتم بابا میشه ی گربه پرشین بگری ولی الان نه بهار بگیر که من الان میرم مدرسه نمیتونم بهش رسیدی کنم بابام خیلی ساده گفتش بیا بیش حق انتخاب بدیم درو باز کردیم گفتیم اگر نرفت اینجارو میخواد اگر رفت اینجا رو نمیخواد گربه بیرون رو انتخاب منم آنقدر چند روز گریه گریه کردم که نگو بعد میرفتم زیر پتو جیغ میزدم یعنی اندقدر افسرده بودم 😭😭😭😭😭😭
من خدایی نکرده قصد بی احترامی یا توهین ندارم اما مشاوره و تراپی میتونه مشکل وسواس مادر شما رو حل یا بهتر کنه. یکی از افراد فامیل من هم همینجوری بود و با تراپی الان خیلی وسواس کمتری نشون میده.
شاید باوتون نشه ولی من یک سالگی ی ماهی اسکار خردیدم بعد دردو دلامو با اون میکردم تو بچگی هر موقع منو از پشت آکواریو میدید دیوونه میشد بعد من وقتی یازده سالم بود ماهیم مریض شد کلی هزینه کردیم دارو گرفتیم خوب نشد بعد ی شب پدر بزرگم اومد هر جقدرر من مخالفت کردم بهم توجه نکردن برداشتن انداختنش تو پلاستیک آب و انداختنش توی زاینده رود بعد من هنوز که دارم این کامنتو میزارم دلم میخواد گریه کنم
دقیقا مشکلی که ما داریم با گربه هامون همینه یکیش خوبه یاد گرفته اصلأ آشپزخانه نمیره ولی بچش یکساله شده هر روز ده بار کتک میخوره تنبیه میشه اخرم باز میره تو آشپزخونه میریم میندازیمش تو حیاط تنبیه بشه بعد یک ساعت دباره میاریمش تو خونه باز میره تو آشپزخونه سر این داستان مادرم میگه این گربه رو ببرینش از خونه
هییییییی من دوتا عروس داشتم اسمشون کوکو و طلا بود خیلی هردوتارو دوست داشتم متاسفانه هردو از منو خوانوادم سرما خوردگی گرفتن طلا متاسفانه مرد ولی کوکو هست و کاملا خوب شد و بعد واسش یه جفت گرفتیم اسمش فندوقه ولی بازم خیلی واسه طلام ناراحت بودم تا یه هفته گریه میکردم مراقب حیووناتون باشین خیلی بدنشون ضعیفه مخصوصا پرنده ها اصلا ریسک نکنید سر حیوونتون سلامتیش از همه چی مهم تره اگر اطلاعات ندارین اول درباره حیوون تحقیق کنید بعد بگیرید
ما هم یه ماه یه گربه به سرپرستی گرفتیم با نزاد میکس خیابونی و نژاد دار و من و خواهرم به سختی مامان بابامون رو راضی کردیم و اون چند روز اول مامان من هرکاری میکرد که این نره تو اشپز خونه مثلا اسپری میزد فویل میزاشت ولی این بازم میرفت تا کم کم براش عادی شد و حتی الان بالای یخچال میخوابه و فقط زمانی که میخایم شام بخوریم میزاریمش تو اتاق و اونم کلی میو میو میکنه و بی قراری میکنه و برای همین سریع شام میخوریم تا بتونه بیاد بیرون
من تجربه از دست دادن سگ دارم که شرایط نگهداریش یعنی مکانش رو نداشتم و مجبور شدم واگذارش کنم و خیلی حس بدی داشتم چون هم اون به من وابسته شده بود هم من و همیشه دوسش دارم😢😔
من یک گربه داشتم بعد از ۲ سال باهاش بودن رفتم مدرسه برگشتم خونه دیدم نیست به مامانم گفتم گفت واگذارش کردیم به یکی تا ۱ ماه گریه میکردم با اینکه ۵ سال از اون موقع گزشته هنوزم عکس هاش رو میبینم گریه میکنم
من همین الانم گربه دارم ولی من تو شمالم باغ دارم و جای زیاد واسه نگهداریش اما با این حرفهای تو منم ترسم گرفت که یروزی به هر دلیلی اگه ازدست بدمش خیلی سخته مپفق باشی