شبی که در قونیه بودم تا صبح شعر سرودم این یکی از آنهاست نعم المولی و نعم الوکیل خداوند بهترین سرور و مولا و بهترین وکیل ماست مولای منی خواب ندارم بی تو آتش زده ام دار و ندارم بی تو من چلّه به چلّه در پی ات آمده ام اشک است، رفیقِ شب تارم بی تو دستم که تو را شبی به آغوش کشید در دست که باید بگذارم بی تو؟ پایم که فقط طواف کوی ات کرده دیگر به چه کاری بِگُمارم بی تو؟ گوشم که نَفَسهای تو را نوشیده من به نَفَس چه کس سپارم بی تو؟ من آنِ توام، تو آنِ من در هرحال مولای منی شمس منی ربّی تو #کیمیاکاشانی