Deniz Seki - Suya Hapsettim
(محبوس در اشکهایم)
♥
reza.yektaparast@facebook.com
Ne aşk var ne de itiraf var
نه عشقی می بینم و نه اعترافی در پیش رو دارم
Ne adres ne boş sokaklar
نه آدرسی در دست و نه خیابانی خلوت در مقابلم
Sormadan bulamadım
نتوانستم پیدایت کنم ...چون نپرسیدم از کسی
Belki de ben yolumu kaybettim
نمیدانم ، شاید که راهم را گم کرده ام
Okusam da söyleyemem adını
حتا اگر بتوانم بخوانم باز عاجز از بیان نامت هستم
Çünkü ben seni suya hapsettim
زیرا که من تو را به آب ( اشکهایم ) محبوس کرده ام
Ezberledim ben okuya okuya
از حفظ شدم بس که خواندم و باز خواندم
Bir türlü sana öğretemedim
و افسوس که نتوانستم به نحوی به تو یاد بدهم
Geceler boyu dizlerinin dibinde
درازای شب در بین زانوانت سپری شد
Uykum kaçsa bile uyanamadım
حتا اگر خواب از سرم بپرد ، توان بیداری نبود
Sormadan bulamadım
نتوانستم پیدایت کنم ...چون نپرسیدم از کسی
Belki de ben yolumu kaybettim
نمیدانم ، شاید که راهم را گم کرده ام
Okusam da söyleyemem adını
حتا اگر نامت را بخوانم ...نمیتوانم آن را بر زبان آورم
Çünkü ben seni suya hapsettim
زیرا که من تو را به آب ( اشکهایم ) محبوس کرده ام
Ne kuşlar ne de o ağaçlar
نه پرندگان و نه آن درختان
Görmeden geçirdiğim o sabahlar
آن بامدادانی که ندیده از آنها عبور کردم
Aşk diye diye kendimden bile bile
در کمال آگاهی از خودم ، عشق ورد زبانم بوده
Vazgeçtim derken yolu kaybettim
درست در لحظه ای که منصرف شدم ، راهم را گم کردم
Ağlasam da söyleyemem derdimi
گریه هم که می کنم باز عاجز از بیان درد هستم
Çünkü ben seni suya hapsettim
زیرا که من تو را به آب ( اشکهایم ) محبوس کرده ام
Ezberledim ben okuya okuya
از حفظ شدم بس که خواندم و باز خواندم
Bir türlü sana öğretemedim
و افسوس که نتوانستم به نحوی به تو یاد بدهم
Geceler boyu dizlerinin dibinde
درازای شب در بین زانوانت سپری شد
Uykum kaçsa bile uyanamadım
حتا اگر خواب از سرم بپرد ، توان بیداری نبود
Sormadan bulamadım
نتوانستم پیدایت کنم ...چون نپرسیدم از کسی
Belki de ben yolumu kaybettim
نمیدانم ، شاید که راهم را گم کرده ام
Okusam da söyleyemem adını
حتا اگر نامت را بخوانم ...نمیتوانم آن را بر زبان آورم
Çünkü ben seni suya hapsettim
زیرا که من تو را به آب ( اشکهایم ) محبوس کرده ام
Aşk diye diye kendimden bile bile
در کمال آگاهی از خودم ، عشق ورد زبانم بوده
Vazgeçtim derken yolu kaybettim
درست در لحظه ای که منصرف شدم ، راهم را گم کردم
Ağlasam da söyleyemem derdimi
گریه هم که می کنم باز عاجز از بیان درد هستم
Çünkü ben seni suya hapsettim
زیرا که من تو را به آب ( اشکهایم ) محبوس کرده ام
26 авг 2024