داستان خانۀ مادر بزرگ از کتاب خاطره های پراکنده - نوشتۀ گلی ترقی Goli Taraghi گویش: ح. پرهام ادیت و فنی: ح. عزت نژاد و گ. جاسمی موزیک: ب. شاهیده کانال ما در تلگرام: t.me/PersianAudioBooks1 ایمیل ما: danesherooz2019@gmail.com
دوست عزیز گلی ترقی چنان ساده و معصومانه کودکی را تصویر میکشد که به نحوی به کودکی اکثر خوانندگان شباهتهایی دارد.. نثر ایشون و زویا پیرزاد عین هم هست و امیدوارم استاد پرهام داستانی از ایشان هم با صدای دلنشین خودشون اجرا کنند...
رفتم به دوران خوش کودکی ، خانه ی بزرگ مرحومه مادربزرگ عزیزم دریکی ازشهرهای کوچک شمال ، باحیاط خیلی بزرگی که شبیه باغ بود بایک حوض که مابچه ها عاشق آب بازی درآن بودیم و خوردن غذا توی ایوان بزرگ خانه با تیرهای چوبی 😍❤❤❤
چه داستان قشنگی چه کودکیهای قشنگی داشتیم اونقدر قشنگ بود که دوست نداشتم تموم شه مثل داستان اتوبوس شمیران که دوست نداشتم تموبشه ممنون از راوی و نویسنده توانا سرکار خانم گلی ترقی
سلام و عرض ادب.بی نهایت از داستانهای زمان گذشته. لذت میبرم ومرا به دوران کودکی میبرد.خانم نراقی شما قلمتان وفکرتان فوق العاده هست.و خوانش آقای پرهام.بارها وبارها از ایشون داستانهای های ایرانی را با جان ودل گوش داده .و مرامیبرد به قدیمیم.
بسیار بسیار عالیی .خیلی لذت بردم.قلمتان مانا سرکار خانم ترقی.خوانش جالب و عالی اقای پرهام موجب شوقی بسیار برای گوش دادن ایجاد میکند.ممنون وخسته نباشید
سلامی چو بوی خوش اشنایی غزل غریب غربت وغمهایم وقصه واقعی غمگسار ی ها وغصه ها - نوستالژیک یافتم محتوای داستان خانه مادر بزرگ - سر کار خانم « گلی ترقی » را که اینه زندگی بسیاری از مردم ایران و افغانستان ودیگر پارسی زبانان جهان است ،بامهر
سپاس برای بازخوانی داستانهای بانو گلی ترقی! افسوس که چندنسل از برخورد نزدیک و نفس به نفس با هنرمندانی چون ایشان و بسیاری دیگر از بانوان نویسنده محروم شد،هر کدام،به گونه ای...میهن بهرامی،غزاله علیزاده،فرشته مولوی ،منیرو روانی پور،شهرنوش پارسی پور،نگارجوادی،سرورکسمایی،مهشید امیر شاهی،و...
ما هر دو یک ملت واحد هستیم و فقط دشمنان سعی در جدا کردن ما هستند اگر روزی ما همه متحد شویم آخوند و طالبان هیچ قدرتی مقابل ما نخواهند داشت اتحاد من و شما ریشه ظلم را خواهد زد
با درود خدمت استاد پرهام عزیز و گروه مشعل دانش: این کتاب را من بیش از ده سال پیش خواندم؛ واقعا لطیف و زیبا نگاشته شده. با طنازی کودکانه گلی ترقی... حتما با صدای استاد پرهام زیبایی دوچندانی پیدا خواهد کرد... ولی عاشق یک دیالوگ از این کتاب هستم... اونجایی که میگه اگر مردی عاشق من شد چی؟؟ اگر نگذاشت دوچرخه سواری کنم چی؟ اگر نگذاشت به خیابان استانبول بروم چی؟؟ بهم زور گفت و خوراکی هایم ( حق و حقوق زنان در خیال یا زبان کودکی) را خورد چی؟؟ حس میکنم آینده فقط خیابان استانبول نیست و کوچه پس کوچه های تنگ و تاریک دارد!! کوچه های غمگین پر از دایی های تریاکی و مریم خانم های زندانی!! پر از آدم های عاشق (ایدئولوژیست هایی که به زنها و به همه زور میگویند).... دوست دارم این قسمت را با لفاظی استاد پرهام گوش کنم ببینم چجوری ادا کردید؟؟ حتما زیبا و شنیدنی و پر از معنا از آب درآمده.... ممنون از شما دوستان عزیز و استاد پرهام نازنین...
من تا حالا یاد ندار م اینقدر مجذوب داستانی باشم. دو بار نیمه های دیشب گوش داد و خندیدم الان هم بار سوم. یعنی انگار من توی این صحنه ها دارم راه میرم😂 دایی حسن من فارسی نمیتونست حرف برنه و عرق میخورد موسیو براش می اورد مادر مادر بزرگم ننه هم فقط زبان ترکی حرف میزد مادر بزرگمخونش تو مختاری بود سه بار ازدواج کرده بود تو حیاط حوض ابی رنگ بود با شمعدانی ، درخت گیلاس که هیچکس جرات نداشت بهش دست بزنه وسواس شدید داشت مجیور میکرد ماها تو حوض پاهامونو بشوریم قبل از اینکه بریم تو اطاق 😅 انگار منم میتونم داستان بنویسم .
ملکه ثریا❤️❤️❤️❤️❤️❤️💚💚💚💚💚💚عشق بود عشششششششق.....روحش شاد شاهنشاه آریامهر عاشقش بود و هرگز بعد او دیگر عاشق نشد،حق هم داشت....حیف از اون عشق بی مثال بین این دو عزیز✨🌼🌱🌹یادشان گرامی💚💚💚
چند سال پیش در یکی از شهرهای اسپانیا تصاویر نقاشی مردی معروف و با قیمت بالای گالری و بعد فروخته شد بود. تصاویر نقاشی همه تیره و اصلا ترسناک بود وقتی خود نقاش رو ديدم و گفت و گوی که داده بود معلوم شد که مرد سالهای سال در کلبه ای فقرانه با افسردگی شدید بسر میبرد و تصاویر برگرفته شده از نگاه و زمزمه های که در گوش داره
جناب پرهام چرا اینقدر نوشته های خانم گلی ترقی رک و مغرورانه و بی ادبانه هست .قلم خوبی داره خانم ترقی ولی متاسفانه در نوشته هاشون مرتبا به این و ان توهین میکنن و فحش میدهن ای کاش ایشون هم مثل خانم شریفیان کمی احساساتی تر و مهربانتر بودن
دوست عزیز: اتفاقا خانم ترقی نثر روان و ساده ای دارد و معصومانه از دیدگاه یک کودک جامعه را نقد میکند؛ مضمون نوشته های ایشون جنبه جامعه شناسی داره و اینکه افراد این جامعه بی محابا به یکدیگر توهین میکنند را در بیانی کودکانه میگنجاند تا زشتی آن دوچندان شود و خواننده از این نوع رفتار و نقد دیگران بیزار شود!!! اینکه با تفکر کودکانه میگوید حس میکنم آینده فقط خیابان استانبول نیست و پر از کوچه پس کوچه های تنگ و تاریکی هست که پر از دایی های تریاکی و مریم خانم های زندانی.... یه دنیا حرف برای گفتن داره!! اینکه الان زنان بسیاری در زندان خانواده؛ یا درست تر در زندان دین و ایدئولوژی محبوس هستند؛ در چادر و روبنده و ایرادهای جامعه دین سالار و مرد سالار... اینکه میگوید اگر نگذاشت به خیابان استانبول بروم چی؟؟ اگر نگذاشت دوچرخه سواری کنم چی؟؟ اگر خوراکی هایم (حق و حقوق به زبان کودکانه) را خورد چی؟؟؟ این تفکر مردانه که اگر شخصی؛ مخصوصا اگر زن باشد و مسلمان هم نباشد و یا نژاد متفاوتی داشته باشد؛ حتما باید تحقیر شود و دروغگو هست... اینها طرز بیان خانم ترقی هست و باید نثر ایشون را بشناسید، اونموقع لذت خواهید برد.... اینکه نویسنده جامعه و طرز تفکر آن را نقد نکند؛ که خواننده ای ناراحت میشود؛ دیگر نویسنده مردمی نیست و یک ایدئولوژیست در ژست نویسنده هست.... هزاران هزار نقد و جامعه شناسی در نوشته های خانم ترقی هست و من فقط چندتایی را نوشتم؛ حتما بررسی بفرمائید.... ممنون از شما دوست عزیز....
چقدر مزخرف هستند و دل آدم دلش میگیره که وقتی آخر داستان یا یک فیلم،بعد از گذاشتن وقت طولانی، معلوم نیست و داستان همانطور باز میمونه و در این داستان یک سوال بزرگ هست که اون جوون روی تخت کی بود و چرا قایمش کردند بدروغ که نمیشه شخصیت داستان تولید کنی ونتونی توضیح بدی. حیف وقتم😏
دوست عزیز اگر داستان را خوب مطالعه یا گوش کرده بودید, متوجه شده بودید که دوتا دایی داشت, یکی تریاکی که زنش ترکش کرده و یکی مریض که مشکل روانی داشته و توی اتاق خودش بیرون نمیاد و اونجا نقاشی میکشد و دارو میخورد و میخوابد.... اگر میخواهید بهتر داستان را متوجه بشید؛ کتاب را دانلود کنید و همراه با گوینده آنرا بخوانید, خیلی بهتر متوجه میشوید.... تشکر از شما