داستان خانه ای در آسمان از کتاب خاطره های پراکنده - نوشتۀ گلی ترقی Goli Taraghi گویش: ح. پرهام ادیت و فنی: ح. عزت نژاد و گ. جاسمی موزیک: ب. شاهیده کانال ما در تلگرام: t.me/PersianAudioBooks1 ایمیل ما: danesherooz2019@gmail.com
به یاد مادر عزیزم که دوسال پیش فوت کردند و من او را در دل سرد و یخی آخرین روز ماه فوریه دفن کردم این داستان را با صدای زیبای شما شنیدم و بعد به یاد کاری افتادم که بعد از مرگ ایشان انجام دادم و از طریق یک وکیل به شکل کاملا قانونی پسرهام را از ارث محروم کردم و جاش آن را به دختر همسر مرحومم که مادری سوئدی دارد و دو موسسه حمایت از سگهای زخمی و تصادفی و گرسنه در ایران واگذار کردم با شنیدن این داستان بار دیگر از تصمیمم احساس خوبی گرفتم سپاسگذارم جناب پرهام
این داستان خیلی منو منقلب کرد..😢 بخصوص اینکه شنیدم به تازگی خانوم گلی ترقی عزیز رو به خانه سالمندان در پاریس بردن و ایشون بخاطر دلخوری از دیگران با هیچکس حرف نمیزنن… کتابهای خانوم گلی ترقی منو میبره به گذشته ها به خاطرات شیرین بخوص در این غربت و تنهایی یه جور مرهم درده
الهی .. الهی .. مهین بانو ... تمام غمها و غصه هات ، حس غریبانه ات با پارههای تنت ، که مجبور به سکوت و سکوت کرد ، همه را تا جایی که درک من اجازه میداد درک کردم بغض کردم ، افسوس خوردم به سکوت کردن مادرانه ما 😢
سرگذشت هر شخصی واقعا داستانیست عجیب به امید آزادی ایران و سربلندی ایرانیان درهرحای دنیا غم و گرفتاری بسیار هست باید خوشیها را بسازیم عمر کوتاه تر از آنست ک غم خورد تشکر فراوان از صدا و دل مهربان آقای پرهام
درود به جناب پرهام عزیز و گروه مشعل دانش: نثر زیبا و دلنشین گلی ترقی با صدای طناز استاد پرهام عزیز زیبایی دوچندانی میابد؛ یکی دیگر از نویسنده های با ارزش کشور سرکار خانم زویا پیرزاد یکی از هم میهنان ارمنی تبار که چنان با لطافت و طبع زیبایی فارسی مینگارد که واقعا ستودنی است... اگر یکی از نوشته های ایشان که مانند گلی ترقی بیشتر داستان کوتاه نوشته اند؛ (البته ترجمه های زیاد و رمان بلند هم در کارنامه ایشان موجود است) را در کنار کارهای خانم ترقی بگذارید؛ دوستانی که با آثار این نویسنده بزرگ آشنا نیستند میتوانند با کمک شما با لطافت نوشته های ایشان آشنا شوند, البته بیشتر بخاطر دل خودم هست که این زیبایی با صدای دلنشین شما صد چندان میشه را گوش کنم و لذت ببرم... ممنون از شما استاد عزیز و دوستان فرهیخته مشعل دانش مخصوصا داستان چراغ ها را من خاموش میکنم؛ زیبایی بینظیری دارد و نثری شبیه به خانم گلی ترقی دارند که برای من بسیار لذت بخش است... حتی وقتی گلی ترقی در مورد بانوی سن بالایی مینویسد خواننده را به افکار و دنیای معصومی میبرد که تنها در کودکی قابل لمس هست و شیرینی آن رویا برای همه خوانندگان وصف ناشدنی هست... همیشه لطافت معصومانه ای چون کودکان در نثر گلی ترقی هست که روان انسان را جلا میبخشد.... ممنون و متشکر از زحمات شما دوستان عزیز
درود بی پایان بر گلی ترقی عزیز که تمام خاطرات گذشته و تمام اخلاقهای زشت و خوب و تمام آداب ورسوم غلط را برایمان دوباره سازی کرده .امید است که درس بگیریم و اصلاح کنیم همه آنها را تا بلکه به سعادت و خوشبختی که رسیدن به کامل شدن عقل ها است ، برسیم.❤❤❤ وبا سپاس بر پرهام عزیز که اینچنین زیبا و شیوا برای ما باز گو میکند.👏👏👏👌👌
درود به خانم گلی ترقی عزیز مانا و سرافراز باشید درود به جناب پاهام گرامی که صدای زیبا و دلچسبتان خاطرهای دیرین را برای شنونده تازه میکند همیشه صدایت گرم و گرمتر باشد ❤ایرانمان بیشترین مهاجر دارد بخاطر وضعیت ناخواستهای که بهشان تحمیل شده درودهای فراوان به خاندان پاک و دلسوز و وطنپرست و ایرانساز پهلوی درودهای فراوان به شاهزاده عزیزم رضا پهلوی ❤❤❤
😢 😢کمپین من هم یک مهین بانو هستم خواهید دید عاملین این فلاکت مهین بانوهایی را که احترام و اقتداری داشتند چه برسرشان آوردند درود جناب پرهام ازخوانش وانتخاب کتاب سپاسگزارم 👌🙏🪷🪷
با سپاس از پرهام دوست داشتنی 💛👍. مدتی است که دارم خاطرات خود را مینویسم و تا حال نزدیک به دویست صفحه نوشته ام ولی هنوز هم به بخش دوم خاطراتم که غربت و تبعید ناخواسته است نرسیده و فعلا در ایرانم 😊و بدین ترتیب که پیش میرود بایستی دویست یا سیصد صفحه هم سیاه کنم و از غربت و تنهایی و دلتنگی ها و ماجرا ها که خلاصه یک داستان درام در بخش دوم خواهد بود ... فقط میخواستم در این کامنت بگویم که رسما اعلام کرده که هر زمان من مردم و دار فانی را وداع گفتم جسدم را در غربت دفن نکنید بلکه بسوزانید و خاکسترش را در ظرف مخصوص آن گذاشته به ایران فرستاده و در کنار قبر مادر و پدر آن را در گودالی کوچک دفن کرده و روی آن سیمان بریزند . و این در خاطراتم هم به نحوی نوشته خواهد شد. اولا فکر بکری خواهد بود چون دوما متنفرم به سبک اسلامی مثل یه گونی پیاز پرتم کنند در قبر و خاک بریزند رویم زیرا برای جسدم هم کرامت انسانی خواهانم. پرهام مرسی.💛 وقتی کتاب خاطرات خودم آماده شد میدهم که بنویسند فقط پرهام 🌟 عزیز روایتگر آن باشد.😊😊💛👍
جیم عزیز کامنت شما را مشعل فرستاد تا بیایم و پاسخ تقدیم کنم. فعلا حرف مرگ نزنیم و از زندگی بگو. خاطرات شما به روی چشم. خوشحالم که در کودکی مهر دیده ای و این نعمتیست. خواهشم این است که دنباله خاطرات را به طنز آلوده کنی. میدانی که میشود از تلخی ها هم مثل چارلی چاپلین به طنز و عبارات شاد سخن گفت. آدرس ایمیل کانال مشعل در اختیار تو عزیز است. هر چه داشتی بفرست. نیاز به صبر نیست. سالهای سال ما و شما و قصه و داستان. بخش بیشتر عمر من به اندیشه برای درک معنای هستی گذشته. نتیجه همان نتیجه خیام بوده است. با ارادت قلبی.
@@h.parham117 مرسی.💛 و سپاس از محبتی که نسبت به من داری. حتما این کار را انجام خواهم داد و حتما آن را با چاشنی طنز در امیخته خواهم کرد.👍اصولا نگاه من به زندگی از سر یاس و ناامیدی هرگز نبوده و اگر صحبتی از مرگ کردم ، صرفا چون مرگ یک واقعیت است و زمانی که سن از شصت گذشت برایت واقعی تر میشود . ولی من با مرگ وقتی که خدا حواسش نبود زدو بند کردم (بیشتر نمی توانم بگویم 😆 )چند سال بعد از سرنگونی ملا ها و در وطن خودم دیدار تازه کنیم که امیدوارم همین امسال باشد . در هر حال ممنون و متشکرم ازت .مانا و برقرار باشی برای همه ما دوستدارانت. 💛
@@jimdastory4161 جیم عزیز خوشبختانه نوتیس این پاسخ مستقیم برای خودم آمد. شنیده ام در بازار خوی یک چلوکبابی بسیار عالی هست. چنانچه هموطنانمان لبخند به لب داشتند و ما در ایران بودیم به شادی همه لبخندهایی که دل ما را خندان خواهد کرد و به رسم همه شکمپرست های دنیا سفری به خوی خواهیم رفت فقط برای آن چلو کباب. آقای عزت نژاد را هم که مدیر این کانال است میبریم .
من به شخصه وصیت کردم که بعد از مرگ اگر جسدم به درد دانشگاه و تحقیق میخورد به اونا هدیه کنن و هر چی باقی موند بسوزونند و یه جایی دفن کنند اون هم فقط به خاطر بچه ها هست که میگن ما دوست داریم یه جایی باشه که بتونیم بیاییم و بدونیم که تو اونجایی !
نویسنده محترم یه سوالی دارم من اول داستانم اما بنظرم مسعود د. تصمیم درستی گرفته بود که میخواست بره اون ور کاری به مشکل مادرش ندارم اما الان ما که ایران موندیم زندگی میکنیم ؟ من با همین حرفا بر گشتم خیلی احمق بودم